نویسنده: Ben Kingsley (بن کینگزلی), Stanley Kubrick (استنلی کوبریک),
8.6 | |
63 | |
0.86 |
خلاصه داستان:
جک نویسنده و معلمی است که به انتخاب خودش اقامت در هتلی تابستانی را برای همه ماه های زمستان ( در طول این ماه ها هتل تعطیل است ) بر می گذیند و به همراه همسر و پسر کوچکش وارد هتل می شود تا در طول زمستان مراقب هتل باشد و از این راه درامدی هم کسب کند. فضای هت
بازیگران:
تصاویر فیلم:
نقد و بررسی فیلم به قلم
فیلم زیبای درخشش اثر استنلی کوبریک فقید یکی از زیبا ترین و تاثیر گذارترین های سینمای وحشت است. در این فیلم ۱۴۲ دقیقه ای که بر اساس رمانی از استفان کینگ ساخته شده به زیبایی لحظاتی دلهره آور را با دیدگاهی درون گرایانه و فلسفی که آمیخته از واقعیت و خیال است برای تماشاگر ایجاد می کند. کارگردان فیلم با کمترین جلوه های ویژه فضایی رعب آور را ایجاد کرده و به زیبایی هر چه تمام از نمادهایی برای ادامه زندگی، حرکت کردن و سر درگمی های فکری استفاده کرده که کشف همه آنها با یک بار دیدن فیلم مقدور نخواهد بود.
درخشش که در ژانر دلهره ساخته شده است،اثری در خور تامل و پر ارزش است. اما ارزش این فیلم زمانی مشخص می شود که می بینیم مثل خیلی از فیلم های نوین از عناصر ماورا طبیعی مثل جن و شیطان و امثالهم برای ترساندن استفاده نکرده است…موقعیت نا مناسب شغلی جک، همسر نه چندان زیبایش و پسرش که مشکل روانی دارد ( به عقیده ی بقیه و نه در واقعیت ) همه و همه از ابتدا به ما نشان می دهند که یک جای کار می لنگد . انگار همه چیز دست به دست هم داده تا این زندگی خراب شود و همه چیز به اتاق 237 ختم می شود ، نمادی از نابودی . جایی که گویا قتلی اتفاق افتاده است و ما از اول تا آخر فیلم چیزی از آن نمی فهمیم . البته چیزهایی که پسرک با قدرت خارق العاده اش می بیند و از همه مهم تر صحنه ی معروف جاری شدن سیل خون در سالن هتل که پیام آور نابودی است و یا صحنه ی کشته شدن دو دختر کوچک سرایدار سابق به دست پدرشان .
سپس ارواح را می بینیم . چیزی که سوالی مهم مطرح میکند این ها واقعا روح هستند !؟ ارواحی که شبانه جشن می گیرند . روی کت جک نوشیدنی می ریزند و حتی در سردخانه را باز می کنند تا او راحت تر بتواند به وظیفه اش در قبال هتل ادامه دهد :مثله کردن همسر و فرزندش که در آخرین صحنه ی فیلم مشخص می شود ، چیزی که به کل داستان را تغییر می دهد.
منبع: سینما لاگ
نقد و بررسی فیلم به قلم
درخشش، ترسناکترین فیلم تاریخ سینما
نوولی که استیفن کینگ به نام درخشش (در بعضی از ترجمه ها به فارسی تلالو معنی شده؛ که به نظرم ترجمه دقیقتری است) در سال 1977 روانه بازار نشر کرد سه سال بعد توسط نابغه سینمای جهان، استنلی کوبریک به سینما برگردانده شد و به راستی ترسناکترین فیلم تاریخ سینما انتخاب گردید. عنوانی که تاکنون نیز یدک میکشد. پیش از این فیلم جنگیر (1973) ساخته ویلیام فرید کین این عنوان را داشت.
اما باید درنظر داشت که که جنگیر یک فیلم ماورایی است ولی درخشش تمام زیر ساختش در باره انسانی است که در اوج عصبیت و ویرانگری قرار می گیرد..درخشش داستان یک نویسنده معروف به نام جک تورنس است که برای تمدد اعصاب و بازیافتن انرژی ، تصمیم می گیرد در فصل زمستان در هتلی خالی از مسافر اقامت کند تا بتواند سروسامانی به رمان جدیدش بدهد. اوکه به همراه همسر و پسر خردسالش به این سفر آمده ، در طی همان اولین شب اقامت در هتل ، دچار اختلالات عصبی می شود ، شخصیتهای خیالی فراوانی دوروبرش میبیند و در نهایت از درون فرو میپاشد. گویی او تبدیل به شخصیت بد یکی از داستانهایش شده باشد قصد قتل همسر و پسر خردسالش را مینماید اما در نهایت و پس گذشت ساعاتی نفسگیر در بیرون هتل و در برف و سرما یخ میزند…
هرچه استیفن کینگ استاد تمام عیار داستانهای ترسناک و توهم زا است، در کارنامه کوبریک فقید، درخشش تنها فیلم ترسناک او به شمار میآید. جدای از فیلم، اتفاقات سرصحنه فیلمبرداری از مواردی است که در تاریخ سینما به یاد مانده است. مشهور است که گفته می شود ، کوبریک در حین ساخت فیلم حتی باعث شده جک نیکلسن قصد جانش را کند و اگر عوامل تولید دخالت نمی کرد ند شاید نیکلسن ، کوبریک را ناکار می کرد. علت این عصبیت نیکلسن دست برقضا هیچ ربطی به خود داستان نداشت و یا اینکه مثلا نیکلسن در قالب شخصیت تورنس فرو رفته باشد بلکه قضیه از این قرار بوده است که کوبریک هر نمایی را بیش از صد بار تکرار می کرده است تا جایی که در نمای ورود نیکلسن به آسانسور (موقعی که تبر به دست به دنبال همسرش افتاده بود) اینقدر این نما را تکرار میکند که نیکلسن شاکی بشود و با تبر دنبال کوبریک کند.
