
نویسنده: Christopher Nolan (کریستوفر نولان),
![]() |
8.1 |
![]() |
69 |
![]() |
0.81 |
خلاصه داستان:
دو جاسوس بینالمللی حرفهای برای جلوگیری از وقوع جنگ جهانی سوم، درگیر ماجرا و توطئهای پیچیده میشوند؛ از جمله یک فناوری بیمانند که امکان وارونگی زمان را به بشر داده است
بازیگران:
تصاویر فیلم:
خلاصه نظر منتقدان:
رابی کالین – The Telegraph ( امتیاز ۱۰ از ۱۰ )
عمق، ظرافت و هوش نقشآفرینیهای « پتینسون » و « دبیکی » تنها زمانی مشخص میشود که شما بدانید « تِنِت » به کدام سمت در حال حرکت است.
الکس گادفری – Empire ( امتیاز ۸ از ۱۰ )
نولان بار دیگر توانسته تا کنترل این مدیوم را در دستان خود گرفته و تار و پود واقعیت را تغییر بدهد.
مایک مککاهیل – Indiewire ( امتیاز ۴.۲ از ۱۰ )
با چه فیلمی طرف هستیم؟ قطعا اثر بزرگی است. بلاشک در حد و اندازههای IMAX ، و مدت زمان ۱۵۰ دقیقهای آن حتی با ادیت سختی که شده باز هم زیاد است.
نقد و بررسی فیلم به قلم Peter Bradshaw (پیتر بردشاو)
نشریه the guardian
نمره 10 از 10
چه کسی باید سینما را نجات بدهد؟ ظاهرا این کار وظیفهی جیمز باند نیست. یک اثر شگفتانگیز دیگر با بازی « دنیل کرگ » از زمان عید پاک منتظر اکران شدن است. اما تیم ۰۰۷ تمایل زیادی ندارد تا اثر خود را در سایهی یک قرنطینهی احتمالی دیگر اکران بکند و دیزنی هم آنچنان به این وضعیت روی خوش نشان نداده است و نسخهی لایو-اکشن « مولان » ( Mulan ) را بر روی خدمات استریمینگ خود برده است.
پس قرعهی کار به نام « کریستوفر نولان » خورده است تا قمار قهرمانانهای را قبول کرده و فیلم بزرگ خود را در سینماها اکران بکند. « تِنِت » ( Tenet ) ابرفیلمی بسیار سرگرمکننده و اثر اکشن-هیجانی بسیار عظیمی است که در آن شخصیت اصلی مثبت که نام « پروتاگونیست » (شخصیت اصلی مثبت) را بر خود دارد، به جنگ غارتگریهایی کیهانی از آینده میرود آن هم در حالی که زمان به صورت همزمان به سوی آینده و گذشته جریان دارد. هواپیمای ۷۴۷ای در فیلم هست که به درون انبار تسلیحات سقوط میکند و سپس دوباره از آن سقوط به عقب باز میگردد آن هم بدون اینکه دلیل خاصی برای این اتفاق وجود داشته باشد.
مفهوم یک روایت دوسویه با وجود عنوان والا مفهوم اثر نمایان است (شاید حتی نولان لحظهای به استفاده از لغاتی مثل « رادار » یا « ظهر » هم فکر کرده باشد). این فیلم با نقاط فیلمبرداری بینالمللی خود و صحنههای بدلکاری زیاد و همچنین لحظات عجیب و غریب موقتش، شبیه یک فیلم از سری جیمز باند با اسم احتمالی « وقتی برای مردن نیست مردن وقت برای » [ اشارهای به فیلم « وقتی برای مردن نیست » ( No Time To Die )، قسمت جدید سری جیمز باند ].
اگرچه که اثر به طرز دیوانهواری دیوانهکننده است و من هر کسی را که فکر کند حذف کردن روند علت و معلولی سکانسها برای بازی با مفهوم زمان باعث از بین بردن تعلیق میشود و منطق زمانی از بین میرود که گذشتهی تغییر کرده با حال تغییر نکرده مواجه بشود درک میکنم – چیزی که این اثر آن را با نام « پارادوکس پدربزرگ » میشناسد و البته این مسئله را حل نمیکند. و تا حدی میتوان ادعا کرد که تمام انفجارها و شلوغکاریهای اثر برای این اند که ذهن شما را از این مشکل غیرقابل حل پایهای پرت کنند.
