خلاصه داستان:
شکوه، زنی میانسال متوجه میشود که فرزندان همسر سابقش، فریدون او را به خانه سالمندان سپردند. او، و همسر دومش، رضا تصمیم می گیرند از فریدون نگهداری کنند؛ آن هم در خانه خودشان. در این حین، رابطه شکوه و فریدون به طرز قابل توجهی تغییر می کند...
تصاویر فیلم:
نقد و بررسی فیلم به قلم عباس نصراللهی
نشریه نقدفارسی
نمره 5 از 10
کنش- ایدهی اولیهی بنفشهی آفریقایی برای ما میتواند بسیار جذاب باشد. زیرا محدودیتهای جغرافیایی و فرهنگی ما را در موقعیتی قرار میدهد که کنار آمدن با چنین کنش-ایدهای کمی سخت و عجیب به نظر برسد و همین موضوع باعث میشود تا فیلم را با دقت بیشتری دنبال کنیم و آدمها و داستانهایشان برایمان مهم باشند. این کنش-ایده چیزی جز نمایش یک مثلث عشقی نیست اما هوشمندی فیلمساز در انتخاب جنسی خاص از شخصیتها برای بازنمایی این مثلث عشقی است که آن را متمایز میکند. شکو (فاطمه معتمد آریا) همسر سابق خود یعنی فریدون (رضا بابک) را به خانهی خود و همسر فعلیاش رضا (سعید آقاخانی) میآورد تا از او مراقبت کند. حضور انسانهای پا به سن گذاشته در فیلم باعث این میشوند تا فکر هرگونه خطا و نگاه بد و اتفاقی مبنی بر خیانت از سر ما دور شود. یعنی ما آنها را به عنوان چند انسان باتجربه و تقریبا مسن میپذیریم و حالا باید معطوف موقعیتی شویم که این شخصیتها درگیر آن هستند. فیلم از اینجا به بعد و پس از حضور فریدون در خانه دارای یک موقعیت محوری و چند موقعیت فرعی میشود و از این طریق تلاش میکند تا پیرنگ خود را گسترش دهد. همین سن شخصیتها و موقعیتی که در آن قرار میگیرند به خودی خود و به طور ذاتی یک نگاه انساندوستانه و لطیف را به اثر میبخشد اما طبیعی است که فیلم برای بازکردن چنین کنش-ایدهای باید در ادامهی راه نیز حرفهایی برای گفتن داشته باشد. مفهوم گذر زمان و پا به سن گذاشتن این شخصیتها چیزی است که در اینجا از سایر موضوعات پیشی میگیرد و خود را بیشتر نمایان میکند. حضور فریدون در خانه و مشخص شدن این موضوع که رضا و فریدون زمانی با هم دوستان صمیمی بودهاند، باعث میشود تا واقعیتهایی از گذشته بازگو شود و این شخصیتها را به فکر فرو ببرد و البته چالشهایی سر راهشان قرار دهد. این نگاه انسانی و این آرامش درون فیلم «بنفشه آفریقایی» را به عنوان یک ملودرام اجتماعی/خانوادگی معرفی میکند که همین دور بودنش از هیاهوهای بیدلیل و عدم تلاش برای بالا نگاهداشتن ضربان مخاطب به هر روشی میتواند در سینمای ما ارزشی بزرگ تلقی شود. اما فیلم با چنین کنش-ایدهی جذابی برای ما در بازنمایی یک مثلث عشقی عجیب و موقعیتی که از پس این مثل عشقی به وجود میآید میتوانست بهتر از عمل کند. یعنی خردهداستانها و موقعیتهای بعدیای که در نتیجهی این موقعیت اصلی به وجود آمدهاند با پرداختی بهتر و تمرکزی بیشتر فیلم را به مسیر بهتری هدایت میکردند. تمرکز بیشتر روی گذشتهی این شخصیتها و تاثیرش بر زمان حال و قراردادن یک حرف اصلی به دور از نگاه انسانی فیلم برای پیرنک و مشخص کردن موضع خود نسبت به چنین موقعیتی، «بنفشه آفریقایی» را تبدیل به اثری بسیار درخور توجه بیشتر مینمود. اما فیلم در زمانهایی بسیار به بیراهه میرود و از مسیر اصلی خود دور میشود و این در حالی است که کارگردانی اثر نیز قابلقبول و استفاده از دوربین به اندازه است. میزانسن رنگارنگ و جذاب از لحاظ بصری نیز به خلق و خوی آدمهای فیلم میآید و همینها باعث میشوند تا فیلم چند لحظهی تاثیر گذار و تماشایی داشته باشد (قرینهسازی حضور شخصیتها در ایوان خانه و صحبت کردنشان با یکدیگر) بتواند در همین لحظات آن مفهوم گذر زمان و حسرت را به خوبی به نمایش بگذارد. اما در زمانهایی نیز خردهداستانهای بیدلیلی را وارد کند و تنها زمان اثر را برای آنها تلف نماید. گرچه که داستان آن دختر جوان و فرارش از خانه میتواند بازنمایی داستان جوانی شکو و معشوقش باشد، اما این موضوع را بیننده باید با کنکاش فراوان به دست آورد و چیزی نیست که فیلم پرداخت درستی نسبت به آن داشته باشد و بتواند یک هارمونی بین موقعیت بزرگ خود و این موقعیت ایجاد نماید و قرابتهایش را برای بیننده عیان کند. در نهایت «بنفشه آفریقایی» فیلمی خوش رنگ و لعاب است که با دقت در نگارش فیلمنامه و عدم مقهور شدن فیلمساز نسبت به ایدهی اولیهی خود برای نوشتن فیلمنامه، میتوانست فیلم بسیار بهتری باشد و ماندگاری خود را تضمین نماید. اما حالا با تمام ویژگیهای خوبش یک کنش-ایدهی اولیه است و چند موقعیت خوب که نمیتوانند یک کل بزرگتر و درست را تشکیل دهند و اثر را به سطحی بالاتر برسانند.
منتقد: عباس نصراللهی
دیدگاه بگذارید