نویسنده:
8.5 | |
66 | |
0.75 |
خلاصه داستان:
لندن در آستانه قرن بیستم. رابرت انجی یر و آلفرد بوردن شعبده بازانی هستند که از جوانی و اولین برخورد شان همواره به شکلی دوستانه در حال رقابت با هم بوده اند. قابلیت ها و مهارت های این دو در گذر زمان افزون تر و به همراه آن رقابت شان نیز شدیدتر شده و رنگی از
بازیگران:
تصاویر فیلم:
نقد و بررسی فیلم به قلم داود زادمهر
جمله ای در فیلم هست که مایکل کین چند بار آن را به زبان میآورد: ((شعبدهباز چیزی را به شما نشان میدهد، بعد آن را غیب میکند، و در آخر دوباره آن را ظاهر میکند و هنر او، در این ظاهر کردن دوباره است نه غیب کردن)). این جمله به نوعی اساس داستان و شیوه روایت در پرستیژ است. از ابتدا، کریستوفر نولان کارگردان فیلم، سعی میکند با انتخاب شیوهای پیچیده در روایت، بیننده را مجبور کند تا با دقتی بیش از حد یک فیلم ساده به تماشای فیلم بپردازد. دفترچه خاطرات اِنجیر به عنوان یک شعبدهباز حرفهای، در اختیار بوردن که خودش یک شعبده باز ماهر و رقیب انجیر و نیز دوست سابق اوست قرار میگیرد تا در مدتی که به انتظار صدور حکمش در زندان بیکار است آن را بخواند، حکمی که ظاهرا قرار است به دلیل قتل انجیر به دست او برایش صادر شود. خاطرات انجیر، از جایی شروع میشود که او دفترچه خاطرات بوردن را به دست آورده و اکنون در تلاش است تا با خواندن آن حقههای بوردن را رمز گشایی کند. این روند، چیزی شبیه به بازنمایی تصویر در پریسکوپ است. تصویری که یک بار در آینه اول معکوس میشود و بعد از معکوس شدن مجدد در آئینه دوم به چشم ما میرسد، خاطرات بوردن که از فیلتر دیدگاه انجیر گذشتهاند اکنون توسط بوردن دوباره خوانی میشوند. در پرستیژ نولان سعی میکند تا معماهای فیلم را به نحوی در داستان بچیند تا بیننده نتواند دست او را بخواند و از او جلو بزند و هرگاه که بیننده حس میکند میتواند حدس بزند که واقعیت چیست، نولان دوباره قصه را وارد مرحله جدیدی میکند. بر این منوال، روایت فیلم خطی است، اما در عین حال غیر خطی نیز هست، چون لحظههایی از گذشته به شکل درهم ریخته و بدون ترتیب درست زمانی به نمایش در میآیند که پل ارتباطی آنها دفترچه خاطرات انجیر، و نیز خاطراتی است که بوردن با خواندن آن دفترچه به یاد میآورد. البته نولان قبلا نیز ممنتو (یادگاری) را ساخته که فیلمی است با روایتی نامتعارف و بواقع معکوس که قصه را از آخر به اول روایت میکند اما اگر در ممنتو وجه معماگونه فیلم با استفاده از شیوه روایتی خاص تشدید میشود، پرستیژ کلکسیونی از حقه است که دو شعبده باز اصلی فیلم برای از راه به در کردن یکدیگر به کار میبرند و درنهایت، فیلم جایی به انتها می رسد که بیننده می فهمد از هر دو طرف، با بیش از یک نفر روبرو بوده است. یکی دیگر از وجوه پرستیژ (که در ممنتو نیز تا حدی به چشم میخورد) این است که قهرمانان فیلم تمام توانشان را برای رسیدن به هدفشان بکار میگیرند و این بار حتی حاضر میشوند در این راه جان خود را نیز از دست بدهند و این مسئله، به تشدید جذابیت فیلم کمک زیادی میکند، هر چند که باعث بوجود آمدن تصوری مالیخولیایی از شخصیتها میشود که بعید نیست این مسئله یکی از تمهیدات کارگردان برای جذابتر کردن شخصیتهایش باشد. بواقع فیلم روایت دوئلی طولانی است، دوئل بین انجیر، شعبده باز مغرور و تنهایی که به هر وسیلهای قصد دارد تا رقیب خود را با این تصور که مسبب مرگ همسرش بوده از راه به در کند و در این راه به هر وسیلهای متوسل میشود، حتی تکثیر خودش، آنهم به شکلی که بیرحمانه به هیچکدام از کسانی که از روی خودش کپی میکند رحم نمیکند و در راه موفقیتش همه آنها را میکشد، در مقابل ِبوردن، کسی که به کمک برادر دوقلویش (و در واقع تنها مشابهاش) با هویتی دیگر و با جابجایی شخصیتهایشان با هم قصد دارد تا ثابت کند خودش شعبده باز بهتری است. و هر چند نهایت این دوئل مرگ هر دو را در پی دارد، اما بوردن در قالب برادرش زنده میماند و پیروز دوئل است. به نوعی تاویل به دیالوگ اول فیلم، شعبده باز چیزی را که غیب کرده دوباره ظاهر میکند.
بازیهای فیلم بسیار خوب و جذاب هستند و البته انتخاب درست بازیگران در نقشهایشان تاثیر بسزایی در این امر دارد. حضور اسکارلت یوهانسون با توجه به شهرتش در حال حاضر در نقشی فرعی که از میانههای داستان وارد میشود (دستیار انجیر که برای جاسوسی پیش بوردن میرود) نیز در نوع خود جالب توجه است و مایکل کین به نقش طراح حقهها نهایت استفاده را از تجربه سالها بازیگری برده و حضوری قدرتمند در فیلم دارد. اما به رغم این امتیازات فیلم دارای نقاط ضعفی است که بعضا به نظر میرسد برغم اینکه حتی به روال منطقی داستان نیز ضربه وارد میکند قابلیت گریز از آن وجود نداشته است. مثلا اینکه در ابتدای فیلم نشان داده میشود که برای نمایش حبس کردن دختر با دستهای بسته در یک گالن آب، دو نفر از بین تماشاچیان انتخاب میشوند تا دستهای دختر را با طناب ببندند، اینکه هر شب دخترک به میان تماشاچیان میآید و بوردن و انجیر را انتخاب میکند که تعمدا بین تماشاچیان به همین قصد نشستهاند از منظری غیر منطقی است که اگر یک نفر دوبار نمایش را ببیند، متوجه این کلک و همدست بودن آن دو نفر با گروه نمایشی میشود.
نولان با این فیلم بار دیگر به کارگردانی تبدیل شد که بیننده را منتظر فیلم بعدیاش میگذارد. او برغم برخی کارگردانان که بعد از فیلمهای ساده و موفق اولیهاشان جذب روند تجاری هالیوود شدند همچنان دنیای شخصیاش را حفظ کرده و امیدوار کننده است، همچنان امیدوار کننده.
منبع: پایگاه فرهنگی لوح
نقد و بررسی فیلم به قلم
نگاهی به فیلم پرستیژ: شهرت/حیثیت/ اعتبار (گلوبال موویز)
داستان فیلم در سال های پایانی قرن هجدهم در شهر لندن می گذرد. جایی که دو شعبده باز که در ابتدا به عنوان شاگرد و در کنار هم کار می کردند، پس از جان سپردن همسر یکی از آنها در یکی از نمایش ها، از هم جدا می شوند و به رقیب و دشمن هم بدل می گردند، تا فیلم ما را با داستانی عجیب که چندین راوی دارد همراه کند.