در باره شلی دووال قضیه برعکس است. او مدام به گریه می افتاده است و از کوبریک خواهش می کرده کمی انصاف داشته باشد و اینقدر از بازیگر ها کار نکشد. در باره کاراکتر سیاه پوست که نقش سرایدار هتل را بازی می کرد و در یک نمای هراس انگیز، توسط نیکلسن تبری! میشود، نقل است که کوبریک چهل بار این صحنه قتل را تکرار کرده که اشک همه در آمده است…
درخشش یک فیلم روان شناختی بسیار خوش ساخت و جاودانه هم هست، جایی که نشان میدهد چطور شخصیت خوب و انسانی یک فرد معتمد در مقام همسر و پدر، میتواند فرو بپاشد و تبدیل به هیولایی غیر قابل وصف شود. این فیلم هشدار می دهد که مبادا هرکدام از ما یک شخصیت خوابیده ی اینگونه داشته باشیم؟!
منبع: خبر آنلاین
نقد و بررسی فیلم به قلم
كوبریك است و دلمشغولی دیرینه اش، خشونت. این بار این فیلمساز مستقل و جنجالی انگشت بر نقطه حساسی از این ورطه گذاشته است؛ روانشناسی خشونت و بررسی خاستگاه بازتاب بیرونی و انفعالی این پدیده در بخش ماورایی، روحانی و روانی انسان. او پیشتر از این در فیلم پرتقال كوكی دست به این آزمایش زده بود و خود را از این نظر به پیش رانده بود اما این بار او بر بار روانی خشونت و چگونگی بیدارگری این شبه غریزه حیوانی بیشتر تاكید كرده است. كوبریك با عاریت گرفتن داستان عجیب استیون كینگ (نویسنده معاصر داستانهای وحشت) مخاطب را به عمق تنهایی های خود می برد و از انگیزش اهریمن درونی با خودنگری و عدم توانایی استحاله در خود سخن می راند. او با قدرت تمام فاصله حقیقت و مجاز را در می نوردد تا جایی كه دیگر قابل تشخیص نیستند و سررشته منطقی داستان تنها به دست كوبریك است و بس و از این نظر میتوان گفت از بیرحمانه ترین آثار او می تواند باشد.
آقای تورنس (با بازی جك نیكلسون) نویسنده ایست منطقی و متعصب و كسی است كه به اخلاقیات و قول و قرارها پایبند است اما تنهایی، كه البته منظور كوبریك بیشتر تنهایی شخصیتی است تا تنهایی با مفهوم عام، باعث صعود حیوانگرایی و نزول متناسب انسانیت می شود. در این داستان، كابوسها تبدیل به واقعیت می شوند و برعكس، به سكانس خواب دیدن تورنس پشت میز كار و یا حضور پیرزن در حمام اتاق هتل توجه كنید. این تبادل حقیقت و مجاز تعبیری برای توجه به بازتاب مسائل روزمره زندگی در ذهن و پس از آن سیستم عصبی است، سیستمی كه نماینده و مسئول اخلاق، سیمپتومها یا نشانه های روانی است و بلادرنگ دریافتی های خود را به روشهای مختلف از جمله جنسیت، خشونت و به طور كلی غریزه به بیرون متبادر می كند.
درخشش قصه خشم است، خشمی كه اخلاق حیوانی را وقع می نهد و خاستگاهش چیزی نیست جز عقده، حقارتها و كاستیهای شخصیتی یك انسان. او یك مسئله روانشناسانه را مطرح میكند: عقده. آقای تورنس یك آدم عقده ایست. به سكانسی كه تورنس به همسرش اشاره می كند و تذكرهای پیاپی او را برای بدرفتاری با دنی یادآور می شود نشان دهنده همین واقعیت است و این عقده همچون دملی چركین بصورت اعمال خشونت و قتل سرباز می زند. این یك جامعه كوچك است و مشت نمونه خروار است. یكی دیگر از جنبه های روانشناسانه فیلم ارتباط دنی پسر تورنس با دوست خیالی خویش «تونی» است. تونی نماینده تمام خللها و نقص هایی است كه یك انسان می تواند داشته باشد. آن چیزهایی كه آدمها بدان ها نیازمندند و حتی بیشتر از آن نسبت به آنها احساس مالكیت می كنند اگر از آدمی باز پس گرفته شوند یك معضل روانی ایجاد می شود. نیاز به امنیت، نیاز به محبت و هم صحبت از جمله نیازهای فطری یا به زعم روانشناسان از نیازهای غریزی انسان است. دنی بر اساس چنین نقصی صاحب دوستی چون تونی شده است و تمام عقل خود را به او عاریت می دهد. دقت كنید كه افكار عاقلانه دنی از زبان تونی ذكر می شوند.
هرچند كه استیون كینگ تجربیات خود را در پرداخت شخصیت تورنس به كار گرفته است اما در پیشبرد قصه درخشش از تخیل كوتاهی نكرده است. یكی از استعاره های فیلم راهروهای مارپیچ و معمایی بیرون هتل است، این راهروها نماینده مشكل پیچیده روانی هستند. دنی و مادرش از این گرفتاری بیرون می آیند چون هردو نقص روانی خود را به گونه ای جبران كرده اند اما تورنس در وسط این مخمصه منجمد می شود. كوبریك قصد ندارد بیننده را از فیلم بترساند، بیشتر او نیت دارد كه بیننده را از «انسان» و پیچیدگیهای روانی او بترساند. او خاطرنشان می سازد كه همه انسانها قاتل بالقوه هستند و باید این خشونت ذاتی در زمینه و بستر مناسب قرار بگیرد تا احیا بشود. درخشش از این نظر فیلم ترسناكی است. گمان میكنم تنها كوبریك است كه جسارت نمایش چنین واقعیتی را داشته باشد. خشونت ذاتی است و همگی از آن سهم دارند. جك نیكلسون بازی به یاد ماندنی از خود به نمایش گذاشته است. كوبریك هم در انتخاب نگاه دوربین و دكوپاژ خود بسیار قوی عمل كرده است. فیلم روانشناسانه او یك معماست، درست مانند راه گمشده بیرون هتل.
