خلاصه داستان:
در سال ۱۹۸۴ و در طول جنگ سرد، پرنسس دایانا/ زن شگفتانگیز با دو دشمن قدرتمند روبهرو میشود: باربارا ان مینروا یا چیتا و مکسول لرد. از طرفی نیز عشقش استیو ترور برای کمک به او برمی گردد. استیو یا همان عشق دایانا با استفاده از سنگ آرزو ها بر می گردد اما...
بازیگران:
تصاویر فیلم:
خلاصه نظر منتقدان:
ریچارد روپر – Chicago Sun-Times ( امتیاز ۸.۸ از ۱۰)
درست است که ما یک خط داستانی کلاسیک کمیکبوکی دربارهی دیوانهای را میبینیم که میخواهد دنیا را تصرف کند اما لحن نسبتا سبکی در باقی فیلم وجود دارد. این فیلم یک اثر سرگرمیمحور خالص با نگاهی به گذشته است.
IGN – ( امتیاز ۸.۸ از ۱۰ )
« زن شگفتانگیز ۱۹۸۴ » یک فیلم ماجرایی امیدوار و درخشان است که به فیلمهای ابرقهرمانی گذشته ادای احترام میکند.
رابی کالین – The Telegraph ( امتیاز ۶ از ۱۰ )
خب حالا سوال این است که « زن شگفتانگیز ۱۹۸۴ » را ببینیم یا نه؟ اگر حتی ذرهای هم به این سبک فیلمها علاقه دارید جواب من قطعا بله است.
نقد و بررسی فیلم به قلم James Berardinelli (جیمز براردینِلی)
نشریه reelviews
نمره 6.3 از 10
توانایی فیلمهای ابرقهرمانی در نگهداشتن روند خوب خودشان از فیلمی به فیلم دیگر در طول سالیان دراز کار دشواری به نظر رسیده است، بنابراین چیز عجیبی نیست که حالا این دنباله برای فیلم « زن شگفتانگیز » ( Wonder Woman ) که سال ۲۰۱۷ عرضه شد هم نمیتواند با معیارهای فیلم قبلی اثر موفقی محسوب بشود و جا پای جای آن بگذارد. « زن شگفتانگیز: ۱۹۸۴» ( Wonder Woman: 1984 ) بیش از حد طولانی است، به شدت قطعه قطعه و نامنظم و همینطور ضربآهنگ آن کاملا ضعیف است. اگرچه که در طول ۱ ساعت آخر خود وارد سطحی متفاوت میشود اما ۹۰ دقیقهی ابتدایی کاملا ناکارا و ضعیف است. این ۹۰ دقیقه از روایتی غیرمنطقی و ضعیف تا جایی ادامه پیدا میکند که شخصیت اصلی ( که باز هم با بازی « گال گادوت » است ) کاری به جز گریه و آه و ناله برای عشق از دست رفتهش یعنی « استیو ترور » ( با بازی کریس پاین ) بکند.
« زن شگفتانگیز« ۱۹۸۴ » بیشتر یادآور « سوپرمن »های کریستوفر ریو در دههی ۱۹۷۰ و گاها اوایل ۱۹۸۰ است و این مسئله اصلا اتفاقی نیست. این شباهتهت با اولین صحنههای این فیلم آغاز میشوند – نوع ارائهی آنها ما را به یاد سکانس اصلی فیلم سوپرمن ۳ میاندازد. به نظر میرسد که حداقل یکی از شخصیتهای اصلی با الهام از شخصیت « لکس لوثر » ( با بازی جین هکمن ) خلق شده باشد و این مفهوم که شخصیت اصلی قدرتهای خود را از دست بدهد ارجاعاتی به فیلم سوپرمن ۲ دارد. نقطهی اوج اثر به یک اتفاق تقریبا جادویی برمیگردد که ما را به یاد قسمت زمان-را-برگردان در فیلم « سوپرمن » میاندازد. آخرین نمای اثر هم بازسازی دقیقی از یک تصویر به یاد ماندنی در « سوپرمن » است. هر چیز دیگری هم که نباشد، کارگردان این اثر یعنی خانم « پتی جنکینز » سعی دارد تا جزئیات دقیقی از اولین فرنچایز تاریخ دیسی ( و احتمالا محبوبترین ) آنها به تصویر بکشد.
