خلاصه داستان:
فیلم از کودکی ران شروع شده و به سالهای نوجوانی و تحصیل او در دبیرستان میرسد و سپس خدمت سربازی و سپس انجام وظیفه در نیروی تفنگداران دریایی آمریکا در ویتنام را به تصویر کشیده و با نمایش حادثهای که منجر به قطع نخاع و فلج نیمتنه پائین او میشود...
بازیگران:
تصاویر فیلم:
خلاصه نظر منتقدان:
راجر ایبرت – Chicago Sun-Times (10 از 10)
هیچ یک از آثار پیشین تام کروز نمیتواند ایدهای در مورد او در این فیلم به شما بدهد.
Empire (10 از 10)
عدهای شاید بگویند که فیلمی طولانی است اما با در نظر داشتن بازی فوقالعاده کروز غصه چند دقیقه طولانیتر را نمیخوریم.
وینسنت کنبی – The New York Times (10 از 10)
فیلمی عظیم و پرقدرت است که در مرکز خود با بازی تام کروز به هر آنچه که بهترین است معنی میبخشد.
نقد و بررسی فیلم به قلم Desson Howe (دسون هاوی)
نشریه washington post
نمره 8 از 10
« متولد چهارم ژوئیه »، به کارگردانی الیور استون، همچون سرودی شورانگیز و میهن دوستانه، خود را با جلوهای بلندپروازانه به اوج میرساند. این فیلم، سمفونیِ مین استریتِ (Main Street) استون بوده و در هر صحنه، شور و اشتیاق کارگردان در ایراد یک بیانیهی اجتماعی باشکوه، ارائهی فیلمی همترازِ رمان بزرگ آمریکایی، و توصیف عصر ما احساس میگردد. در هر صحنه، بیننده شاهد تهی شدن جان و روح استون میباشد.
مخاطب با فیلمی پرشور و حرارت رو به رو بوده که با اعتقادی راسخ و اشتیاقی بشارت دهنده ساخته شده است. همچنین، این فیلم یک اثر هیستریایی، غامض و القا کنندهی حس دلزدگی است. با استفاده از شرح خودزندگی نامه ی رون کوویچ درباره ی پرورش یافتنش در یک خانوادهی متوسط رو به پایین در یکی از شهرهای کوچک آمریکا، استون بومی شکوهمند را گسترانیده و تمامی اعتقاداتش را در زمینه ی ویتنام، آمریکا، خانواده، میهن پرستی، و تقریبا هرآنچه که در طول بیست و پنج سال گذشته اتفاق افتاده است، بر روی آن می پاشاند.
این اثر، قلمروی جدیدی برای استون نیست. این فیلم را می توان “جوخه، قسمت دوم” نامید. این فیلم، شرایط اجتماعی و اقتصادی ای را که منتهی به ویتنام و پس لرزه های مهیبش شد، به تصویر می کشد. استون، حماسه ی کوویچ را قبل از نام نویسی در دسته ی تفنگداران دریایی در سفری به ویتنام آغاز می کند. در این سفر، کوویچ از قسمت سینه به پایین فلج شده و این امر موجب می شود که وی اعتقادات دوران کودکی اش درباره ی خداوند و کشور را از دست بدهد. درک این موضوع که چرا کارگردان داستان کوویچ را انتخاب کرده آسان است. این داستان صرفا در مورد جنگ نیست، بلکه نشان دهنده ی رفع توهم حاصل از نابودیِ رویای آمریکایی می باشد. داستان فیلم درباره ی این است که چگونه کوویچ – شخصیتی که تام کروز با سختی و پشتکار فراوان به ایفای نقش او پرداخته و نماینده ی میلیون ها نفر همانند خود است – از تظاهرات چهارم ژوئیه (که در زمان کودکی به تماشای آن پرداخته بود)، و نیز فیلم های جان وین و فریادهای یانکی دودل مایوس می گردد. این اثر نشان می دهد که چگونه عناصر مختلف فرهنگی همچون بازی های جنگی زمان کودکی در جنگل و کشتی های دوران دبیرستان موجب می شود که این فرد عادی آمریکایی در جنوب شرقی آسیا بجنگد و تمامیِ آنچه را که برایش دارای اهمیت بوده – همچون جسم، ارزش های فردی، خانواده و کشور – از دست بدهد.
