آشفته‌گی

کارگردان: فریدونی جیرانی
نویسنده: فریدونی جیرانی,
0.0
0
0.00

خلاصه داستان:

آشفته‌گی رئالیستی و اجتماعی نیست. یک فیلم است درباره عشق و جنایت.


تصاویر فیلم:

نقد و بررسی فیلم به قلم عباس نصراللهی

نشریه نقدفارسی

نمره 1 از 10

نگاهی به فیلم «آشفته‌گی»

 

این که فریدون جیرانی در تمام این سال‌ها تلاش کرده تا آزمون و خطا کند و در ژانر فیلم بسازد و به همان ژانر وفادار باشد، اتفاق‌های خوبی را رقم زده، اما به همان میزان که توانسته تاثیر بگذارد، به همان میزان نیز در برخی آثارش تخریب‌گرانه عمل کرده و کاملا مسیر اشتباهی را رفته است. این که او تا چه اندازه سینما را می‌شناسد و به تاریخ آن مسلط است، بحثی خارج از بحث عملی فیلمسازی است و اگر نتواند از این دانش در راه ساخت فیلم استفاده‌ای درست نماید، قطعا نتیجه خوبی نخواهد داشت. حال آن که جیرانی نشان داده می‌تواند در ژانر فیلم بسازد، گرچه پایش را فراتر از چند ژانر محدود نگذاشته، اما قطعا تلاشش قابل تحسین و در برخی فیلم‌ها تماشایی بوده است. اما در دو اثر آخرش یعنی «خفه‌گی» و «آشفته‌گی» به طور جد، تلاشش را بر ساخت فیلمی نوآر گونه با جهانی محدود به لوکیشن‌های خاص که بیننده را به یاد آثار استودیویی دهه چهل و پنجاه هالیوود می‌اندازد، گماشته است. در فیلم «خفه‌گی» به وضوح می‌توان کپی‌برداری از قاب‌بندی‌های فیلم‌های پاولیکوفسکی به خصوص «آیدا» را مشاهده کرد که اتفاق جدیدی نیست و اتفاقا به فیلم ضرباتی نیز وارد کرده، اما با آن‌که اثر دچار لکنت در روایت و اشکالاتی در فیلمنامه است، اما المان‌های خوبی نیز دارد که بتوان به آن‌ها اتکا کرد(مثل بازی خوب بازیگران).

آخرین فیلم فریدون جیرانی، یعنی «آشفته‌گی» که به نوعی ادامه همان سبک فیلمسازی در «خفه‌گی» است(با توجه به فضای محدود فیلم، نوع روایت و شخصیت‌ها و…) یک عقب‌گرد تمام عیار برای او محسوب می‌شود. فیلمی که در حال نمایش چزهایی است که ما از زبان شخصیت اصلی فیلم می‌شنویم، او یک نویسنده ناکام است که حالا می‌خواهد از برادر پولدارش که با او دوقلو است، حق‌اش را بگیرد.

این روایت دانای کل، برای این انتخاب شده که در پایان فیلم، جیرانی بتواند به تمام چیزهایی که بیننده دیده است حالتی دوگانه ببخشد، یعنی از این ترفند استفاده کند که بگوید، این قصه می‌تواند واقعی باشد و یا چیزهایی باشند که شخصیت اصلی در کتابش نوشته است. اما به هیچ‌وجه موفق به این کار نشده است، زیرا فیلم دچار سوتفاهم‌های فراوانی است که اجازه نمی‌دهند تا اثر سر و شکلی درست به خود بگیرد.