کریستوفر جاناتان جیمز نولان متولد ١٩٧٠ لندن از امیدهای امروز سینما از هفت سالگی با دوربین سوپر هشت پدرش شروع به فیلمسازی کرده، در رشته زبان و ادبیات انگلیسی درس خوانده و اولین فیلم کوتاه اش به نام سرقت در ١٩٩٦ ساخته که به همراه دو فیلم کوتاه و سورئالیستی دیگرش به نام های tarantella و doodlebug در جشنواره فیلم کمبریج به نمایش در آمده است. اولین فیلم بلندش تعقیب را در ١٩٩٨ به طریق سیاه و سفید ساخت، اما دو سال بعد با یادگاری بود که همه دنیا کشف اش کردند. فیلمی که روایتی پر پیچ و خم همچون ذهن شخصیت اولش داشت که حافظه کوتاه مدت خود را بر اثر ضربه ای از دست داده و با این حال در صدد شکار قاتل همسرش بود. بی خوابی در ٢٠٠٢ با شرکت آل پاچینو پذیرش همه جانبه او در هالیوود بود که به ساختن فیلمی استودیوی مانند بتمن آغاز می کند در ٢٠٠٥ با بودجه ای هنگفت انجامید. به نظر می رسد که او نیز جذب جریان اصلی فیلمسازی در آمریکا شده، اما گفتن این حرف به این معنی نیست که اعتبار فیلم خوبی نیست یا حداقل خواست های و انتظارهای ما را از وی برآورده نمی کند. از دیدگاه سبکی اعتبار چیزی میان بتمن و یادگاری است و مانند بسیاری از تولیدات هالیوود امروز قصه ای محلی با تم های جهانی را روایت می کند.
فیلمسازان با دنیای جادو و توهم بیگانه نیستند. اورسن ولز وودی آلن هر دو شعبدهبازان آماتور بااستعدادی بودند و کارگردانها گاهی تدوین را صرفاً بهعنوان بهانهای برای گول زدن تماشاگر و اعمال قدرت خود روی ذهن او استفاده میکنند. کریستوفر نولان و برادرش جاناتان خط سیر زمان را چنان آسان و ماهرانه برهم و دستمایه به نظر میآید. حیثیت معدل سینمائی تماشای نمایش پن ولتر است. نولانها مثل آن زوج کمدین، کارشان را دقیقاً جلوی دید تماشاگر میگذارند. پاسخها تقریباً تمام فیلم جلوی چشم تماشاگر است ولی با اینحال حتی تماشاگر آگاه هم گول فریب آنها را خواهد خورد. فیلمهای نولان اکثراً ظاهری سرد دارند. باعث فاصله افتادن میان تماشاگر و فیلم میشد. در اینجا بیل و جکمن در نقش شعبدهبازان متخاصم جذابیت لازم را تأمین میکنند. پیچ و خمهای مکانیکی فیلم و سردی آن، تا حدی یادآور کارآگاه جوزف منکیهویتس (۱۹۷۲) است.
دنیا در سال 2006 به شعبده بازها و زندگی آنها روی خوشی نشان داده اند. اعتبار سومین آنهاست و ساخته شدن چنین فیلم هایی اصلاً تصادفی نمی تواند باشد. فیلم مانند شعبده باز در اواخر قرن نوزدهم رخ می دهد و تلاش های دو شعبده باز برای ساختن شعبده ای که تمامی شعبده های قدیمی دربرابرش رنگ می بازد را تصویر می کند. البته در این مسیر دوستی دو شعبده باز جوان تبدیل به نفرت می شود و نولان با مهارت سعی در روایت این موضوع دارد که حرص رسیدن به موفقیت و قدرت چگونه می تواند آدمی را تباه و کمدی زندگیش را تبدیل به تراژی کند. از این دیدگاه تلاش نولان قابل توجه و در جهت رسیدن به ساختاری شایسته قصه اش[مانند یادگاری] دیدنی است. از همین رو بوده که نویسنده کتاب نیز تمایل داشته تا وی به جای سام مندس اثرش را به فیلم برگرداند. اطمینان دارم اعتبار ٤٠ میلیون دلاری همان طور که با فروش ٥٢ میلیون دلاری اش تهیه کننده ها را ناراضی نکرده، پرایست را نیز خشنود کرده باشد.
حیثیت در کنار شعبدهباز نیل برگر دو فیلمی هستند که تردستان و شعبدهبازان اوایل قرن بیستم را احیا میکنند و البته شعبدهباز بیادعاتر و به همان میزان لذتبخشتر است.
منبع: گلوبال موویز
نقد و بررسی فیلم به قلم
حیثیت :Prestigeانسان و میل به فریفته شدن (زیرنویس. کام)
روپرت̎ (جکمن) و ̎آلفرد̎ (بیل) شعبدهبازهائی معتبر و درجه یکاند که در لندن کار میکنند و هر دو از قابلیتهای چشمگیر حقهبازی برخوردارند و هر دو نیز از غبطه خوردن به قابلیتهای آن یکی، رنج میبرند. وقتی آلفرد̎ طی یکی از شعبده بازی هایش ، حقهٔ رعبآوری میزند که برایش ظاهراً هیچ توضیحی عقلانی وجود ندارد، رقابت دوستانهٔ آندو به چشم و همچشمی مرگباری تبدیل میشود و ̎روپرتِ̎ خشمگین را مصمم میسازد تا از رازهای سربستهٔ دوست و رقیبش سر دربیاورد. اما در دنیای شعبدهبازی هیچچیز همیشه آنطور که به نظر میرسد، نیست و قواعد دنیای فیزیکی و ملموس ما، خیلی راحت، در آن کاربرد ندارد. و حالا در عین حالی که رقابت تلخ آندو، روح و جان هردوشان را به تباهی میکشاند، آتش خشمشان این خطر را به وجود آورده که تمامی اطرافیانشان را نیز به کام خود بکشاند.
این بار نولان،دست به آسیب شناسی جالبی می زند.از نظر نولان،انسان-در هر برهه زمانی و نه تنها زمان حال-همواره خواستار درک و انس با شگفتی های پیرامونش بوده و هست،اما ناکام می ماند،چرا که خوب در سیستم های مختلف طبیعت نمی اندیشد و این،نتیجه این امر است که بشر دوست می دارد که فریبش دهند.وی،چنین مفهومی را در بستری بکار میگیرد که در همه اعصار،یکی از دغدغه های فرعی ذهن بشر بوده و هست و داستان را در مورد دو شعبده باز قرن هجدهم پیاده می کند که رو در روی هم قرار می گیرند و دست بر نمی دارند،مگر آنکه نابودی دیگری را با چشم ببینند.انجیر و بوردن مثل هر انسان دیگری دوست دارند که عشق بورزند،اما حس انتقام و حسادت،آنها را به ورطه سقوط می کشاند.در هر شعبده،مرحله ای وجود دارد با نام حیثیت که در آن،شعبده باز از امری عادی یک به ظاهر غیر ممکن می سازد و مورد تشویق قرار می گیرد،اما امکان وارونگی نیز هست،اصلا برای همین نام حیثیت را به دوش می کشد که یا شعبده باز حقه اش را با موفقیت پیاده می کند و یا محکوم است به شکست و فراموشی توسط مردمانی که نیاز به فریفته شدن دارند،نه آگاه شدن.