در این فیلم ما با دو مفهوم روبه رو هستیم : یکی احساس فوق طبیعی/درخشش که سیستم احساس خطر دنی است و دوم خانه ای در تسخیر ارواح که در مورد آن دیک می گوید : «هر اتفاقی بیفتد می تواند عواقبی در پی داشته باشد.
دیالوگهای به یاد ماندنی فیلم:
“تورنس: وقتی صدای تایپ كردن رو می شنوی یعنی اینكه من دارم اینجا كار میكنم. یعنی اینكه اینجا نیا و مزاحم من نشو. فكر میكنی میتونی این كار رو انجام بدی؟
وندی: آهان!
تورنس: خوب چرا از همین الان شروع نمی كنی و گورتو گم نمیكنی؟”
“لوید: زن ها، موجوداتی كه بدون اونها نمیشه زندگی كرد، و با اونها نمیشه زندگی كرد.
تورنس: جملات قصار میگی لوید… جملات قصار!
وندی: من باید برم تو اتاق و به این ماجراها فكر كنم!
تورنس: تو یك عمر لعنتی وقت داشتی به همه چیز فكر كنی! با این چند دقیقه میخوای چیكار كنی؟”
“تورنس: من بهت آسیب نمیزنم، فقط میخوام مغزتو داغون كنم!”
“دیك هالوران: بعضی جاها مثل بعضی آدما هستن، بعضی درخشش دارن و بعضی نه!”
“لوید: چی میل دارید قربان؟
تورنس: چیزی كه منو از پا در بیاره… تو كه میدونی؟”
“دنی: تونی من میترسم
دنی (با صدای تونی): حرف اقای هالوران رو به یاد بیار. این مثل عكسای یه كتابه. واقعیت نداره!”
منبع : دلنمک
نقد و بررسی فیلم به قلم
از این فیلم بسیار تقدیر شده و همیشه جز برترین های سینما بود است ،در صورتی که اتفاقا شاید بتوان تین فیلم را در زمره ی بی تعهد ترین فیلم ها دانست .زیرا برای پیشبرد اهدافش از هر دستاویزی بدون هیچ احساس تعهدی بهره جسته است .در ابتدای فیلم ماشین کوچک جک را می بینیم که در یک جاده کوهستانی در حرکت است و دوربین با فاصله زیاد و از بالا همراه با ماشین جک حرکت می کند و آن را تعقیب می کند.این نوع تصویربرداری از بالا سوژه را چنان خرگوشی بی پناه نشان می دهد که توسط عقابی تیز چنگال تعقیب می شود و در نهایت تلاش های خرگوش بی ثمر بوده و به ناچار تسلیم قدرت عقاب خواهد شد.هنگامی که ماشین جک در جاده کوهستانی به سمت هتل “اورلوک” حرکت می کند تیتراژ ابتدایی فیلم نیز می آید و همزمان روی این تصاویر موسیقی تاثیرگذاری شنیده می شود .موسیقی ای که با رهبری موسیقیدان به نام آلمانی “هربرت ون کارایان” آماده شده است.این موسیقی فوق العاده در بخش های مختلف فیلم کمک بسیاری به صحنه های دلهره آور آن می کند.
داستان کامل:
در ابتدای فیلم جک به سمت هتل “اورلوک” می رود تا قرار دادی با رئیس آنجا امضا کند .قراردادی که طی آن جک موظف می شود در زمان تعطیلی زمستانه ی هتل از آن نگهداری کند.در لحظاتی که جک مشغول مذاکره با رئیس هتل است” دنی “پسرش در حال صحبت با “تونی” است .تونی موجودی است که به گفته دنی درون دهان وی زندگی می کند.تونی به درخواست دنی صحنه ای از فوران خون در هتل اوورلوک را به دنی نشان می دهد و در واقع تماشاگر را آماده می کند تا منتظر فاجعه ای که در آینده رخ خواهد داد بماند ،زیرا رئیس هتل هم در مورد فاجعه ای که در گذشته در هتل رخ داده اطلاعاتی به جک داده است و تماشاگر احساس می کند رابطه ای بین فوران خون و فاجعه ای که در هتل رخ داده وجود دارد .
دنی پس از دیدن این صحنه از هوش می رود و نکته ای در ابهام می ماند زیرا دقیقا مشخص نمی شود که دنی به چه علت از هوش رفته است ،آیا از وحشت بی هوش شده ؟و یا اینکه در خلصه ای فرو رفته است و دیگران فکر می کنند او بی هوش شده ،در حالی که در واقع دنی در عالم دیگری به سر می برد .چندان چیزی مشخص نیست زیرا پزشک دنی هم به گونه ای خودهیپنوتیزمی اشاره می کند و همین تولید ابهام یکی از ترفندهایی است که سازندگان فیلم برای همراه کردن مخاطب از آن سود برده اند زیرا تماشاگر شدیدا تحریک می شود تا این ابهام را برطرف کرده یا این راز را کشف کند.
نکته دیگری که باعث می شود تماشاگر به این صحنه بیشتر و جدی تر بپردازد خبری است که تونی به دنی می دهد .او به دنی می گوید که هم اینک پدرش قرارداد را امضا کرده است ،در حالی که دنی کیلومترها با پدرش فاصله دارد و این ذهن تماشاگر را از این نکته که دنی با یک موجود خیالی مشغول صحبت است دور می کند زیرا تنها یک نیروی ماورایی چنین توانی را دارد و این خبری که تونی به دنی می دهد باعث می شود تماشاگر پیش گویی او مبنی بر فوران خون در هتل اوورلوک را جدی بگیرد.
زمانی که “وندی “همسر جک با پزشک دنی مشغول صحبت است به او می گوید که در گذشته یک بار جک رفتار خشونت آمیزی با دنی داشته است و این رفتار جک هنگامی برای تماشاگر حساس و مهم جلوه می کند که در زمان بازگو شدن این خاطره پزشک با چهره ای جدی اما نگران وندی را نگاه می کند.
