جهان با من برقص



کارگردان: سروش صحت
نویسنده: سروش صحت,
0.0
0
0.00

خلاصه داستان:

دوستان جهانگیر برای آخرین تولد او دورهم جمع شده‌اند. این موقعیت موجب می‌شود آن‌ها درباره زندگی و خودشان فکر کنند


تصاویر فیلم:

نقد و بررسی فیلم به قلم عباس نصراللهی

نشریه نقدفارسی

 

آفتی که یک فیلم می‌تواند دچار آن شود و هیچ‌گاه نیز از آن رهایی پیدا نکند، این است که بخواهد از مفهوم/مضمون به قصه/پیرنگ/خرده پیرنگ برسد و حرف‌ها و دغدغه‌هایش را نیز بیان کند. این مسیر دقیقا خلاف مسیر درست فیلمسازی است و هیچ‌گاه نیز به نتایج خوبی ختم نشده و نمی‌شود. اتفاقی که دقیقا در نخستین ساخته سینمایی سروش صحت رخ داده و او خواسته از مضمون/مفهوم به قصه/پیرنگ برسد که طبیعی است نتواسنته در این امر موفق باشد و برای به پایان رساندن اثرش دست به دامان چیزهای دیگری شده که البته توانسته حال و هوای خوبی را ایجاد کند و به طور لحظه‌ای/پلانی به موفقیت برای بیان منظورش برسد.

«جهان با من برقص» با دعوت دوستان جهان (علی مصفا) توسط برادرش (کاظم سیاحی) به ویلای او در منطقه‌ای زیبا از شمال کشور به بهانه تولد جهان آغاز می‌شود و در همان ابتدای فیلم بیان می‌شود که جهان چند ماه دیگز قطعا خواهد مرد و حالا دوستانش که شاید برای آخرین بار دور هم جمع شده‌اند، باید او را خوشحال کنند و با مساله مرگش مواجه شوند. اما فیلم در ظاهر می‌خواهد نشان دهد که موضوع جهان در برابر مساله مرگ چیست، ولی در باطن چون نمی‌تواند از مفهوم به پیرنگ برسد، ناچار است تا خرده‌پیرنگ‌های فراوانی را وارد فیلم کند و از این طریق اثر را رو به جلو ببرد.

در واقع پس از اولین حضور دوستان جهان در خانه‌ی روستایی او، مسائل و مشکلات آن‌ها نمایان می‌شود و حالا هر از گاهی به مساله مرگ جهان نیز اشاره خواهد شد، اما فیلم نمی‌تواند در درون خود جز همین اشرات سطحی و گذرا، ارتباطی عمیق بین مرگ جهان و مشکلات اطرافیان‌اش برقرار کند و به همین علت تقریبا مساله مرگ، تبدیل به یک مساله ثانویه در فیلم می‌شود و حالا مساله مثلث عشقی دوستان جهان (احسان(جواد عزتی)، فرخ (رامین صدیقی) و نسیم (پاوان افسر)) به عنوان مساله جدی جمع تلقی می‌شود و مسائل دیگران مثل رابطه بین رضا (پژمان جمشیدی) و نیلوفر (بهار کاتوزی)  و حضور دغدغه‌های دو شخصیت طناز فیلم یعنی حمید (سیاوش چراغی‌پور) و ناهید (هانیه توسلی) همچنان شوخی به نظر می‌رسند و هیچ ربطی به مساله شخصیت اصلی فیلم و همچنین خود فیلم، یعنی مرگ ندارند. اگر در همین حال نیز فیلمنامه دقیق‌تری برای اثر نوشته می‌شد، این امکان وجود داشت که اتکای بیشتری به قاب‌های دقیق فیلم و این طنازی‌ها و شوخی‌های آشنا نمود. اما بزرگ‌نمایی ابتدایی فیلم در مورد مرگ و سپس دور شدن‌اش از آن و تلاش دوباره‌اش برای بازگشت به همان مساله، آن چیزی نیست که بیننده بتواند به عنوان یک تلاش درست و حساب شده به آن بنگرد و المان‌های سینمایی (همچون گسترش درست پیرنگ در عرض توسط خرده داستان‌ها و ارتباط آن‌ها با مساله اصلی و یا گتسرش به موقع پیرنگ در عمق به اتکا به نزدیک شدن به ذهن شخصیت اصلی) را در آن ببیند. حتی تلاش فیلمساز برای نزدیک شدن به ذهن شخصیت اصلی‌اش توسط رفت و برگشت به رویاها و تفکرات او، چون در زمان‌بندی بدی اتفاق می‌افتد، چندان کمکی به پیشبرد پیرنگ نمی‌کند و همچنان طنازانه می‌نماید.