فیلم با سرعت و تنش بالایی آغاز میشود – یک بخش مقدمه که در دوران بچگی پرنسس دایانا جریان دارد، و به « رابین رایت » و « کانی نیلسن » فرصت حضور افتخاری را میدهد. سپس فیلم به سال ۱۹۸۴ منتقل میشود، مکانی که مشخصا طراحان چهره و لباس را بسیار خوشحال کرد. این برههی زمانی به فیلم اجازه میدهد تا به یک دوران نیمه-مدرن گونه منتقل بشود آن هم بدون اینکه زیاد از حد جلو رفته باشد و با داستانهای دنیای سینمایی دیسی تداخل ایجاد کند. فیلم همچنین قبل از دوران اینترنت و گوشیهای موبایل است ( چیزهایی که میتوانند فیلمهای ابرقهرمانی را پیچیده کنند، فیلمهایی که در یک دنیای سادهتر و بدون تکنولوژیهای سطح بالاتر بهتر کار میکنند).
نیمهی اول « زن شگفتانگیز » کند پیش میرود. علاوه بر نیاز فیلم به معرفی و پرداخت دو شخصیت جدید، معرفی دوبارهی « دایانا » و به تصویر کشیدن مهمانی « زن شگفتانگیزی » او و پیریزی کردن روایت، باید تازه به سراغ ماموریت به تصویر کشیدن فضای سیاسی دوران جنگ سرد برود ( اگرچه که فیلم قصد ندارد رئیس جمهور حقیقی آن زمان آمریکا یعنی « رونالد ریگان » را به تصویر بکشد). فیلم تا ۱ ساعت بعد بدون حتی یک صحنهی اکشن معنادار به پیش میرود که خب مدت زمان خیلی زیادی است و مشکل بعدی هم این است که « شخصیتسازی و شخصیتپردازی » اثر در این مدت چندان قوی نیستند. اقدامی که برای بازگرداندن شخصیت « استیو » انجام میشود ( البته این اسپویلر محسوب نمیشود چون که خود فیلم هم در تریلرهایش تلاشی برای مخفی کردن این قضیه نمیکند ) حتی با معیارهای فیلمهای ابرقهرمانی که هر چیزی هم در آنها ممکن است، عجیب و مسخره به نظر میرسد و خود آن شخصیت هم در نهایت زائد است. رابطهی « پاین » با « گادوت » همچنان قوی است اما رابطهی رومانتیک بین آنها دیگر از بین رفته است.
مشکل اصلی من با فیلم در شخصیتهای منفی آن است که هر دوی آنها از دنیای کامیک بوکها میآیند. اولین شخصیت یعنی « مکس لرد » ( با بازی پدرو پاسکال ) اکثرا فقط در حال داد زدن است تا اینکه ترسناک به نظر برسد. اگرچه به نظر او با الهام از شخصیت « لکس لوثر » با بازی « هکمن » ساخته شده است اما چیزی جز یک کپی دست دوم به نظر نمیرسند که محرکهای شخصیتیش هیچوقت به چیزی فراتر از یک دیوانهی سنتی نمیرسند. بعد از آن هم شخصیت « چیتا » یا « باربارا مینروا » را داریم که « کریستین ویگ » او را بازی کرده است. « ویگ » در صحنههای ابتدایی خودش که باید یک فرد با اعتماد به نفس پایین و اضطراب اجتماعی را به تصویر بکشد خوب است اما بعد از اینکه با جلوههای ویژه تبدیل به یک هیولا میشود دیگر نمیتواند حس خاصی تولید کند.
اگرچه غیرممکن است که حدس بزنیم « زن شگفتانگیز ۱۹۸۴ » در شرایطی که یک اکران عادی را تجربه میکرد چه عملکردی میداشت اما فیلم به نسبت نسخهی قبلی خود در چندین زمینه پسرفت داشته است. قطعا با یک فیلم « زن شگفتانگیز » سومی هم طرف خواهیم بود ( که در صحنهی میان تیتراژ اثر به آن اشارهای میشود) اما این بار به عهدهی فیلم بعدی گذاشته شده است تا فرنچایز را به سطح فیلم سال ۲۰۱۷ بازگرداند.
مترجم: امید بصیری
دیدگاه بگذارید