در صحنه ای دیگر زمانی که جک و خانواده اش به همراه مسئولان هتل مشغول بازدید از ساختمان و قسمت های مختلف هتل هستند مرد سیاه پوست (آشپز هتل) دنی را “داک” خطاب می کند که این نکته وندی را متعجب می کند زیرا می دان هرگز به او راجع به اینکه در خانه دنی را “داک” خطاب می کنند حرفی نزده است ، پس چطور ممکن است مرد آشپز از این نکته اطلاع پیدا کرده باشد .در لحظه دیگر مرد سیاه پوست با زبانی که گویی زبان اوست و دیگران قادر به شنیدن آن نیستند از دنی می پرسد که بستنی می خواهد و دنی با تعجب و بهت او را نگاه می کند و گویی متوجه قدرتی خاص،راز و ارتباطی میان خود ،تونی و مرد سیاه پوست شده است .قدرتی که در نهایت باعث می شود نسبت به هتل و در نهایت اتاق 237 و اتفاقی که در گذشته درون آن رخ داده اطلاعاتی کسب کند .
زمانی که تونی درون آشپزخانه نشسته است بالای سر او کاردهای بزرگ و برّنده ای به دیوار نسب است و این حالت کاملا در خطر بودن دنی را القا می کند .حال دیگر همه چیز مهیاست و تماشاگر کاملا تحریک شده تا از این همه راز سر در بیاورد.البته تماشاگر نمی داند با یک روند طبیعی مواجه است یا نه و در نهایت فاجعه ای که منتظر رخ دادن آن است به خاطر یک سری بیماری های روانی و روحی که تماما توضیح پزشکی دارند رخ خواهد داد یا اینکه از جنبه دیگر یعنی درخشش ذهن ،تله پاتی یا قدرت های پیچیده انسانی باید ماجرا را پیگیری نماید.
در نمایی جک را تنها می بینیم در حالی که تلاش می کند از شرایط و امکانات موجود برای کسب شادی و تنوع بهره ببرد در حالی که وندی و دنی در فضای باز مشغول بازی هستند. در این لحظات تماشاگر می پندارد تنهایی عاملی است برای افسردگی و بیماری جک .در چند نمای دیگر هم این تصویر که جک یک بیمار است را پررنگ می کنند و در نهایت ذهن تماشاگر بسیار مشغول و درگیر همین نکته می شود .در صحنه ای وندی دست نوشته های جک را می خواند و متوجه می شود که در تمام آنها فقط یک جمله نوشته شده:”کار کردن بدون سرگرمی و تفریح جک رو تبدیل کرده به یک پسرک خسته .”این جمله نیز تماشاگر را مطمئن می کند که جک دچار افسردگی شده است .همزمان با چنین تصوری جک با روح های پلید موجود در هتل ارتباط برقرار می کند و در این لحظات تماشاگر می پندارد جک در حالتی متوهم و بیمار موجوداتی خیالی می بیند و در تمامی لحظاتی که جک با انسانهای خیالی و توهمی رابطه دارد ذهن تماشاگر رابطه جک با آنها رار به حساب بیمار بودن جک می گذارد . تا اینجا هیچ نشانی از توانمندی فیزیکی انسان هایی که جک با آنها رابطه دارد وجود ندارد .،مثلا در صحنه ای که جک می خواهد به مرد صاحب بار پول نوشیدنی که سفارش داده را بپردازد مرد صاحب بار پول جک را رد می کند چرا که اگر در این صحنه که یک صحنه آرام و کم تنش برای تماشاگر است اگر مرد فروشنده که یک موجود خیالی است پول جک را که یک شی فیزیکی و ملموس است بگیرد و قادر به نگه داشتن آن باشد سریع تماشاگر با خود می گوید چطر پول جک توسط مرد فروشنده که یک تصور زاییده تخیل و ذهن بیمار شده جک بیش نیست نگه داشته می شود.در واقع تماشاگر از خود می پرسد این توانمندی از کجا آمده است و این علامت سوال چیزی است که سازندگان فیلم هرگز تمایل ندارند در ذهن تماشاگر ایجاد شود .
در این بین دنی با وارد شدن به اتاق 237 اندیشه ای جدید به فیلم وارد می کند ولی این اتفاق به قدری نامحسوس است که ذهن تماشاگربه خاطر امنیتی که از طرف سازندگان این فیلم به او داده شده است مبنی بر بیمار بودن جک و توانمندی تونی در ارتباط برقرار کردن با گذشته و آینده یا روح های سرگردان چندان درگیر آن نمی شود.
آن اتفاق نامحسوس و بسیار حساس پاره شدن لباس دنی و صحبت کردن تونی به جای دنی است .دیگر در این نمای پرهیجان این سوال خیلی ذهن تماشاگر را مشغول نمی کند که چرا لباس دنی پاره شده است .آن را به خاطر اعتمادی که به قدرت های تونی کرده تا اندازه ای توجیه می کند .از این به بعد رفتارهای پرخاشگرانه جک عملا آغاز می شود و تنش و وحشت درون تماشاگر بسیار بالا می رود زیرا منتظر است با توجه به اطلاعاتی که از قبل به او داده شده جک را ببیند که زن و بچه اش و احتمالا در انتها خودش را به طرز وحشتناکی به قتل می رساند.
زمانی که جک قصد حمله به همسرش را دارد او ضربه ای به سر جک می زند که جک را بی هوش می کند .همسرش جک را درون اتاقی که مخصوص نگهداری و انبار خشکبار است می اندازد و در واقع کاملا وی را مهار می کند و در انباری که دری بسیار آهنی و قطور است را برروی او می بندد و به صورتی دقیق،بی نقص،کامل و صددرصد دست نیافتنی برای جک آن را از پشت قفل می کند .جک که به خاطر پرت شدن از پله ها دچار آسیب دیدگی در مچ پایش است کاملا ناتوان و درمانده هرچه قدر از همسرش می خواهد در را برای وی باز کند وندی قانع نمی شود .
