خلاصه داستان:
هنری هیل (لیوتا) نوجوانی است که در محله ای پر از آدمهای خشن و سنگدل بزرگ شده و بر همین اساس دوست دارد گانگستر شود و این مسئله برایش از رئیس جمهور شدن هم مهم تر است. او عاشق ثروت، قدرت و نفوذ گانگسترهاست و از طریق جیمی کانوی (دنیرو)، مردی که بزرگ ترین سرقت
بازیگران:
تصاویر فیلم:
نقد و بررسی فیلم به قلم
“رفقای خوب” با عنوان انگلیسی Goodfellas، فیلمی به کارگردانی استاد “مارتین اسکورسیزی” در گونهی داستانی-جنایی و محصول سال ۱۹۹۰ کمپانی Warner Bros. Pictures است. این فیلم مقام ۱۵ را در نظرسنجی برترین فیلمهای تمام دوران سینمای وبسایت IMDb داراست و همچنین مجلهی بریتانیایی “توتال فیلم” آن را به عنوان بهترین فیلم تمام دوران نامیده است. راجر ایبرت به این فیلم چهار ستاره داد و آن را بهترین فیلم جنایی تاریخ سینما معرفی کرد . فیلم در وبسایت گوجه فرنگیهای گندیده ۹۶ درصد بدست آورده است و در وبسایت Insidemovies آن را بهترین فیلم دهه ۱۹۹۰ آمریکا معرفی کرده است. همچنین موسسه فیلم آمریکا در سال ۲۰۰۷ و در میان لیست صد فیلمش که در این لیست ۱۰ فیلم برتر ۱۰ ژانر معرفی می شوند، رفقای خوب را دومین فیلم گانگستری برتر تاریخ بعد از پدرخوانده معرفی کرده است.و در مجموع رسانه ها، رفقای خوب را یکی از میراث اصلی تاریخ سینما معرفی کرده اند. به عقیدهٔ بسیار از مجلات سینمایی، رفقای خوب بهترین اثر مارتین اسکورسیزی است. فیلم، براساس کتابی از “نیکلاس پیلگی” نویسندهی جنایی، با نام Wise Guy ساخته شده است. کتاب بر اساس زندگی واقعی “هنری هیل” گنگستر سابق و خبررسان FBI به نگارش درآمده است. اسکورسیزی در “رفقای خوب” در کنار ستایشی که از دنیای ظاهری گنگسترها به عمل میآورد، با هجو آنان، وجه خبیث شخصیتشان را نمایش میدهد. از این وجه، او به لحنی کاملا شخصی و در بسیاری جاها انتزاعی در بیان گنگسترها دست مییابد. در دنیای قلابی و متظاهرانهای که گنگسترها برای هم از رفاقت و مردانگی لاف میزنند، رویای آغازین “هنری” که گنگستر بودن را از ریاستجمهوری ایالات متحده بهتر میداند، کم کم به کابوسی هولناک و گریزناپذیر تبدیل میشود.
در آغاز فيلم هنری کودکی است که دلش می خواهد گانگستر شود و برايش گانگستر شدن مهم تر از رئيس جمهور آمريکا شدن است. او عاشق زندگی پر زرق و برق، اتومبيل های شيک و گران قيمت و قدرت و نفوذ گانگسترهاست و می بيند که مردم چگونه از آنها میترسند و به آنها احترام میگذارند.
هنری کارش را به عنوان پادو در دستگاه سی سرو شروع میکند اما عليرغم ريشه ايرلندی اش به تدريج پلکان قدرت را در خانواده مافيايی ايتاليايی تبار نيويورک طی میکند. او به همراه جيمی(رابرت دونيرو) و تامی(جو پشی)، دوستان ديگر گانگسترش، حلقه کوچک صميمانه ای تشکيل میدهند که هيچ غريبه ای اجازه ورود به آن را ندارد. آنها در رستوران ها و کافه ها دور هم مینشينند و به خوشمزگی ها و حرکات جنون آميز تامی می خندند و از احترامی که ديگران از روی ترس به آنها میگذارند، سرمست اند. آنها دست به سرقت می زنند، مخالفان خود را مثل آب خوردن از سر راه برمی دارند و مخفيانه چال می کنند…
در “رفقای خوب” چیزی که بیشتر از بازی درخشان رابرت دنیرو بیننده را تحت تاثیر قرار میدهد، مرد کوتاه قامتی است که نقش بازیگر مکمل را در این فیلم بر عهده دارد. او “جو پشی” (Joe Pesci) است، کسی که در “گاو خشمگین” (Raging Bull / 1980) و “کازینو” (Casino / 1995) نیز او را در کنار رابرت دنیرو و استاد اسکورسیزی دیدهایم. پشی در فیلم Goodfellas نقش یک گنگستر عصبی، شوخطبع، خشن و بیرحم، عاشق و شاید دیوانه را بازی میکند و مکمل بینظیری برای رابرت دنیرو بوده است. جو پشی به خاطر بازی درخشانش در فیلم Goodfellas موفق شد جایزهی اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را در سال ۱۹۹۱ از آن خود کند. همچنین او در نظرسنجی مجلهی Movie Premiere تحت عنوان “صد شخصیت سینمایی برجستهی تاریخ” توانست عنوان ۹۶ را کسب کند.