اما دیوانهکنندگی « تِنِت » برای من چیزی شبیه به « نقطهی خالی » ( Point Blank ) و یا « نقطهی زابریسکی » ( The Zabriskie Point ) ساختهی آنتونیونی است؛ هیایو و شکفتن دیوانهواری از غیرممکنها، اما در صورتی که با انرژی و تخیل زیادی همراه شده باشد. اما فیلم بسیار جاهطلبانه است و من در حالی از سینما خارج شدم که مدهوش سرگیجهی نولانی بودم. فیلم لحظاتی از نبوغ، فراواقعگرایی و سبک خاص را در خود دارد و « رابرت پتینسون » شاید به تنهایی بار دیگر توانسته تا کیف دو بخشی را در لباس مردانه قابل قبول بکند.
« پتینسون » نقش « نیل » را ایفا کرده است، یک مامور اطلاعاتی بریتانیایی در مومبای که با پروتاگونیست ارتباط برقرار میکند، پروتاگونیستی که نقل او را « جان دیوید واشنگتن » ایفا کرده است. پروتاگونیست از سوی یک سازمان دولتی آمریکایی مخفی مامور شده است تا یک وضعیت شبیه به جنگ سرد را مدیریت و پایان بدهد؛ حملهای از نیروهایی در شکل آینده که قابلیت بازگرداندن زمان را دارد. به « واشنگتن » تفنگهایی نشان داده شده اند که قابلیت این را دارند که گلوله را از داخل دیوار به بیرون بکشند، اختراعی که او با احساس شگفتزدگی اما عدم تایید با آن مواجه میشود، گویی که او در اخبار میبیند که ماشینهای اوبر ( سرویس خدمات مسافربری ) بدون راننده اند. چه کسی قرار است از این تکنولوژی ترسناک استفاده کند و راه مقابله با آن چیست؟ این باعث میشود تا قهرمان بدون نام ما با یک پیمانکاری ابر پولدار هندی ( با بازی دیمپل کاپادیا ) و یک الیگارش روسی نچسب ( با بازی کنت برانا ) و همسر استخوانی او یعنی « کت » ( الیزابت دبیکی ) ارتباط برقرار کند.
« دبیکی » است که در این فیلم بیشترین میزان احساسات انسانی قابل شناسایی را دارد و به گونهای میخندد و گریه میکند و فریاد میزند که بازیگران دیگر آن را توانا نیستند. بازی او بسیار قوی است. شاید « تِنِت » به اندازهی دیگر آثار کریستوفر نولان همچون « ممنتو » ( Memento ) شاهکار سال ۲۰۰۰ او چالشبرانگیز نباشد اما چنان لحظات شگفتانگیزی در آن وجود دارند که در آنها مبارزان گویی که در سلطهی جریانهای زمانی متفاوتی اند؛ یکی به سوی جلو و دیگری به سوی عقب. این مسئله نباید منطقی باشد. منطقی هم نیست. اما چیزی که میسازد در نهایت سینما است. چقدر شگفتانگیز.
مترجم: امید بصیری
نقد و بررسی فیلم به قلم امید بصیری
نشریه نقدفارسی
پس از ساخت « در میان ستارگان » ( Interstellar ) بود که به شخصه فکر میکردم « کریستوفر نولان » کم کم قرار است وارد بخش جذابتر کارنامهی هنری خود شود. کارگردان تجربهگری که ناخنکی کوچک به هر ژانر و سبکی در سینما میزد و از فیلمهای اکشن پرخرج گرفته تا مستقلهای داستانمحور میساخت. اما متاسفانه « دانکرک » تجربهای نبود که انتظارش را داشتم، فیلمی که مورد استقبال منتقدان واقع شد اما حقیقتا به دل من بینندهی ساده ننشست. داستانی به شدت ساده و حتی پروپاگانداگونه، روایتی متزلزل و بدون پیوستگی درست و حسابی، شخصیتهایی که هیچکدام واقعا شخصیت نبودند و کلی مشکل کوچک و بزرگ دیگر. میشد از « دانکرک » گذر کرد، به هر حال تمامی تجربهها قرار نیست درست نتیجه بدهند و خوب باشند. اما « تنت » چیزی نیست که به این سادگیها بتوان از آن عبور کند.