پس از رفتن وندی روح “دلبرت گریدی” به سراغ جک می آید و از پشت در با او صحبت می کند که البته اینکه دلبرت گریدی از پشت در با جک صحبت می کند نه اینکه خودش درون آن انبار باشد نکته ای بسیار زیرکانه است .در انتهای این مکالمه صدای باز شدن قفل های در انبار را می شنویم که دقیقا توسط دلبرت گریدی و نه هیچ کس دیگری باز می شود و حال دیگر عملا انسان هایی که تا کنون موجوداتی تخیلی محسوب می شدند توانایی هایی می یابند .دیگر این تفکر موذیانه جای این باور و اندیشه که جک موجودی بیمار ،افسرده ،متوهم ،رویاپرور و یا حتی ناکام از داشتن رابطه ای سالم و با محبت با همسرش است را می گیرند.حال دیگر تماشاگر یک فریب خورده است چرا که تمام تصوراتش در مورد جک و بیمار شدنش به خاطر تنهایی ،انزوا و معضلات زناشویی و …اشتباه بوده است .ولی این فریب خوردگی به قدری نامحسوس و موذیانه رغم می خورد که تماشاگر همچنان فیلم را پیگیری می کند و کمتر متوجه آن می شود .
در نهایت تله پاتی بین تونی و مرد سیاه پوست هم خیلی به جایی نمی رسد چرا که به محض رسیدن و ورود مرد سیاه پوست به هتل جک با تبر او را از پا در می آورد .البته ورود مرد سیاه پوست باعث می شود جک دست از کشتن وندی بکشد و به سراغ مرد سیاه پوست برود و این باعث فرار وندی از موقعیت خطرناک می شود.
دیگر اینکه مرد سیاه پوست با خود یک ماشین مخصوص مناطق برفی می آورد که در نهایت وندی و تونی با آن می گریزند .از زمانی که در انبار به وسیله گریدی بر روی جک گشوده می شود ،انسان هایی که تا کنون توهم ذهنی جک قلمداد می شدند آشکارا حضور فیزیکی خود را اعلام می کنند .در واقع این تفکر پس از یک بازی روانی شدیدا به تماشاگر منتقل می شود .ولی نکته اینجاست که این روند یک فرآیند خلاقانه و تکنیکال فیلم نامه نویسی مانند دیگر فیلم های ژانر وحشت یا تعلیق ایجاد کردن برای جذاب تر شدن یک فیلم نیست .این یک روند زیرکانه برای تثبیت یک ایدئولوژی بسیار مخرب و ناسالم است که در واقع برای ارائه آن از هنر سینما سود برده اند .
در بخش های ابتدایی فیلم وندی به پزشک جک می گوید همسرش چند ماهی است که عادت مشروب خوردنش را کنار گذاشته است.در قسمتی دیگر می بینیم که جک دنی را به سینه اش می چسباند و به او محبت می کند که این محبت حقیقتا محبتی است که یک پدر به پسرش دارد .
در نمایی دیگر باز او را می بینیم که شدیدا از تحمت وندی نسبت به خود کلافه است .وندی به جک تحمت زده که دنی را او کتک زده است در حالی که جک این کار را نکرده است و عصبانیت جک از وندی از دید جک کاملا منطقی است زیرا جک عمیقا به دنی علاقه دارد و از این بابت از خود مطمئن است و می داند به دنی آسیب نرسانده و دیگر به خاطر عهدی که در گذشته با خود بسته محال است به دنی آسیبی برساند .این علاقه به حدی در جک زیاد است که وقتی در خواب می بیند که زن و فرزندش را کشته ،هنگام بیدار شدن از خواب چنان کودکی می گرید و نکته حساس دیگر اینکه خوابش را برای وندی تعریف می کند .این تعریف کردن خواب نشان از رابطه ای صمیمانه و صادقانه بین جک و خانواده اش می دهد .
نکته دیگر اینکه جک تلاش می کند رمان بنویسد .اینها اطلاعاتی است که ما از جک دریافت می کنیم ،پس جک در عمق انسانی است که تلاش می کند پدری خوب و یا حتی فردی مفید برای جامعه اش باشد ولی عملا تلاش های او در مقابل نیروهایی عجیب که هیچ توضیح شفافی هم در مورد آنها داده نشده ناچیز و از بین رفتنی است ،البته از دید سازندگان این فیلم .در مورد این موجودات و نیروهای عجیب هیچ توضیحی داده نمی شود زیرا عملا ،اصلا حقیقی نیستند که نویسنده فیلمنامه بتواند توضیحی در مورد آنها بدهد چرا که اگر اینچنین بود ،قطعا و یقینا این کار صورت می گرفت و دیگر نیازی به این همه ترفندهای موذیانه نبود .
نیروهایی که در این فیلم مطرح می شوند و برای تثبیت آن تلاش می شود به هیچ وجه با نیروهایی که در اندیشه های عرفانی مطرح است ربطی ندارد و قابل مقایسه نبوده با آن کاملا تفاوت دارد.این اندیشه و ایدئولوژی جز تخریب گری غیر سالم کارکردی ندارد.
نکته دیگر در این فیلم عکسی است که در پایان فیلم به نمایش در می آید که در آن عکس جک را می بینیم که جزء اصلی ترین بانیان هتل است و پیرو این عکس احترام هایی را در طول فیلم از سمت روح هایی که جک با آنها مواجه می شود را می بینیم که نسبت به جک ادا می شود و در واقع تمام آن روح ها جک را رئیس خود خطاب می کنند .احتمالا سازندگان فیلم می خواهند بگویند جک همان رئیس هتل است که دوباره متولد شده است .
منبع: گروه تحلیلی پژوهشی فیلم برتر
——
نقد و بررسی فیلم به قلم
کارگردانان بزرگ (و مطمئناً نمیتوان اسم بزرگتری از استاد استنلی کوبریک، خالق پرتقال کوکی، پیدا کرد) وقتی دست روی ژانر وحشت میگذارند جملگی اشتباهی یکسان را مرتکب میشوند: متکبرانه خیال میکنند وقتی قرار است با این شیوه و مسیر از سینما دست و پنجه نرم کنند، قوانین موجود بر کار آنان موضوعیت ندارد و یا چنان با آن ژانر نامأنوس هستند که از روبهموتترین تصاویر باسمهای استفاده میکنند و خیال میکنند بینندگان تا به آن موقع از دیدن چنین تصاویری شوکه نشدهاند. خیلیها با توجه به این مسئله از مرحله پرت افتادهاند: ریچارد دونر با فیلم طالع نحس (1976) و پیتر هایمز با فیلم انقضای ایام (1999) فقط مشتی از خروار هستند. کوبریک هم با فیلم شبحدار و دقیقپرداخت خود که بر اساس کتاب پرفروشی از استفن کینگ بود در همین دام افتاد.