یکی از دو قطب داستان نولان،انجیر،برای درک راز عمل بوردن،دنیا را زیر پا می گذارد و حتی به دانشمند رو به افول آن روزگار که توسط همین مردم به دست فراموشی سپرده شده،نیکولا تسلا،برای ساخت دستگاهی عظیم رو می اندازد،و همین دستگاه لعنتی است که او را به پلکان مرگ نزدیک می گرداند…نولان در بخش پایانی،چنان بازی با ذهن تماشاگر می کند و او را همانند شعبده بازی چیره دست،می فریبد که وقتی در می یابیم تمامی اینها حقه های ساده ای بیش نبوده اند که با اندکی دقت،قابل کشف و لو رفتن بوده اند،بهت زده می شویم.حیثیت،آغازگر مسیر هولناک و افشاگرانه نولان است،وی،اکنون درد های بزرگ تر انسان را به گزنده ترین شکل ممکن نمایش می دهد…
داستان با معما ها و راز های مختلفی در طول فیلم همراه است و شعبده بازی هم به اینگونه دارای اسرار و امراز مختلفی هست.
داستان پرستیژ در حالت عادی پیچیدگی خودش را دارد اما نولان مثل همیشه دوست ندارد هیچ چیز عادی ای در فیلمش وجود داشته باشد. بنابراین سه عنصر جلب اعتماد، رو دست زدن و اعتبار را به کار میگیرد. فیلم درباره دو نیمچه شعبده باز است که پیش استادشان کاتر در حال یادگیری فنون شعبدهبازی هستند اما این دو بعد از مدتی رقیب همدیگر میشوند تا جایی که حاضر میشوند معشوقه طرف مقابل را به آن دنیا بفرستند تا بتوانند اعتبار یا پرستیژ بیشتری را به دست آورند.
کسانی که سایر فیلمهای نولان (مثل ممنتو) را دیده باشند حتما ً سبک منحصر به فرد و خلاقانه ی او را در ژانر سینمای مرموزانه تحسین خواهند کرد … نوع فیلمنامه ی او ، داستانی که روایت میکند و در نهایت تدوین هوشمندانه وخلاقانه ای که در فیلمهای او استفاده میشود هر گونه سلیقه ای را با خود همراه خواهد کرد.
نکات حاشیه ای:
– “انجییر” و “بوردن” تداعی کنندۀ دو شخصیت “ادیسون” و “تسلا” هستند. “بوردن” که نابغه بود ، فاقد حس مصلحت گرایی بود. ولی “ادیسون” در ارائه مطلب و نتیجه گیری یک متخصص بود.
چند مونولوگ و دیالوگ به یاد ماندنی از فیلم:
«خیلی از خود گذشتگی میخواد. این تنها راه نجات از این وضعیته.»
«همه برای دونستن راز بهت التماس میکنند ولی همچین که رازت رو بهشون لو دادی دیگه براشون ارزشی نداری.
کسی به راز اهمیت نمیده. این نمایش تو است که برای مردم جالبه.»
«اگر میخواهی وارد این کار بشی باید آلودهٔ کار بشی.»
«هیچ کس به مردی که توی جعبه ناپدید میشه اهمیت نمیده.»
به فالون: «حالا دیگه میتونی کامل زندگی کنی. به جای هردومون زندگی کن.»
«از خودگذشتگی قیمت یک نمایش خوبه.»
«هر شعبده بازی از سه مرحله تشکیل میشه: شعبدهباز یه چیزی رو نشون میده، یه چیز کاملا معمولی. بعد اون رو ناپدید میکنه. هنوز کسی دست نزده، چون ناپدید کردن تنها کافی نیست. باید اون رو برگردونی.»
«بعد میخواهید بفهمید راز کار چیه. ولی نخواهید فهمید. چون درست نگاه نمیکنید. البته در اصل نمیخواهید بفهمید. دوست دارید گولتون بزنند.»
منبع: زیرنویس. کام
نقد و بررسی فیلم به قلم
نقد و بررسی پرستیژ ، فیلم به مثابه شعبده (یادداشت هایی از پشت دیوار)
“پرستیژ” حکایت رقابت دو شعبده باز را در اواخر قرن نوزدهم نقل می کند. رقابتی که برای آنها ارزش و معنایی بمراتب بیشتر از موفقیت حرفه ای دارد و در نهایت هر دوی آنها از بهای سنگین رسیدن به یک حقه شعبده بازی بینظیر آگاه می شوند. شخصیتهای اصلی فیلم روبرت انجی یر (هیو جکمن) و آلفرد بوردِن (کریستین بِیل) رقبایی هستند که پس زمینه هایی شخصی نیز در رقابتشان دخیل است. رقابت ایندو پس از آنکه بوردن موفق میشود خود را روی سن شعبده بازی غیب و چند متر آنطرفتر ظاهر (باصطلاح تله پورت) کند وارد مرحله غریبی می شود و انجی یر درمانده و نومید، جستجو برای آگاهی از رازی که پشت این حقه نهفته است را آغاز می کند…
اعتراف می کنم نخستین باری که پرستیژ را دیدم کمی سرخورده شدم. احساس می کردم فیلمی که چنین فضاسازی و خط سیر داستانی قدرتمندانه ای دارد، نمی بایست با یک پایان غیرمنطقی و تخیلی خراب شود. این ذهنیت را از آن زمان تا به امروز در بسیاری از دوستان و علاقه مندان سینما و حتی برخی از منتقدها هم دیده ام. اما امروز پس از چندین و چند بار مشاهده فیلم و کشف مفاهیمی که در فیلم بصورت پیدا و پنهان مطرح شده اند، فکر می کنم پرستیژ یکی از بهترین کارهای نولان و از بهترین آثار سینمای آمریکا در دهه گذشته است (جالب آنکه منتقدانی که فیلم را در زمان نمایشش چندان تحویل نگرفتند، مدتی قبل آنرا در فهرست ده فیلم برتر ژانر علمی تخیلی دهه آغازین هزاره سوم جای دادند.) در این مطلب سعی دارم تا ویژگیهای کم نظیر و بعضا بی نظیر “پرستیژ” را برشمارم و امیدوارم خوانندگان با نگاهی متفاوت به تماشای این فیلم بنشینند.
***
1- فیلمهای ژانر علمی- تخیلی که پرستیژ نیز بدلیل برخی از جنبه های مطرح شده در داستانش در این دسته می گنجد معمولا تماشاگران سینما را به دو گروه و نحوه موضع گیری عمده تقسیم میکنند. دسته ای که عمدتا از تماشاگران کم اطلاع تر و تفننی سینما هستند، معمولا مرعوب اینگونه فیلمها و جلوه های صوتی و بصری معمول در آنها می شوند و این مرعوب شدن به طور قطع مانع از لذت حداکثری آنها از فیلم و مفاهیم مطرح شده در آن (البته اگر مفاهیم قابل ارزشی در آن مطرح شده باشد) می شود. دسته دیگر که متشکل از تماشاگران جدی تر سینما و بعضا عده زیادی از منتقدان هستند، معمولا موضع گیری منفی از طریق زدن برچسب تخیلی و غیرواقعی و … نسبت به فیلمهای این ژانر دارند. باعتقاد من هر دوی این گروهها بدلیل عدم سعی در طبقه بندی صحیح فیلمهای این ژانر با توجه به درونمایه و متن اثر از درک کامل فیلمهای خوب این ژانر عاجزند. تماشاگر دسته اول شاید فرضا تفاوتی بین بلید رانر و روبوکاپ قائل نباشد به این دلیل که هردوی آنها (فارغ از زمان ساخت شدنشان) فیلمهای پرخرج و عظیم و “خفنی” هستند! دسته دوم اما هردوی این فیلمها را به چوب غیرواقعی بودن و تلاش برای نشان دادن آینده نادیده و نیز بهدر دادن وقت و هزینه گزاف، می راند.