۴ سال از ساخت و اکران « دانکرک » میگذرد و حالا رسیدهایم به جدیدترین اثر « شعبدهباز » این روزهای سینمای جهان، یعنی « تنت »؛ اما آیا واقعا ۴ سال زمان کمی بود برای اینکه نولان بفهمد فیلمش از پایه و اساس اشکال دارد؟ چرا فیلم هیچ شخصیت خاصی ندارد؟ شخصیت مثبت ما کی است؟ فردی که گویی در پیشبینیهای باستان اسم از او برده اند که قرار است بیاید و دنیا را نجات بدهد؟ چرا انگار داستان در نقطهای از دنیا در حال رخ دادن است که انگار هیچ حکومت و ارگان و نظامی وجود ندارد؟ یک رئیس مافیا میتواند کل زمان و یک بُعد را به نابودی بکشاند و تنها امید ما منجیای است که اصلا معلوم نیست از کجا آمده؟
این سوالات شاید حتی کوچکترین اشکالات این فیلم هم نباشند. ایدهی اصلی آن یعنی بازی با زمان بد نیست. مثلا به اولین باری که پروتاگونیست وارد گذشته میشود و ما هم همراه او میرویم نگاه بندازید. قوانین عجیب و غریب آن دنیا واقعا جذاب اند و باعث میشوند تا بیشتر به سمت فیلم کشیده شویم. اما فقط همین. در حد ۱۰ یا ۱۵ دقیقه جذب اثر میشویم و باز هم هیچی. یعنی فیلم تا ۹۰ دقیقه بعد از شروعش هیچ چیز خاصی برای ارائه به ببینده ندارد جز اینکه فردی قرار است کل کیهان را با زدن چند دکمه نابود کند و یک ابرقهرمان هم داریم که قرار است با لطایف الحیل نقشهی او را از بین ببرد. تصور کنید که اگر شخصیت اصلی بعد از پیدا کردن آن عامل ۹م دستگاه زمان (؟!) شخصیت منفی، آن را تحویل دولت میداد کل داستان پایان میپذیرفت. چرا فیلم از منطق روایی درستی استفاده نمیکند؟ سوالی که شاید جوابش درگیری بیش از اندازهی نولان در ایدههای خلاقانهش باشد. ایدههایی که در ظاهر به شدت جذاب اند، حتی در اجرا هم اگر از حق نگذریم جذابیت زیادی دارند اما فقط همین. مثل این است که یک جسم کروی از جنس طلا بسازیم و تبلیغ این را کنیم که درونش حتی از بیرونش هم بهتر است، اما درون آن چیز، هیچ چیزی نیست. البته نه، نه که هیچ چیزی نباشد، که کاش هیچ چیزی نبود. هر چه درون آن است، انقدر بد و بیمنطق و خراب و مشکلدار است که حتی نمیشود به روکش طلایش هم بدون جانبداری نگاه کرد.
شروع فیلم طبق فرمول همیشگی فیلمهای نولان است، معرفی فضا و تعدادی از شخصیتهای اصلی در سکانسی که هیجانی است و معمولا هم نمیشود زیاد از آن سر در آورد. همان ضربهی اول به مخاطب برای گیج کردنش که تا بخواهد خودش را جمع و جور بکند مقداری از فیلم گذشته است. این سکانسهای ابتدایی در آثاری مثل « شوالیهی تاریک » ( The Dark Knight ) و یا « تلقین » ( Inception ) اجرای درستی داشت، هیجان اولیه به خوبی منتقل میشد و مخاطب هم «صرفا» گیج نمیشد. اما در « تِنِت » این سکانس هیچ کارکردی ندارد جز اینکه صرفا مخاطب را گیج بکند. دقیقا همین، مخاطب را گیج بکند که البته بعدا کارکرد آن معلوم میشود. یعنی حدود ۲۰ دقیقه از شروع فیلم که شخصیت اصلی ما که ماموریت الهی دارد که کیهان را نجات دهد، به پیش خانم دانشمندی که مشخص نیست دقیقا چه کاره است میرود تا دیالوگ کلیدی اثر گفته شود:« سعی نکن بفهمیش، سعی کن حسش کنی». از اینجا دیگه حساب کار دست ما میآید که قرار است با چه چیزی روبهرو شویم، اثری که پر از حفرههای داستانی و منطقی بدون توضیحات کافی و توجیه آنها است و قرار است صرفا هیجانی به ما بدهد. اما مشکل اصلی جایی است که این هیجان عملا تا ۳۰ دقیقهی آخر فیلم وجود خارجی ندارد. ما تا ۹۰ دقیقهی ابتدایی فیلم تنها برخوردمان با قوانین دنیای برعکس صرفا به چند شلیک گلوله محدود میشود. و تازه بعد از گذشت این مدت زمان طولانی است که کمی جذابیت به اثر اضافه میشود و جان میگیرد. اما خب دیگر واقعا دیر است.