نویسنده، استفن کینگ، چندان تحت تأثیر نتیجهی نهایی قرار نگرفته بود. اما پس از نشستن گردوغباری که منتقدها به پا کرده بودند کینگ نظر خود را پس گرفت: «از این بهتر میشد فیلم را درآورد؟ بعد از چندین سال به این نتیجه رسیدم که نمیشود.» این نظر را حالا دیگر بسیاری بیان میکنند و در بالای فهرست برترین شاهکارهای وحشت مدرن قرار میدهند.
کوبریک به احتمال قوی با ساخت 2001: اودیسهی فضایی (در ایران، به ویژه در ایام قدیم: راز کیهان) تأثیری بسیار ماندگار بر واژگان بصری ژانر علمیتخیلی گذاشت، اما چنین تأثیرگذاریای در فیلمی که سوژهاش ترس کودک از حملهی وحشیانهی پدرش به او و مادر بیدفاعش است عملاً وجود ندارد، به جز شاتهای بیرونی در فضای ماز یا لابیرنت و استفادهی نوآورانهی کوبریک از استدیکم که گرفتن تصاویری نرم و روان در لوکیشنهای دشوار را ممکن میکرد.
فیلم دربارهی معلمی به نام جک تورانس (با بازی جک نیکلسون) است که قصد دارد نویسنده شود. به او پیشنهاد میدهند تا در طول زمستان سرایدار هتلی مجلل به نام اوُوِرلوک در کوههای کلرادو شود که به سبب بارش برف بسیار در این فصل راه ارتباطی با جای دیگری ندارد. او که این کار را فرصت خوبی برای نوشتن رمانش میداند، علیرغم این که از گذشتهی شوم آن چیزهای بسیار شنیده (از جمله این که آقای گِرادی، یکی از سرایدارهای سابق، دچار جنون شده و خانوادهاش را تماماً به قتل رسانده) شغل را میپذیرد و همراه با همسرش وِندی (با بازی شِلی دووال) و پسرش (با بازی دنی لوید) به آنجا نقل مکان میکند. دنی قدرت ذهنی خاصی دارد به نام «درخشش» و چیزهایی را میبیند که دیگران نمیبینند و رؤیاهایی از کشتارهای پیشین در آن هتل و نیز پیشبینیهایی شوم از تلاش پدر برای قتل عام خانوادهاش.
کوبریک فیلمنامهی کینگ را رد کرد و نسخهای را که خود به همراه دایان جانسون نوشته بود ترجیح داد و هتل را از تجسد شرّ مطلق که شخصیت ساکنانش را تغییر میدهد به هتلی تغییر میدهد که صرفاً سکونتگاه نویسندهای شرور است. به اعتقاد بسیاری، بهترین ایفای نقش در این فیلم از آن دووال در سکانسهایی بود که باید حالتی هیستریک به خود میگرفت و از پس وسواس بینظیر کوبریک در این جور چیزها برآمد: کوبریک برای صحنهی مشهور «جانی اومده» (“Here’s Johnny”) در حمام، 127 بار برداشت کرد.
لحظاتی هراسانگیز نیز در فیلم وجود دارد: صحنههای دختران دوقلوی مرموز، توهم بیتوضیح آسانسوری که نهر خون از آن جاری است، زمانی که وِندی دستنوشتهی بسیار طولانی شوهرش را میخوانَد و متوجه میشود که تمام آن تکرار این عبارت است که «همه چیز سر جایش است و هیچ چیزی جک را بیحوصله نمیکند.» اما به هر حال باید موقع دیدن این فیلم حواستان باشد که درخشش در ابتدا فیلمی کوبریکی است و بعد فیلمی از ژانر وحشت.
منبع: جشن کتاب
—–
155
دیدگاه بگذارید
منتقد جان نقد میکنی منبع ردهم ذکرکن آغاجان……..
یه جاهایی رو از ویکی پدیا گرفتی بنویس 😆
من وقتی بچه بودم فیلم رو دیدم خیلی وحشت کردم. الان بعد از چند سال دوباره دیدم آهنگسازی و بازی شررلی دووال عال بود و اینکه من زمانی که بچه بودم دقیقا همین حسای پسربچه فیلم رو داشتم….. 😮
بازی بسیار زیبای جک و پسر پچه نکته های بسیار زیاد و قابل بحث دکراسیون زیبای هتل قرار گرفتن بین رویا واقعیت این فیلم را به یکی از شاهکارهای سینمایی تبدیل کرده است و توصیه میکنم که به این فیلم سطحی نگاه نشود
البته من این فیلمو چند سال پیش دیدم ولی این تاپیکو الان دیدم :-*
من این فیلمو جزو ۳ اثر برتر تو زمینه وحشت و از بهترین های تاریخ سینما میدونم فیلمی که شاید فقط خود کارگردان کاملا متوجه همه چیز شده بود. فیلمیست به قدری مانگار و عجیب که هنوز دیدنش تازگی داره…. همه چیز خوب پیش میرفت به جز سکانس آخر به نظر شما قضیه اون عکس چی بود؟؟!!واقعا کارگردان با این کارش بیننده رو تو دنیای عجیبی برد و به فکر فرو برد… عجب فیلمی بود… عجب فیلمی بود درخشش 😥
دوستان خیلی بی ادبن به نظر من بدون نقص ترین فیلم در تاریخ سینماست این فیلم یه شاهکار بلامنازع و کاملا جذابه به نظر من این فیلم بیشتر از اینکه ترسناک باشه فلسفیه و شما که فیلم رو نفهیمیدین و میگین قشنگ نبود درک ندارین و بی عقل هستین……..روح خداوندگار سینما استنلی کوبریک جاودانه باد
چرا هیچ کس از بازی خوب پسربچه نگفت به نظر من تو اون سن واقعا خوب بازی کرده 😉
تو اون سکانس اول سایه ی هلیکوپتری که داره فیلم می گیره باحاله! 😆
filmi be shedat ghavi az nazare nahveye filmbardari va estefadeye musighi va baziye gahan eghraggh amize jack k mano bazi jaha azab midad ba tamame ehterami k baraye jack nicholson va cubrik ghaelam be hich vajh nmitunam ye shahkar bdunamesh
آقای امان عزیز. لطفا شما برو یکم فیلم ببین و این فیلمو با فیلمای تجاری مقایسه نکن. هم فیلمبرداریش شاهکاره. هم موسیقی. و هم کارگردانی. و هم نگاه روانشناختی که به انسان داره. بازم بگم؟
همین الان فیلم رو دیدم . خلی مرموزه من واقعا بعضی از جاهای فیلم رو نفهمیدیم . یه خورده پیچیدست
راست میگه اونجا رو خودم نفهمیدم
کوبریک در را براش باز میکنه دیگه
لطفا جواب سوالم رو بدید چجوری در اون سکانس در انباری باز میشه؟
ببینین عزیزای دل ,فیلم سورئاله
ینی غالب شدن ضمیر ناخودآگاه بر خود آگاه مثل فیلم های لینچ.