کتاب کوویچ – که توسط وی و استون برای ساخت فیلم مورد اقتباس قرار گرفت – روایت کننده ی روزهای بی پایانِ رویاهای افتخار و قهرمانی گری است. پدر کوویچ – با بازی ریموند جی بری – در شرکت ای اند پی (A&P) کار می کند (این شخصیت، در فیلم ناتوانتر از آنچه در کتاب محقق شده، به تصویر کشیده می شود). پسرِ این فرد انتظار و خواسته ی بیشتری دارد، و در بازی کروز، اراده و عزمش برای موفقیت، او را به نظر ترسناک و تا حدودی جن زده نشان می دهد. کروز در ابتدا به عنوان یک پسر چهارشانه و بسیار مقرراتی که تحت سیطره ی شدید مادری متدین و متعصب (کارولین کاوا) قرار دارد، حضور چشمگیری از خود نشان می دهد.
این صحنه های آغازین که در حوالی زادگاه کوویچ در ماساپکوای نیویورک ضبط شده، مملو از حالات طبیعی جذاب می باشد. با این حال، سبک منعطف و برجسته ی استون در فیلمبرداری، خشمی رعب انگیز را به آنها القا می کند. البته استون نمی تواند از اشاره کردن به این نکته خودداری کند که این زندگی و موجودیتِ تماما آمریکایی به زودی به نمایشی خوف آور تبدیل خواهد شد. در حقیقت، تکنیک های بکار گرفته شده در این فیلم همان تکنیک های فیلم های ترسنک است. زمانیکه صحنه ی فیلم به ویتنام تغییر کرده و کوویچ و یگان همراه وی اشتباها دهکده ی زنان و کودکان را زیر آتش گلوله می گیرند، استون و فیلمبردارش، رابرت ریچاردسن، صحنه ی قتل عامِ وحشیانه و جنون آمیزی را به تصویر می کشند. استون می خواهد اطمینان حاصل کند که کودکی که در کنار جسد مادرش ولو شده و در حال جیغ کشیدن است، در اذهان ما ثبت می گردد. وی قصد دارد بیننده را در درون افکار پریشانِ سرباز جوان محبوس کند؛ سربازی که در نزاع با نور سوزان و کورکننده ی خورشید و در میان هرج و مرج اجسام متحرک، یکی از یاران خودی را می کشد.
این بخش از فیلم، جزء لحظه های محوری آن به حساب آمده و با حرارت و پشتکار فوق العاده ای فیلمبرداری شده است. تمام پایه های اخلاقی زندگی کوویچ نابود می شوند. در ادامه، زمانیکه یک گلوله رشته ی عصبش را قطع نموده و وی هیچ حسی در پایین تنه اش نداشته و قادر به راه رفتن نیست، نکته ی مطرح شده درمورد اعتقادات و اخلاقیات کوویچ بیشتر مورد تاکید قرار می گیرد. او از نظر جسمی و ذهنی ویران شده است.
سکانس های طولانیِ بعدی فیلم که نشان دهنده ی دوران ریکاوریِ دردناک کوویچ در شرایط نامناسب و کثیفِ یک بیمارستان خالی از پرسنلِ کهنه سربازان می باشد، از نظر نمایشی دارای اهمیت خاصی نیست، اما از دیدگاه استون، دلیلِ ساخته شدن فیلم، محتملا همین بخش های ذکر شده است. وی در فیلم “جوخه” به درمان کهنه سربازان نپرداخت. او مشقت ها و مصیبت های کوویچ را به شکل یک نوع غوطه وری چرک آلود – یک رویداد سرنوشت ساز رقت بار و نفرت انگیز – نشان می دهد.