« تِنِت » را قرار است حس کنیم اما در ۹۰ دقیقهی ابتدایی عملا چیزی برای حس کردن وجود ندارد. مقداری دلقکبازی در یکی دو سکانس دزدی که وقتی بعدا با آنها مواجه میشویم بگوییم « عجب! وای! وای! این همون تیکهی فیلم بود» و دیگر هیچ. شخصیت منفی کی است؟ یک فرد اهل روسیه. این هم پروپاگاندای دیگر اثر، مطابق با خط مشی تمامی فیلمهای دیگر هالیوودی. یک روس دیوانه که چون خودش قرار است بمیرد، نمیخواهد که هیچکس دیگری هم در دنیا باقی بماند. دست به زن دارد، پولدار است، و از بین تمامی ۸ میلیارد نفر، انسانهای آینده تصمیم به انتخاب او گرفته اند چون که به هر حال نفس این شخص به اندازهای باد کرده که باید تمام موجودات هست و نیست را برای آن نابود کند.
دو شخصیت دیگر فیلم هم الکن و باطل ان. شخصیت زن به حدی رفتارهای متناقض و پوچ دارد که باورکردنی نیست. او میگوید که هدفش در این دنیا در حال حاضر فقط نجات دادن پسرش است. اما در لحظات آخر فیلم چه میکند؟ ناگهان تصمیم میگیرد که زندگی تمام موجودات زنده من جمله پسرش را به خطر بیاندازد تا شخصیت منفی عزیز ما بدون دانستن اینکه شکست خورده، نمیرد. شخصیت مثبت دیگر فیلم با بازی رابرت پتینسون هم مشخص نیست که چه کاره است. حفرههای بازی با زمان فیلم انقدر بزرگ اند که خود اثر هم از آنها خبر دارد و سر همین تصمیم گرفته است که زیاد به آنها نپردازد. یکی از آنها بر سر همین شخصیتش است که مشخص نیست از آینده است و یا از گذشته. و اگر آنها الان پیروز شده اند پس در گذشته چه اتفاقی افتاده است. بگذریم، آب در هاون کوبیدن فایدهی خاصی ندارد.
« تِنِت » فیلم بدی است. حتی با معیارهای فیلمهای ابرقهرمانی هالیوودی هم فیلم بدی است. جنبهی اکشن و هیجانی فیلم هم حتی به حدی ضعیف است که نمیتواند کمک خاصی به آن بکند. متاسفانه نولان به نظر در سراشیبی سقوط افتاده است و به جای اینکه دنبال توسعهی داستانی خوب برای تعریف کردن باشد، دنبال این است که به ما نشان بدهد ایدههای خوبی دارد. ایدههای خوبی که احتمالا به ذهن بچههای ۱۰ ساله هم میرسند، و خود او هم قبلا بارها ازشان استفاده کرده است.
1
دیدگاه بگذارید
ذوق زدگی خاصی داشتم وقتی خبر مضمون فیلم جدید نولان رو خوندم، من که فارغ التحصیل مهندسی مکانیک بودم و ترمو دینامیک رو در دانشگاه در غالب دو درس هر کدام سه واحد با نمرات به ترتیب ۱۷ و ۱۹ پاس کرده بودم و به خوبی به یاد داشتم که همواره مفهوم انتروپی یک مفهوم گنگ برای من بود، همیشه راجع بهش فکر می کردم و جالب اینجاست که اگر همین الانش هم از یه مهندس مکانیک یا کارشناس رشته فیزیک بپرسی انتروپی چیه؟ هیچ تعریف دقیقی نمی تونه انجام بده، برات کلی مثال میزنه اما باز از ارائه یک… ادامه »