وقتی فیلم سورئال میبینی نباید به کارگردان اعتماد کنی حتی برمحکم ترین وجه فیلم ینی شخصیت هاش(جاده ی مالهاند)چه برسه به اسم شخصیت ها چون ممکنه دروغین وساخته ی ذهن کارکترها باشن!!!
خیلی باحالی خدایی
امتیاز من به تو ۱۰ از ۱۰
شما به راحتی میتونین جایگزین آخوندهای منبری شوید
با تشکر
[b]چند تا از کامنت ها پاک شد.
بعضی از دوستان نیاز نیست ادب خودتون رو به رخ بقیه بکشید…[/b]
این فیلم لقب یکی از ترسناکترین فیلمهای تاریخ سینما رو داره و البته کاملا متفاوت از بقیه ساخته شده. در تمام فیلمهای ترسناک موقعیت های دلهره آور با سایه روشن و نماهای تاریک ایجاد میشن اما توی این فیلم هیچ خبری از نماهای تاریک وجود نداره و برعکس اکثر صحنه ها کاملا نورپردازی شده هستن. اما به نظر من تفاوت اصلی فیلم اینه که تو بقیه فیلمهای ترسناک منشا رعب و وحشت کاملا خارجیه ولی تو این فیلم هیچ منشا بیرونی برای ایجاد ترس وجود نداره. اینجا منشا ترس درون آدمهاست(مثل جایی که حتی همسر جک هم دچار توهم دیدن… ادامه »
این دقیقا سوال منم هستش! کسی میدونه قضیه چیه؟
ببینین عزیزای دل ,فیلم سورئاله
ینی غالب شدن ضمیر ناخودآگاه بر خود آگاه مثل فیلم های لینچ.
وقتی فیلم سورئال میبینی نباید به کارگردان اعتماد کنی حتی برمحکم ترین وجه فیلم ینی شخصیت هاش(جاده ی مالهاند)چه برسه به اسم شخصیت ها چون ممکنه دروغین وساخته ی ذهن کارکترها باشن!!!
جانی نام شخصیتی است که عکس او را در پایان فیلم می بینیم
[quote]من یه سوالی داشتم. وقتی جک میوفته دنبال زنش تو حموم ، پشت در میگکه جانی اینحاست!!
اسمش جکه پس جانی کیه؟؟
این دقیقا سوال منم هستش! کسی میدونه قضیه چیه؟
فیلم خوبی بود و سراسر +++++ابهام بود و مخاطب را با سوالات زیادی تنها میزاره ولی انقدرم که بزرگش کردن نیست…. خیلی هم ترسناک نبود
دقت کنید که پس از ۱ ماه فروپاشی روانی جک
شروع میشه و فیلم هم یک بار جمله "یک ماه بعد" رو به نمایش میگذارد.
سلام.به نظر من هیچ کدوم این فیلمو درست درک نکردید :sigh: 😛 اگه کتاب کینک که شاینیگو از رو اون درست کردن بخونید میبینید که فیلم یه شاهکاره…باز کزدن اون در یا چنگی که به گردن دنی زده شد و…بر اساس کتاب و دقت بیشتر تو فیلم کار خود دنی!!!پارانویا داره مثلا.
این فیلم عالی بود نور پردازی و صحنه های کاملا واضح باعث تاثیر گذاری بیشتر میشد.اما این فیلم و بی تعهد میدونید پشت این فیلم اخلاقیات خاصی پنهان شده.مرد همجنس باز لباس خوک دارهو یا تبدیل شدن زن برهنه به جسد پوسیده.تاکید به حضور افراد ثروتمند و چندین رئیس جمهور در این هتل و همینطور مرده بودن افراد مهمانی در نظر شخصیت زن.بیشتر صحنه ها دارای اشکال هندسی گوشه دار از جمله مربع و لوزی هستند که تماما انرژی منفی و منتقل میکنهو وجود مرد سیاه پوست که در تمام داستان چیزی جز یک واسطه نیست.با دقت این فیلم و… ادامه »
فیلم قشنگی بود تا حالا غیر از فیلم روانی اثر هیچکاک فیلم ترسناک دیگه ای ندیده بودم که این یکی واقعا ترسناک بود. دوستان اگه میخوان بیشتر بدونن چرا این فیلم برگزیده شده بهتره در مورد دژاوو و تأثیر فکر بر واقعیت بیشتر مطالعه کنن. این فیلم مقداری ته مایه علمی داره و برای اینکه بدونید ترسناکه خودتون رو جای زن جک بذارید!داستان ارواح و جن و پری و قاتل بالفطره و زامبی ترسناک نیست بلکه چندش آور و صحنه ها غافلگیر کنندست.داستان اونها رو اگه بدونید یا ندونید سر صحنه ها غافلگیر میشید و میترسید البته جنس ترستون از… ادامه »
کلا فیلم های کوبریک فیلم هایی هستش که بی نهایت میشه در موردش حرف زد ولی خب خیلی فیلم های اینجورین
این دلیل بر خوب بودن فیلم نیست
به نظر من یک فیلم خیلی معمولیه
من برای یک بحثی مجبور شدم اصل فیلمنامه را بخونم و بعدش هم خود رمان را خوندم
بدون تعارف بگم(به طرفداران کوبریک بر نخوره)
واقعا کوبریک یه رمان فوق العاده را به یه فیلم چرت تبدیل کرده که پر از پیچیدگی های مسخرس
این فیلم بیشتر دارای تعلیق هستش تا وحشت…من بیشترین ضعف فیلم رو توی فیلمنامه میدونم…چون توی یک سری از اتفاقات مخاطب رو بلاتکلیف میزاره.دو نمونه میگم:۱)باز شدن در توسط روحی که به جک کمک میکنه.