بنابراین قدم اول برای درک ارزش فیلمهای خوب ژانر علمی- تخیلی این است که تماشاگر جدی سینما باور داشته باشد که مدیوم سینما تنها مختص نمایش واقعیتهای روزمره و قابل لمس زندگی نیست و چه بسا یک داستان عجیب و غریب توانایی انعکاس بهتر بسیاری از مفاهیم را نسبت به فیلمی با شخصیتهای زمینی و دست یافتنی داشته باشد.
2- “هر شعبده ای از سه مرحله تشکیل می شود: مرحله نخست تعهد (Pledge) نام دارد . شعبده باز یک چیز عادی را به شما نشان می دهد، یک دسته ورق بازی یا یک پرنده. مرحله دوم گردش (Turn) است. شعبده باز آن چیز عادی را بانجام امری خارقالعاده وا می دارد. اما تماشاچی ها دست نمی زنند، چرا که ناپدید شدن یک چیز هرگز کافی نیست، شما باید آن را برگردانید. بهمین خاطر هر شعبده ای مرحله سومی دارد بنام پرستیژ…”
گفتار یا نریشن بالا که فیلم با آن آغاز یافته و نیز به پایان می رسد تقریبا جانمایه خود فیلم است که درونمایه فیلم و نیز ساختار آن را برای تماشاگر گره گشایی می کند. سنگ بنای “پرستیژ” اینست که خالق آن با وفاداری به تعریفی که از یک حقه شعبده بازی ارائه می دهد فیلمش را همچون یک شعبده طراحی کرده است. بهمین دلیل است که فیلم از نظر روایی از سه قسمت مجزای زمان حال، فلاش بک و فلاش بک در فلاش بک با سه راوی مختلف تشکیل شده است که این دقیقا مشابه تعریف شعبده در خود فیلم است بخصوص که هر یک از این بخشهای زمانی با یک توییست (پیچش داستانی) به پایان می رسد.جدا از این شاید کمتر فیلمی بتواند به این ظرافت و پختگی گونه ای از خودارجاعی را در خود داشته باشد.
البته این که “این فیم یک شعبده است” فقط یکی از چندین مفهومی است که بصورت استعاری در فیلم پنهان شده اند. بعنوان مثال ادیسون وتسلا، دانشمندانی که در فیلم از آنان یاد میشود نمونه هایی واقعی برای شعبده بازان فیلم یعنی انجی یر و بوردن هستند و هر یک جنبه ای از الزامات رسیدن به یک حقه خوب (ادیسون نماد جهد و تلاش و تسلا نماد نبوغ است.) را بازتاب می دهند. یا فرضا حقه غیب و ظاهر کردن پرنده که در فیلم چندین بار نشان داده می شود استعاره ای از سرنوشت دو برادر فیلم است و …
ضمن آنکه لازم به ذکر است که فیلم اقتباسی از نوول “پرستیژ” نوشته کریستوفر پریست و منتشر شده در 1995 است که این موضوع باعث میشود تا بسیاری از ویژگیهای مثبت فیلم (و نه همه شان) مرهون نقاط قوت اثر مورد اقتباس باشد.
3- با در نظر گرفتن نکات عنوان شده در مورد ساختار فیلم و مفهوم استعاری پنهان شده در آن، معنای پایان بندی به ظاهر خیالی فیلم بیش از پیش روشن می گردد. اگر این نکته که “این فیلم یک شعبده است” را درک کنیم، با پذیرش این اصل که یک شعبده نیازمند یک پایان خارق العاده، شوکه کننده و باورنکردنی است،آنگاه پایان عجیب و خیالی فیلم بعنوان مرحله نهایی یک حقه شعبده بازی امری عادی و بدیهی بشمار خواهد رفت. ظاهرا بسیاری از منتقدانی که فیلم را به خاطر گام نهادن ناگهانی اش در وادی خیال مورد انتقاد قرار داده اند اصلا به این نکته توجه نکرده اند. ضمن آنکه در پایان فیلم بهیچ عنوان اشاره واضحی به چگونگی انجام شعبده انجی یر نمی شود تا تماشاگر فیلم بمانند تماشاچی یک شوی شعبده بازی حدس و گمانهای متعددی را در ذهنش مرور کند و نولان از این نظر همچون یک شعبده باز عمل می کند که هرگز راز حقه اش را نزد تماشاگران افشا نمی کند. حتی نریشن پایانی فیلم با صدای شخصیت کاتر(مایکل کین) بگونه ای واضح به این پایان اشاره می کند و در واقع تماشگران فیلم را به مانند تماشاچیان یک شوی شعبده بازی فرض می کند : “حالا اگر بدنبال کشف معما هستید، آنرا پیدا نخواهید کرد… چون شما اصلا دقیق نگاه نمیکنید، شما می خواهید که گول بخورید…”.
4- در میانه این مطلب لازم است به برخی از عوامل فیلم نیز اشاره شود که البته پیش از این در مورد فیلمبرداری کم نظیر والی فیستر و موسیقی تاثیر گذار دیوید جولیان مطالبی عنوان شده است. اما بعنوان بحث در مورد سایر عوامل فیلم بیش از هرچیز دیگر میتوان به فیلمنامه اقتباسی محکم فیلم (کار مشترک کریستوفر نولان با برادرش جاناتان) و البته بازی بازیگران اشاره کرد. در این میان بازی کریستین بیل بیش از همه جای تاکید و تامل دارد. اگر ماجرای پرستیژ برای بیننده گره گشایی شود، این نکته دریافت خواهد شد که در تمامی صحنه های فیلم شخصیت |آلفرد بوردن در هر لحظه ناگزیر یکی از دو برادر است. جالب آنکه در فیلمنامه برای هر یک از این دو برادر، شخصیت و خلقیات کاملا متفاوتی ترسیم شده است. تنها وجه مشخصه این دو که در پایان فیلم بطور واضح بر بیننده عیان می گردد اینست که یکی از آنها (که در پایان زنده میماند) عاشق و همسر سارا (ربکا هال) و دیگری عاشق الیویا (اسکارلت جوهانسون) است. اما نکاتی که با دو یا چندباره دیدن فیلم درمورد این دو برادر کشف می شود حاکی از تفاوتهای بسیار زیاد آنهاست. اولی آدمی جدی و در عین حال مهربان، محجوب، عاشق خانواده، آرام و بیزار از درگیری (حتی با رقیبش انجی یر) است. در حالیکه دومی فردی سرکش و تندمزاج، شوخ طبع، اهل ریسک و مخاطره و حتی تحقیر حریف است. با توجه به این نکات ظرافت فوق العاده ای که بیل در ایفای نقش بوردن( یا بشکل صحیح تر برادران بوردن) بخرج داده است، بیشتر نمایان می شود و درک ارزش بازی او بجز با دوباره دیدن فیلم میسر نخواهد بود.