اما نمی‌توان از این موضوع گذشت که توانایی صحت در ایجاد طنز لحظه‌ای و البته خلق کاراکترهایی، (هر چند مانده در سطح تیپ) باعث به وجود آمدن اتمسفری در فیلم شده که به طور ناخودآگاه بیننده را در مقابل مرگ مانند کلیت فیلم در سطح نگاه دارد و مخاطب نتواند از حدی عمیق‌تر نسبت به این مساله بنگرد (همانطور که فیلم در بیان مفهومش از سطحی عمیق‌تر نمی‌شود و به دلیل لکنتی که در فیلمنامه وجود دارد و اشتباهی که فیلمساز برای رسیدن از مفهوم به پیرنگ داشته، نمی‌توان مرگ و مواجه شدن با آن را جدی نگریست( برخلاف چیزی که خود اثر در ابتدا برای بیننده‌اش آشکار می‌کند)) شوخی‌ها و موقعیت‌های ایجاد شده در خرده‌پیرنگ به طور جداگانه و در هر سکانس می‌تواند برای بیننده بسیار دلنشین و جذاب باشد (شاید تنها مواجهه جدی شخصیت اصلی با مرگ‌اش که بیننده را نیز همانقدر جدی با این مساله مواجه می‌کند، همان سکانس تولد و صحبت کردن جهان باشد که موضع دقیق او را برای لحظه‌ای نمایان می‌کند. حالا او نیز پذیرفته نباید این موضوع را جدی بگیرد). اگر فیلم از همان ابتدا تلاش نمی‌کرد از مرگ به پیرنگ برسد و این موضوع را آن‌چنان جدی نمایش دهد، اتفاقا در رسیدن به اتمسفری که به هیچ‌وجه نمی‌تواند مرگ را جدی بگیرد و سرسری از کنارش می‌گذرد، می‌توانست جز موفق‌ترین آثار در بیان یک مساله خاص باشد. اما خود فیلم از درون به خودش ضربه می‌زند که این هم ناشی از آن است که فیلمساز قصد داشته تا بر خلاف سال‌ها کارش در تلویزیون اثری جدی بسازد که حالا در موقعیت‌هایی می‌تواند بیننده را نیز به خنده وا دارد و به همین دلیل راه را اشتباه رفته است.

اما در همین بین فیلمساز موفق شده تا تیپ‌هایی موفق را بسازد و بازی‌های خوبی نیز از بازیگران بگیرد. نمونه‌اش هانیه توسلی که نماینده قشری خاص از جامعه هستند که به وفور نیز یافت می‌شوند، اما بازی دقیق و گیرای او توانسته تا این تیپ را در موقعیت‌هایی خاص آنچنان موفق جلوه دهد که قطعا یکی از المان‌های به یادماندنی فیلم باشد. هم‌چنین بازی به اندازه و درست علی مصفا که این درونگرایی و منفعل بودنش، در اینجا به درستی جواب داده است.

«جهان با من برقص» با همه کاستی‌هایش، فیلمی است که به دلیل اتمسفر و کاراکترهایش، می‌تواند بسیار نزدیک و دوست‌داشتنی باشد و به عنوان اولین اثر سینمایی یک فیلمساز، المان‌هایی را در خود جای دهد که بتوان گفت نه به درشت‌گویی می‌افتد و نه خیلی می‌تواند عمیق شود.


ممکن است شما دوست داشته باشید

1

دیدگاه بگذارید

Please Login to comment
1 Comment threads
0 Thread replies
0 Followers
 
Most reacted comment
Hottest comment thread
1 Comment authors
Recent comment authors
  Subscribe  
Notify of
Member
Member
Siamak

به عنوان اولین ساخته شروش صحت، می تواند تحسین و حتی نقدهایی جهت اصلاح در آینده داشته باشد. از نقاط قوت فیلم ساخت شخصیت ها و معرفی هرکدام آنها است که به اندازه رعایت شده. وجود لحظاتی که خنده های شیرینی را به مخاطب هدیه می کند و بازی خوب بازیگران (گرچه برای اغلب آنها تیپ تکرار شده بوده اما در اینجا به حد خوبی اجرا شده) و قسمت هایی که با موسیقی حالات درونی شخص اول را بیان می کند.
امید است در کارهای بعدی شاهد ساخته های بهتر و پرمایه ای از آقای سروش صحت باشیم.