۲)چرا جک انقدر سریع دچار مشکل روحی میشه؟؟اصلا کی تنهایی بهش فشار میاره که انقدر شخصیتش عوض میشه؟؟
ولی کارگردانی فیلم بی نظیره..یعنی واقعا بی نظیره.مخصوصا حرکت دوربینها عالیه…مثل صحنه سهچرخه سواری پسر جک که واقعا عالیه.
پایان
من یه سوالی داشتم. وقتی جک میوفته دنبال زنش تو حموم ، پشت در میگکه جانی اینحاست!!
اسمش جکه پس جانی کیه؟؟
چیز دیگری که دوست دارم آن را با دیگران در میان بگذارم اتصال پنهانی چند فیلم کوبریک است۲۰۰۱ ادیسه فضایی پرتغال کوکی فلزی و the shining است.در ادیسه بن بست انسان را نشان میده در پرتغال کوکی جایی از فیلم پوستر ۲۰۰۱ فضایی رو می بینیم و روی ژاکت تونی در shining تصویر موشک فضایی است.هر سه از این فیلم ها اساسا سعی به بن بست انسان دارد.بن بستی که در جهان بیرون بلکه در خود انسان شکل گرفته و همواره این نابغه سینما تلاش به تذکر این پدیده دارد.موفق باشید
اینکه زن هم انسانهای مرده ای رو می بینه معرف این است که برای او هم shining اتفاق افتاده که در جاهایی از فیلم انگار بین دیالوگ ها کسی میگه shone که گذشته shine در انگلیسی است.چیزی که در نقدهای زیادی ندیدم و جاش خالیه این است که فیلم می خواد بیان کنه که اساسا این پدیده در دو حالت بوجود میاد یکی ترس و یکی تنهایی,این پدیده برای جک تونی و سیاه پوست از نوع تنهایی بوده اما برای زنه از نوع ترس است.کلمه shining معادل کلمه درخشش و نه کلمه تلالو است که به فارسی ترجمه شده بلکه… ادامه »
از نظر فضاسازی موسیقیایی بسیار خوب که اوج شاهکارش در دقیقه ۳۴ هنگامی که دنی با سه چرخه اش در راهروهای هتل بازی می کند به صدای چرخ های سه چرخه توجه کنید خود یک موسیقی متن مناسب است.
این فیلم ابعاد زیادی داره که یکی از مهمترین آنهااین است که خیال همه را راحت کرد که شیطان شاخ و دم ندارد بلکه این انسان است که دارای چنین بعدیست.مطمئنم که هر انسانی که به انسان و به هستی خودش می اندیشد همواره این فیلم را تحسین خواهد کرد.
این نظر خودم هست behroz:این فیلم فیلم خوبی هست ولی اصلا شاهکار نیست.چون که اصلا معلوم نمی شود برای چه آن اتاق مرموز است و آن زن کیست وچرا به بچه آزار می رساند .در آخر فیلم هم سکانس هایی از انسانهای اسکلتی هست که هیچ معنا و مفهومی ندارند جز ایجاد جو ترس و وحشت. به نظرم ما در این فیلم با روح هایی سر و کار داریم که هویتشان معرفی نشده است و تنها یک بار به کمک شخصیت اصلی می آید ،برای باز کردن در.این که شخصیت اصلی دچار توهم شده برایم قابل قبول است ولی چرا… ادامه »
این فیلم فیلم خوبی هست ولی اصلا شاهکار نیست.چون که اصلا معلوم نمی شود برای چه آن اتاق مرموز است و آن زن کیست وچرا به بچه آزار می رساند .در آخر فیلم هم سکانس هایی از انسانهای اسکلتی هست که هیچ معنا و مفهومی ندارند جز ایجاد جو ترس و وحشت. به نظرم ما در این فیلم با روح هایی سر و کار داریم که هویتشان معرفی نشده است و تنها یک بار به کمک شخصیت اصلی می آید ،برای باز کردن در.این که شخصیت اصلی دچار توهم شده برایم قابل قبول است ولی چرا از روح های سرگردان… ادامه »
این فیلم شاهکاره رو دست نداره اگه معیارتان جذابیت های فیلم های تجاری است پس لطفا نظر ندید که اشتباه می کنید.
واقعا شاهکاره این فیلم
حتی اگه سررشته ای فیلم و سینما کسی نداشته باشه …بازم واقعا جذابیت های خاص خودشون داره
ba salam. be nazar man film besiar bozorgi hastesh. ama be dalil pichide bodan dastan va negah falsafi kargardan. dark film ro baraye avam moshkel mikone..!
chera vagti az film hich sar resheteyi nadarin nazar midin??in film shakhsiyat parkhashgar ensaniri baelham gereftan az mavara tabiye neshun mide vabishtar ye film ravan shenasiye.
shining filme ajibie…va kheyli khoob etefaghate mavaraa39 ;ee ro baraye tamashagar bavar pazir mikone amma inke migan tarsnaktarin filme tarikhe cinema hastesh ro ghabool nadaram be nazaram fimi mese jengir kheyli tarsnaaktare
tavajjoh konid ke montaghedine englisi zaban az in film be onvane filmi ke nasl koshie sorkh pustan tavassote sefid pustan ro neshun mide nam bordan. chera bishtar dar in mored nemigid??? faratar az mozue kollie dastan. mamnun
shining vaghean filme sanginie sangin