در کنار بیل، بازیهای هیو جکمن، اسکارلت جوهانسون و مایکل کین (در نقش پیر خردمند ماجرا) نیز چشمگیر و موفقیت آمیز است. و در کنار همه اینها حضور دیوید بووی، اسطوره زنده عالم موسیقی در نقش نیکلا تسلا، وجوه اسرار آمیز این شخصیت را پر رنگ تر می کند.
5- جدا از آنچه که در مورد نحوه روایت فیلم عنوان شد، پرستیژ واجد ویژگی منحصر بفرد دیگری نیز هست. در طول تاریخ سینما و بویژه در دو دهه اخیر، فیلمهای زیادی بوده اند که در خط سیر داستانی شان در فیلمنامه (معمولا در پایان فیلم) یک توییست یا پیچش داستانی، گنجانده شده است. از فیلمهایی نظیر مظنونین همیشگی، باشگاه دعوا (Fight Club) و … گرفته تا خیل عظیم فیلمهای مختلف ژانرهای وحشت، اکشن، تریلر و … همه و همه بخشی از جذابیتشان را وامدار توییست یا توییستهای موجود در فیلمنامه شان هستند. اما نکته ای که در بسیاری از فیلمهای فوق بچشم می خورد وقوع یک پیچش داستانی بزبان عامیانه “زورکی” است! به این شکل که انگار فیلمنامه نویس مجبور بوده است حتما چنین عنصری را هم در نگارش فیلمنامه لحاظ کند. این موضوع در پاره ای موارد حالتی خفیف دارد (مثل Fight Club) اما در مورد برخی فیلمها (فرضا سری فیلمهای اره) بگونه ای است که انگار هریک از این فیلمها اساسا یک پیچش داستانی امتداد یافته هستند به این معنی که تمام صحنه ها و اتفاقات بتصویر کشیده شده در فیلم یک مقدمه چینی برای صحنه پایانی محسوب می شوند.
اما پرستیژ از این نظر موردی استثنایی محسوب می شود چرا که در این فیلم وقوع توییستهای پی در پی نه تنها تحمیلی بنظر نمی رسد بلکه با توجه به ماهیت فیلم ( که آنگونه که گفته شد بعنوان یک شعبده طراحی شده است) امری اجتناب ناپذیر بحساب می آید. در این فیلم پیچش داستانی نه صرفا عنصری در جهت افزایش جذابیت فیلم که گویی بخشی لاینفک و جدانشدنی از آن می نماید و بهمین دلیل مسلما بیشتر در ذهن بیننده فیلم ماندگار میگردد.
6- در سطحی فراتر از آنچه که در مورد مفهوم استعاری فیلم بعنوان یک شعبده مطرح شد، پرستیژ فیلمی درباره هنر/ صنعت سینما یا بطور کلی صنعت سرگرمی (Entertainment) نیز هست. شاید خیلی ها (نظیر آنچه که در مطالب قبلی عنوان شد) سرگرمی سازی و استفاده ابزاری از هنر برای مشغول ساختن مقطعی اذهان مخاطبین را تقبیح و آن را عملی سخیف و دور از شان هنر بشمار آورند. اما گفتار انجی یر در فصل پایانی فیلم در جواب بوردن که او را بابت تلاش بی فرجام و بیهوده اش برای هیچ، سرزنش می کند، زاویه ای دیگر از این موضوع را روشن می کند: “تو هیچوقت نفهمیدی که ما برای چی اینکارو میکنیم…تماشاچی ها حقیقتو میدونستند… اما اگه فقط برای یه لحظه هم که شده، بشه گولشون بزنی اونوقت یه چیز فوق العاده میبینی…اون نگاهی که تو چشماشون هست…” این حرفها شاید درد دل بسیاری از سینماگرانی که به سرگرمی سازی (شاید از نوع آگاهانه اش!) متهم بوده اند باشد. (شاید بهمین دلیل اسپیلبرگ، فیلمسازی که همیشه چنین اتهامی متوجه او بوده، در مصاحبه ای پرستیژ را یکی از بهترین فیلمهای سال 2006 میداند) بنابراین رویارویی بوردن و انجی یر به نوعی نشانگر تضاد درونی بین احساس پوچی با فکر انجام یک کار مهم برای ایجاد هیجانی هرچند کوچک در تماشاگران است. تلاش طولانی مدت و پیگیرانه انجی یر که بر عقیده دوم باور دارد در نهایت بمدد جستن او از علم و تکنولوژی منجر می شود که این موضوع خود استعاره ای دیگر از از پهلوزدن علم به معجزه و جادو در عصر حاضر است. ضمن آنکه وجه دیگری از درونمایه فیلم که از این منظر استنباط میشود کوشش و زحمت فراوانی است که در پشت پرده یک نمایش کوتاه صرف می شود و این امری است که تماشاگر یک نمایش شاید هرگز از آن باخبر نشود.
در پایان : ملاحظه می شود که “پرستیژ” فیلمی است که در لایه های زیرین خود انبوهی از مفاهیم و درونمایه های گوناگون را نهفته دارد (درونمایه هایی نظیر وسواس یا Obsession، علم بمثابه معجزه، ماهیت شعبده و فریب و ….) و این موضوع اتفاقا از جمله نکاتی است که برخی از منتقدان برادران نولان را بابت آن سرزنش کرده اند. نمیدانم که شما طرفدار چگونه فیلمی هستید اما فکر می کنم این که یک فیلم طیف گسترده ای از مفاهیم را (البته نه بگونه ای سطحی و سرسری) بعنوان دستمایه خود انتخاب کند بهیچ عنوان نقطه ضعف آن محسوب نمی شود. شاید تماشاگران سینما برای لذت بردن از چنین فیلمهایی، باید اندکی حجم رَم خود را افزایش دهند!
منبع: یادداشت هایی از پشت دیوار
نقد و بررسی فیلم به قلم
هر ترفند یا فعل شعبده بازی، به سه بخش یا عمل تقسیم می شود. ابتدا شعبده باز شیء یا هر چیز معمولی را نشان می دهد. در مرحله بعد، از آن شیء چیزی غیرمعمولی می سازد و در آخر او باید آن را به حالت ابتدایی خود برگرداند که این مرحله «پرستیژ» نام دارد.
اینجا است که مخاطب به وجد خواهد آمد زیرا اکنون او چیزی را دیده که قبلاً هرگز ندیده بود. بخش سوم از این مونولوگ کلیدی که در ابتدا و انتهای فیلم «کاتر» غمایکل کینف آن را با لهجه شیرین انگلیسی خود بیان می کند، سوای اینکه نام خود را به فیلم داده، درون مایه و ریشه اصلی مضمون فیلم را نیز شکل داده است.
فیلم جاه طلبانه «کریستوفر نولان»، فقط در حد دادن یک سری اطلاعات درباره شعبده بازها و حرفه آنها باقی نمی ماند؛ بلکه نگاهی دارد به هر آنچه که انسان می خواهد به دست آورد و در نهایت برای رسیدن به این اهداف باید هزینه هایی را پرداخت کند.