در اینجا، استون بیش از آنکه یک هنرمند باشد، یک حامیِ عدالت اجتماعی است. صحنه های گرفته شده در مکزیک، علیرغم وهم انگیز و پرتنش بودنشان، بهترین بخش های فیلم محسوب می شوند. پس از بیرون انداخته شدن از خانه ی پدری، کوویچ به مکزیک فرار کرده و از سوی دسته ای از کهنه سربازان بی احساس، به سرکردگی شخصیتی مانسون گونه، با ایفای نقش ویلم دافو، مورد پذیرش قرار می گیرد.
سپس، کوویچ در حال اعتراف خالصانه به گناهانش نزد والدین پسری که توسط او کشته شده، به تصویر کشیده می شود و در ادامه، بیننده شاهد تبدیل شدن کوویچ به یک فعال ضد جنگ است. این دگرگونی، در سخنرانی وی در کنوانسیون ملی دموکراتیک سال 1980 به اوج خود می رسد. در اینجا است که رویای مادرش تحقق یافته و فیلم به نقطه ی پایانی اش می رسد. با این وجود، به سختی می توان تصور نمود که مخاطبین نیز به طور مشابه متحول شوند. « متولد چهارم ژوئیه » فیلمی طاقت فرسا است. استون استعدادها و مهارت های فیلمسازی دارد اما ظرافت و موشکافی، جزء ویژگی های این کارگردان نیست. در حقیقت، وی یک مبلغ است و ظاهرا باید او را به عنوان فردی در نظر گرفت که نماینده ی چندان مفید و موثری برای دیدگاه هایش نمی باشد. استون ناامیدانه خواستار تاثیری اساسی بر روی مخاطبینش است. اما این تلاش آشفته در کشاندن مخاطب به سمت طرز تفکر کارگردان، پیام استون را تضعیف می کند.
این نکته بدان معنا نیست که آنچه به تصویر کشیده می شود کم اهمیت و قابل چشم پوشی است. استنباط های کارگردان معتبر و ارزشمند بوده اما بدیع نیستند. سرمایه گزاری شخصی استون بر روی موضوعات و دغدغه های فردی و نیز سبک معتبر و اغراق آمیزش به نهانسازی ایده های معمولی وی کمک می کنند. با این حال، شکست اصلی استون بدان خاطر است که او علاقه ای به حالت های احساسی، که در برگیرنده ی آتشبازی و تاثیرات نورافکنِ چرخان نباشد، ندارد. کار کروز در مقابل دوربین به گرمی کار کارگردان در پشت صحنه ی فیلم است. اما استون به بازیگرانش فضای کافی جهت ایفای نقششان نمی دهد. وی عمدتا تلاش می کند که به تنهایی جزئیات را کامل کند.
مسئله ی دیگری نیز مطرح است. از آنجا که فیلم های بسیار زیادی درباره ی ویتنام ساخته شده، و بدان خاطر که مخاطب تاکنون در جهان شاهد قتل عام های بیشمار روستایی های بیگناه، مرگ های تصادفی، و تراژدی و حزن فراوان بوده است، یک نوع حس کرخت کننده ی آشنایی ریشه می دواند، مگر اینکه یک زاویه ی دید کاملا متفاوت – همانند آنچه که در فیلم « ضایعات جنگ » اثر دی پالما دیده می شود – ارائه گردد. اگر قرار باشد که بیننده مجددا اینگونه شکنجه ها و عذاب ها را متحمل شود، بهتر است که نیازی مبرم و ضروری برای انجام این کار وجود داشته باشد. این ضرورت در فیلم « متولد چهارم ژوئیه » وجود دارد، اما در نهایت، فوریت یا ضرورت به تنهایی کافی نیست.
مترجم: پدرام موسیپور
دیدگاه بگذارید