همانطور که از نام اثر پیداست، طبیعتا باید در حال نمایش آشفتگی باشد، آشفتگی‌ای که از پس اتفاق مهم فیلم برآمده(قتل برادر توسط برادر) و حالا باید همه چیز را تحت‌الشعاع خود قرار دهد. اما فریدون جیرانی نمایش این آشفتگی را تنها به قاب کج فیلم خود محدود کرده است(ساده‌ترین و البته بی‌اثر ترین ترفند برای نمایش آشفتگی) و چون هیچ‌نوع آشفتگی واقعی‌ای در متن اثر وجود ندارد، طبیعی است که ترفندها تصویری به هیچ‌کار فیلم نخواهند آمد و اتفاقا نتیجه عکس نیز خواهند داد. پس از اتفاق مهم فیلم، بناست تا شخصیت اصلی قصه دچار آشفتگی ذهنی و در پس آن آشفتگی بیرونی شود، اما فیلم می‌خواهد برای وفادار ماندن به اسلوب فیلم‌های استودیویی هالیوود، بی آنکه تلاش کند تا پی‌ریزی درستی داشته باشد، تمام المان‌های آن فیلم‌ها را به طور ضمنی در خود جای دهد. و همین مسائل باعث می‌شوند تا مووضع اصلی فیلم پا در هوا بماند. حضور یک زن اغواگر(مهناز افشار) که در اینجا بیشتر حالتی خنده‌دار به خود گرفته و در زمان‌هایی بیننده حس می‌کند که کنترل میزان اغواگری او از دست فیلمساز در رفته است، تمام فیلم را تحت تاثیر خود قرار می‌دهد. در واقع از جایی به بعد فیلم تغییر لحن داده و تبدیل به فیلم زن اغواگر می‌شود، و آن روایت دانای کل ابتدای فیلم نیز زیر سوال می‌رود، زیرا به وضوح می‌توان دید که فیلم کاملا در گرو عمل و عکس‌العمل‌های زن اغواگر است، اشکال تکنیکی‌ای که یکپارچگی فیلم را از بین خواهد برد بیننده سردرگم خواهد ماند، گرچه که فیلم معمایی به آن شکل ندارد که بخواهد بیننده را دچار سردرگمی شدید نماید.

روابط شخصیت‌ها در فیلم کاملا مصنوعی و به دور از باور است، به طوری که نمی‌توان هیچ‌یک از حرف‌ها، کارها و تصمیمات آن‌ها را باور کرد. این که چه‌طور در کمترین زمان ممکن زن اغواگر راضی می‌شود تا همسر سابقش را در دفتر مدیرش ملاقات کند و مثلا با او همراه شود و چه طور تصمیمی به آن مهمی را می‌گیرد، بی ‌آنکه بیننده حس کند او دچار تغییری شده است، این‌که چه‌طور می‌شود زنی که چند روز است از همسر خود خبر ندارد اینگونه آرام و بی احساس باشد، در عین حالی که می‌خواهد نشان دهد این موضوع برایش مهم است، و این که چه‌طور می‌شود انسان ساده‌ای که خود همیشه تحت تاثیر رفتار برادر زرنگش بوده و حالا جای او نشسته، می‌تواند شرایط را کنترل کند، چیزهایی هستند که شاید تنها در ذهن فیلمساز بوده‌اند و هیچ‌گاه ما به ازای بیرونی درستی پیدا نکرده‌اند.

«آشفته‌گی» با آن قاب کج بی استفاده و مصنوعی، بدون القا کردن حس آشفتگی در میزانسن(که در اینجا باید شاما طراحی صحنه، بازی بازیگران و دوربین فیلم شود) و البته پیش از آن بدون داشتن هیچ موضوع قابل بحث و درستی در متن فیلمنامه، نه می‌تواند اثری نوآر باشد که اسلوب‌های آن ژانر را رعایت می‌کند، نه فیلمی معمایی است که معمایش برای بیننده قابل لمس و در عین حال جذاب باشد، و نه فیلمی کلاسیک است که بتواند به درستی تمام جوانب خود را برای بیننده عیان کند. بلکه فیلمی سردرگم با دارا بودن کمترین میزان کیفیت از المان‌های مختلف است، که تنها به اسم هر کدام از این المان‌ها را داراست(زن اغواگر، فضای محدود، انتقام، عشق، انگیزه برای انجام کاری مهم و…) و در ایجاد هماهنگی بین آن‌ها و ایجاد جذابین برای بیننده و قبل از آن ایجاد کشش در پیرنگ خود دچار مشکلات اساسی است.

منتقد: عباس نصراللهی


ممکن است شما دوست داشته باشید

دیدگاه بگذارید

Please Login to comment
  Subscribe  
Notify of