نمای ابتدایی فیلم، دشتی سرسبز است که در آن ده ها کلاه منسوب به شعبده بازان روی زمین افتاده اند و با رنگ سیاه خود سبزی زمین را تحت الشعاع قرار داده اند. نمایی معرف و سمبلیک که می توان آن را نشانه یی دانست از هزینه هایی که به زودی باید پرداخت شوند. برگردیم به مونولوگ اول. یک جور نظم، بی نظمی و نظم را تداعی می کند. چیزی که بعضاً به سینمای کلاسیک ارجاع می شود. اما آیا این مفهوم سه گانه و مرحله وار و پیچیده را نمی توان ارجاعی به پدیده سینما دانست؟
ما در سینما ابتدا با ماده خام طرفیم. چیزی که به قول «آندری تارکوفسکی» می تواند زمان، یا از نگاه نظریه پردازان دوران آغازین ظهور سینما، همان نوار سلولوئیدی باشد. در مرحله بعد از این ماده خام تصاویر متحرک، یا همان سینماتوگراف پدید می آید.
البته این قسمت را می توان به زیرشاخه هایی تقسیم کرد. کاتر در ادامه مونولوگ مذکور توضیح می دهد که آن چیزهای به ظاهر معمولی، چندان هم ساده نیستند و حتماً وجوهی غیرعادی در آنها هست. به نظر می رسد این بخش رابطه خاصی با سبک و پرداخت بصری در سینما دارد. تصویر یک درخت، به هیچ وجه دیگر تصویر یک درخت معمولی در جاده نیست، بلکه به قول «ویم وندرس» یادآور همه درختانی است که بر پرده سینما تاکنون نقش بسته اند.
اما در مرحله آخر، یعنی پرستیژ، سینما چگونه رفتار می کند؟ سینما بدون مخاطب و تاویلش از متن، بی شک بی معنا خواهد بود. پرستیژ در سینما، یا بهتر بگوییم در شعبده سینما، در همین نقطه رخ می دهد. بسته به جنس و نوع سینما، یا مثلاً ضدسینما شباهتی کلیدی و اساسی مابین سینمای روی پرده، با صحنه شعبده بازی وجود دارد.
کاتر در جایی اضافه می کند که شما خود مایلید که فریب بخورید. این یعنی دقیقاً همان توهم واقعیت، یا به تعبیری همان غار افلاطون خودمان. اما یک تفاوت مهم نیز وجود دارد و آن جایی است که مخاطب از سالن سینما یا همان غار اساطیری خارج می شود.
یعنی لحظه آغاز تفسیر جهان متن برای استخراج معنا و مفهوم به نفع سوژه در واقعیت. پرستیژ سینما در واقع همین رابطه جهان متن با جهان واقعیت است. در طول فیلم، بعضاً پرستیژ به معنای بازگشت نیز هست، اما بازگشت سوژه یا ابژه؟ ظاهراً سینما به اولی بیشتر وابسته است. از این حیث و با تامل بیشتر در همین مباحث، می شود به این نتیجه رسید که ساخته نولان به نوعی درباره سینما است.
اثر تاریک و تقدیرگرایانه نولان، بی شک از بهترین های سال میلادی گذشته است. تک تک جزئیات فیلم به صورت مستقل و در مرحله بعد در ترکیب با سایر اجزا، دقیق و کامل جلوه می کنند. روایت پیچیده و غیرخطی فیلم در کنار تکنیک استفاده از دو راوی، توانسته به خوبی ذهنیت دو شخصیت اصلی فیلم را شکل دهد و رقابت و جاه طلبی هر دو را توجیه کند. تدوین خیره کننده فیلم که یک سروگردن از فیلم برنده جایزه اسکار بالاتر است، در جهت اهداف روایی فیلم رفتاری مناسب و قابل توجه دارد. بازی ها هم خیره کننده هستند.
فیلم، یک «دیوید بویی» بی نظیر دارد که در نقش «نیکولا تسلا» فوق العاده ظاهر شده. لهجه روسی که او به خود گرفته به همراه طراحی دقیق گریم، شخصیت تسلای فیزیکدان را به خوبی شکل می دهد. دیالوگ ها و نحوه اجرایشان توسط این اسطوره موسیقی آن قدر دقیق و کامل هستند که می توان اجرای بویی را جزء بهترین های او دانست.
موسیقی جولیان بیشتر فضای مکانی/ زمانی فیلم را کامل می کند و به هیچ وجه قصد ندارد با استفاده از ملودی های مشخص، حسی خاص و چه بسا نامرتبط با متن را تولید کند، که صرفاً جنبه زیبایی و تزئینی دارد.
و در آخر، کارگردانی نولان بی شک پرستیژ اثر او است. از کار در محدوده درام لباس گرفته، تا خلق شخصیت های بدیع و موثر در راستای اهداف درام، نولان توانسته فضایی را خلق کند که از هر جهت به یک اثر ناب سینمایی همانند است.دیالوگی در فیلم وجود دارد مبنی بر اینکه هیچ کس به فرد درون جعبه توجهی نمی کند، فردی که ناپدید می شود، همه نگاه ها متوجه کسی است که در نهایت به روی صحنه ظاهر می شود و با توجه به فیلم می دانیم که این دو هرگز یک نفر نیستند.
نولان نیز به این مطلب به درستی توجه کرده و بیشترین توجه خود را معطوف به پرستیژ شعبده خود کرده است. اما آکادمی اسکار امسال نشان داد که ظاهراً فقط به افراد داخل جعبه توجه دارد و نه پرستیژ آثارشان.
روزنامه اعتماد، شماره 1378 به تاریخ 8/2/86
106
دیدگاه بگذارید
واقعا فیلم فوق العاده ای بود . من دوبار دیدم تا دقیق سر دربیارم .
جالبیش شخصیت پردازی فیلمه که نه میتونی به طور کامل طرف انجیر رو بگیری نه آلفرد . هرکدوم از شخصیتا باهم تو یه ترازو برابری میکنن.
پایان فیلمم که لازم به گفتن نیست که چقدر خوب بود.
فقط به نظر من یه کوچولو اواسط فیلم خسته کننده بود وگرنه از همه نظر عالی بود
با سلام من بیشتر از ۳۰ بار این فیلم رو دیدم بهترین فیلم زندگیم بود هر سوالی از فیلم براتون پیش اومد میتونم جواب بدم اول به سوالات پرسیده شده جواب میدم .۱ چرا رمز بوردن TESLA بود؟ اگه دقت کرده باشید تسلا یه همایش از اختراعش گذاشته بود که بوردن و انجی یر هردو رفتن اونجا بوردن تصمیم میگیره واسه جذاب تر شدن نمایشش از تسلا کمک بگیره که یه دستگاه نمایشی بسازه ( یعنی الکی فقط جرقه بزنه ) اگه بیشتر دقت کرده باشید منشی بوردن دستگاه رو روشن میکنه و بوردن داخل اتاقک میشه و بعد برادر… ادامه »
اول از همه باید بگم که این فیلم یک شاهکار تمام عیار بود…
و دوم اینکه کریستوفر نولان یک کارگردان نیست !
بلکه پروفسریه که کارگردانی هم بلده!!!!!
اگه بوردون از دستگاه تسلا استفاده کرده بود مطمعنا از قبل میدونست دستگاه چجوری کار میکنه و هیچوقت آخرین حقه ی انجی واسش سوال نمیشد که بخاد بره زیر صحنه و مردن بدل انجی رو ببینه
چرا انجیر نمیدونست که بوردن چه گره ای به دستای جولیا زده،در حالی که هنگام مرگ جولیا،انجیر بر سر جنازه ی او بوده و در حالی که طبق فیلم هنوز دستای جولیا بسته بود؟
کسی جواب این سوالو میدونه
سوال بعدی:رمز کتاب بورون تسلا بود.این یعنی چی؟
فکر میکنم بیننده نباید همیشه توی یه فیلم دنبال یه داستان کاملا دقیق و قابل فهم باشه، بلکه حتی درک برخی جزییات داستان که به زیبایی بیان شدن هم میتونه لذت بخش و ارزشمند باشه. مثل اشتیاق دو شعبده باز برای موفقیت خود و پایین کشیدن حریف.
واقعا فیلم قشنگی بود هر چند شخصیت جکمن (انجیر) رو بیشتر از بیل (آلفرد) دوست داشتم .
۸)
یه بار اون حال اونو میگرفت دفعه ی بعد نوبت اون یکی بود…..کلا فیلم حالگیری بود 😆
این چه سوالیه این فیلم فوقالعادس
ارزش دیدن داره ؟
PEYMAN273: سامان: مهیار:من از یه جاش سر در نمیارم اونجا که انجیر برای اولین بار میره تو دستکاه تسلا، پس انجیر واقعی کدومه؟اگه اونه که بیرونه پس میمیره اگه داخلِ دستگاست که باید بعد از نمایش بیفته تو آب و خفه یشه!!!!کلا گیج شدم!!!! اولین بار که انجییر میره داخل دستگاه، کپی خودش که بیرون بود رو میکشه! توو نمایش های بعدی هم هربار خودش میفته داخل آب و خودِ جدیدش ادامه میده، همینطور قربانی میشه! من فکر میکنم هم اونی که میوفته تو آب و هم اون جدیده بدل هستند و انجییر اونارو بازی میده . چون وقتی اولی… ادامه »
سامان: kiano:تعجب مى کنم که بعضى دوستان به یک سئوال مطرح شده هم منفى مى دهند؟ سامان جان خب اگه تسلا براى بوردون ساخته بود و اگه نتیجه بخش هم بوده آیا برادر دوقلوى بوردون همون کپى اى از خودش بوده؟ اگه اینطوره پس اخلاقیات بسیار متفاوتشان چه معنى اى داشت؟ چون دو برادر دوقلو با توجه به محیط دوران کودکى و جوانى مى توانند دو روحیه متفاوت داشته باشند ولى یک کپى دقیقا همون روحیات نسخه اصل را داره. حالا سئوال اینه بورون کپى خودش را ساخته بود یا یک برادر دوقلو از بچگى داشت؟ سوالی هم که توو… ادامه »
na, faqat ye nafareshun zende mimune
hadimontaghed:سلام خیلی ممنونم از جوابهای دقیق و کاملتون،وقتی از جواب هاتون ابهامات فیلم رو فهمیدم خیلی خوشحال و راحت شدم چون اصلا دوست نداشتم این ابهامات رو از کار نولان بدونم،جواب سوال ۱ و۳ رو خوب گرفتم ولی جواب سوال دو هنوز برام مبهمه،اونجایی که کپی انجیر داره میره که بیافته تو مخزن،کپی میدونه که قراره بمیره پس چرا بعد از افتادن طبق فیلم برای نجات جانش تلاش میکنه و سعی میکنه شیشه رو از تو بشکونه و اونجایی که بوردن کنار مخزن در حال تماشا بود با حرکات دست و صورت سعی میکرد به او بفهمونه که نجاتش بده،… ادامه »
سلام خیلی ممنونم از جوابهای دقیق و کاملتون،وقتی از جواب هاتون ابهامات فیلم رو فهمیدم خیلی خوشحال و راحت شدم چون اصلا دوست نداشتم این ابهامات رو از کار نولان بدونم،جواب سوال ۱ و۳ رو خوب گرفتم ولی جواب سوال دو هنوز برام مبهمه،اونجایی که کپی انجیر داره میره که بیافته تو مخزن،کپی میدونه که قراره بمیره پس چرا بعد از افتادن طبق فیلم برای نجات جانش تلاش میکنه و سعی میکنه شیشه رو از تو بشکونه و اونجایی که بوردن کنار مخزن در حال تماشا بود با حرکات دست و صورت سعی میکرد به او بفهمونه که نجاتش بده،… ادامه »
سلام خیلی ممنونم از جوابهای دقیق و کاملتون،وقتی از جواب هاتون ابهامات فیلم رو فهمیدم خیلی خوشحال و راحت شدم چون اصلا دوست نداشتم این ابهامات رو از کار نولان بدونم،جواب سوال ۱ و۳ رو خوب گرفتم ولی جواب سوال دو هنوز برام مبهمه،اونجایی که کپی انجیر داره میره که بیافته تو مخزن،کپی میدونه که قراره بمیره پس چرا بعد از افتادن طبق فیلم برای نجات جانش تلاش میکنه و سعی میکنه شیشه رو از تو بشکونه و اونجایی که بوردن کنار مخزن در حال تماشا بود با حرکات دست و صورت سعی میکرد به او بفهمونه که نجاتش بده،… ادامه »
hadimontaghed:سلام لطفا مدیر سایت یا اگه کسی جوابی داره به سوالات من بگه،چرا انجیر نمیدونست که بوردن چه گره ای به دستای جولیا زده،در حالی که هنگام مرگ جولیا،انجیر بر سر جنازه ی او بوده و در حالی که طبق فیلم هنوز دستای جولیا بسته بود. سوال۲:چرا در حین انجام انتقال انسان، هر بار که انجیر به اختیار خود به درون مخزن آب رها میشد و میمرد،برای نجات جان خود تلاش میکرد مثل کسی که نمیداند قرار است بمیرد در حالی که انجیر هر بار از قبل میدانست اینجور میشه.سوال ۳: چرا بوردن را هنگامی که در حال تماشای غرق… ادامه »
این فیلم حقش بود جز ۱۰ فیلم اول باشد
Russell: hadimontaghed:سلام لطفا مدیر سایت یا اگه کسی جوابی داره به سوالات من بگه،چرا انجیر نمیدونست که بوردن چه گره ای به دستای جولیا زده،در حالی که هنگام مرگ جولیا،انجیر بر سر جنازه ی او بوده و در حالی که طبق فیلم هنوز دستای جولیا بسته بود. سوال۲:چرا در حین انجام انتقال انسان، هر بار که انجیر به اختیار خود به درون مخزن آب رها میشد و میمرد،برای نجات جان خود تلاش میکرد مثل کسی که نمیداند قرار است بمیرد در حالی که انجیر هر بار از قبل میدانست اینجور میشه.سوال ۳: چرا بوردن را هنگامی که در حال تماشای… ادامه »
hadimontaghed:سلام لطفا مدیر سایت یا اگه کسی جوابی داره به سوالات من بگه،چرا انجیر نمیدونست که بوردن چه گره ای به دستای جولیا زده،در حالی که هنگام مرگ جولیا،انجیر بر سر جنازه ی او بوده و در حالی که طبق فیلم هنوز دستای جولیا بسته بود. سوال۲:چرا در حین انجام انتقال انسان، هر بار که انجیر به اختیار خود به درون مخزن آب رها میشد و میمرد،برای نجات جان خود تلاش میکرد مثل کسی که نمیداند قرار است بمیرد در حالی که انجیر هر بار از قبل میدانست اینجور میشه.سوال ۳: چرا بوردن را هنگامی که در حال تماشای غرق… ادامه »
سلام لطفا مدیر سایت یا اگه کسی جوابی داره به سوالات من بگه،چرا انجیر نمیدونست که بوردن چه گره ای به دستای جولیا زده،در حالی که هنگام مرگ جولیا،انجیر بر سر جنازه ی او بوده و در حالی که طبق فیلم هنوز دستای جولیا بسته بود. سوال۲:چرا در حین انجام انتقال انسان، هر بار که انجیر به اختیار خود به درون مخزن آب رها میشد و میمرد،برای نجات جان خود تلاش میکرد مثل کسی که نمیداند قرار است بمیرد در حالی که انجیر هر بار از قبل میدانست اینجور میشه.سوال ۳: چرا بوردن را هنگامی که در حال تماشای غرق… ادامه »
فیلم خیلی خوبی بود.
خودتون میخواید فریب بخورید
پس و پیش و بپیچوندن داستان جادو نیست
جادوهای از این دست که منطقی تره و انیشتن به یه چیزایی رسید نگفت،هنوزم…، [b][جهان به شک بزرگی میرسد][/b]
انیشتن زنده است!!!
قطعا تلقین بهتر از این بود از نظر ساختار اگه با تجربیاتی که کریستوفر داره الان این فیلم رو میساخت خیلی بهترتر میشد.
[*]انیشتن :
اگر من فقط شهرت داشتم ، من فقط یک قفل سازمی بودم.
انسان عموما از نسبت دادن صفت زیرکی به دیگران اجتناب می کند، مگر به دشمن.
…
فیلم رو هر بار که نگاه می کنی یه دید جدید نسبت به داستان و شخصیت ها پیدا میکنی
شاید باورتون نشه ولی من برای دهمین بار هم که این فیلم رو می بینم واسم خسته کننده نیست!!
در کل از لحاظ تدوین ، داستان ، شخصیت ها ، موزیک و …. بهترینه!!
این فیلم خیلی معنی دار بود.
حسادت و میل به کوبوندن حریف این قدر در هر دو نفر گنده بود که بخاطر این کل اطرافیانشونو از دست دادن
من اینو پریروز دیدم و باید بگمم عالی بود. نمی تونم بگم این بهتره یا اینسپشن ولی هر دوشون رتبه ۱ رو در بهترین فیلمای عمر منو دارن.
واقعا عالی بود.
این متن زیر اسپویرها!!:
ولی اخرین باری که برادر کریستین بیل اومد تو زندان ملاقاتش، من گفتم که این برادره چرا همش پوشیدست و … و دقیقا همین رمزی برای پایان بود!!!!!!!!!!
سامان: مهیار:من از یه جاش سر در نمیارم اونجا که انجیر برای اولین بار میره تو دستکاه تسلا، پس انجیر واقعی کدومه؟اگه اونه که بیرونه پس میمیره اگه داخلِ دستگاست که باید بعد از نمایش بیفته تو آب و خفه یشه!!!!کلا گیج شدم!!!! اولین بار که انجییر میره داخل دستگاه، کپی خودش که بیرون بود رو میکشه! توو نمایش های بعدی هم هربار خودش میفته داخل آب و خودِ جدیدش ادامه میده، همینطور قربانی میشه! من فکر میکنم هم اونی که میوفته تو آب و هم اون جدیده بدل هستند و انجییر اونارو بازی میده . چون وقتی اولی میوفته… ادامه »
اولین بار که انجییر میره داخل دستگاه، کپی خودش که بیرون بود رو میکشه! توو نمایش های بعدی هم هربار خودش میفته داخل آب و خودِ جدیدش ادامه میده، همینطور قربانی میشه!
من از یه جاش سر در نمیارم اونجا که انجیر برای اولین بار میره تو دستکاه تسلا، پس انجیر واقعی کدومه؟اگه اونه که بیرونه پس میمیره اگه داخلِ دستگاست که باید بعد از نمایش بیفته تو آب و خفه یشه!!!!کلا گیج شدم!!!!
kiano:تعجب مى کنم که بعضى دوستان به یک سئوال مطرح شده هم منفى مى دهند؟ سامان جان خب اگه تسلا براى بوردون ساخته بود و اگه نتیجه بخش هم بوده آیا برادر دوقلوى بوردون همون کپى اى از خودش بوده؟ اگه اینطوره پس اخلاقیات بسیار متفاوتشان چه معنى اى داشت؟ چون دو برادر دوقلو با توجه به محیط دوران کودکى و جوانى مى توانند دو روحیه متفاوت داشته باشند ولى یک کپى دقیقا همون روحیات نسخه اصل را داره. حالا سئوال اینه بورون کپى خودش را ساخته بود یا یک برادر دوقلو از بچگى داشت؟ سوالی هم که توو ذهن… ادامه »
تعجب مى کنم که بعضى دوستان به یک سئوال مطرح شده هم منفى مى دهند؟
سامان جان خب اگه تسلا براى بوردون ساخته بود و اگه نتیجه بخش هم بوده آیا برادر دوقلوى بوردون همون کپى اى از خودش بوده؟
اگه اینطوره پس اخلاقیات بسیار متفاوتشان چه معنى اى داشت؟
چون دو برادر دوقلو با توجه به محیط دوران کودکى و جوانى مى توانند دو روحیه متفاوت داشته باشند ولى یک کپى دقیقا همون روحیات نسخه اصل را داره.
حالا سئوال اینه بورون کپى خودش را ساخته بود یا یک برادر دوقلو از بچگى داشت؟
چون "تسلا" همچین دستگاهی رو قبلا برای "بوردون" ساخته بود.
طبق انتظار فیلمى عالى از نولان
نکته اى که همیشه ذهن من رو مشغول کرده اینه که چه رابطه اى بین بوردن و تسلا در فیلم وجود داره؟
چون سر نخ تسلا را بوردن به انجیر میده…
اگه فرض بر دو برادر دوقلو است پس بوردن چه نیازى به تحقیق با تسلا داشته؟
به نظرم فیلم به این موضوع نمى پردازه.
عالی مثل تمام کارهای نولان. فقط فیلمهای نولان رو میشه چندباره دید..
واقعا که حسادت آدم رو به چه جاهایی می کشونه..
ونولان به زیبایی اون جاهای زشت رو به تصویر کشوند…
نه یه بار دیگه دیدم.درسته عموی دختره است که اعدام میشه.
من احساس میکنم دوقلوها هردو زنده موندن.چون روال فیلم اینو نشون میده که همیشه اون یکی بوردون منظورم فالون هستش دختر برادرش رو نگه میداشته و تو آخر فیلم هم شاید اون بوده که پیش دختر کوچولو میاد.من فقط یه بار دیدم شاید یه باردیگه باید ببینم.
کاملا زیبا و جایی واسه ایراد نداره به خصوص که کارگردان اون فیلم کریستوفر نولان باشه
نولان جادوگره.فقط همینو میتونم بگم
حسی که بعد از این فیلم به ادم دست میده فوق العادس
یه فیلم جادویی نولان با کاراکترا شعبده بازی میکنه