مجموعه اين عناصر، رفقای خوب را به نمونه ديگری از آثار موفق ژانر گانگستری تبديل کرده است؛ مطالعه ای عميق و قابل تامل در باره زندگی گانگسترها و فرهنگ آنها. اسکورسيزی با دقت تمام جزئيات زندگی گانگسترها و روابط درونی آنها را ترسيم می کند. گانگسترهای اين فيلم بيش از هر فيلم ديگری در اين ژانر، واقعی و باورپذير تصوير شده اند.
رفقای خوب آهنگساز واحدی ندارد و ساوندترک آن مجموعه ای از ترانه ها و آهنگ هايی است که اسکورسيزی آن را بر اساس حال و هوای فيلم انتخاب کرده. آهنگ هايی که غالبا مربوط به همان دوره ای اند که داستان فيلم در آن اتفاق می افتد، از تونی بنت گرفته تا اريک کلپتون و مادی واترز.
با اينکه رفقای خوب تجليلی از زندگی گانگسترهاست و اين زندگی را جذاب، خواستنی و غبطه برانگيز تصوير میکند اما رويکرد اسکورسيزی در مواجهه با ژانر، در تضاد با رويکرد حماسی و رمانتيک کاپولا در فيلم پدرخوانده قرار دارد. مارتین اسکورسیزی به زیبایی مراحل نابودی بشریت را به نمایش می گذارد ، در کل فیلم همه و همه در قضیه نابودی هنری دست دارند و این مسئله در فیلم کاملا روشن است . هدف رفقای خوب ، هدف پدرخوانده و خیلی فیلم های دیگر همین دوره این است که جامعه کثیف و از بین رفته را تقصیر خود جامعه می اندازند ، آنها مردم ، پلیس ، سیاستمداران را در فیلم هایشان در یک حد نشان می دهند و هیچ کدام را بالاتر از دیگری نشان نمی دهند ، اصل ماجرا همین است ، همه تقصیر کاریم .
فیلمی براساس کتابی به نام Wiseguy (اصطلاح عامیانهای که به اعضای مافیا میگفتند.) نوشتهٔ نیکولاس پیلگی، گزارشگر جنایی نیویورک . کتابی بر اساس زندگی واقعی هنری هیل، گنگستر سابق و خبر رسان اف بی آی .
همانطور که قبلا هم ذکر کردم ، فیلم های دوره پدرخوانده ، رفقای خوب و بعد از ظهر سگی به خاطر صداقتشان توانستند سینما را به اوج برسانند . بررسی جامعه تا عمق آن بدون ترس از هیچ احدی هنر ناب فیلم های این دوره بود که توسط هنرمندانی بزرگ هنمچون اسکورسیزی ، فورد کاپولا و لومت و … ساخته می شد .
در این فیلم ها به سه گانه جامعه توجه می شد ، جامعه قدیم ، جامعه جدید و جامعی که مات و مبهوت بین این دو جامعه گیر افتاده بودند . من بعد از ظهر سگی را کامل تر می دانستم زیرا به هر سه گروه اشاره می کند در عوض پدرخوانده جامعه قدیم را و رفقای خوب جامعه جدید را کاملا بررسی می کنند .
در نگاه اول فیلم در مورد سقوط یک خانواده بزرگ مافیایی است ولی در اصل داستان در مورد سقوط شخصیت اصلی فیلم هنری هیل است ، بله در مورد واژگونی انسانهای دوران جدید و اسکورسیزی با داستانی جذاب توانسته به آن دست پیدا کند . در اینجا به تحلیل تقریبا کلی فیلم می پردازیم تا به هدف اسکورسیزی هم نزدیک شویم .
1- دوران نوجوانی
توجه نکردن به دوران کودکی هنری واقعا هم نیاز نبود چون زندگی اصلی یک انسان در واقعا از نوجوانی او سرچشمه می گیرد ، درست است کودکی هم تاثیر دارد ولی تاثیر اصلی از نوجوانی و دوران بلوغ وی است . هنری غرق در رویاهای خویش است ، همچنین او نیاز به تایید دارد ، مسلما وقتی این نیازش در خانواده دیده نمی شود به دیگران روی آورده و شاید برایش مهم نباشد که در چه راهی قرار می گیرد ، او فقط به دنبال برطرف کردن نیازهایش است . پدر هنری (بازهم جامعه قدیم ) فرق بین دوران خود و دوران هنری را نمی داند و از او می خواهد در حساس ترین دوران زندگی اش به کار برود و البته توجه هم ندارد او به سراغ چه کاری می رود فقط از او می خواهد که کاری برای خود دست و پا کند ، همچنین در زمانی که مسئله مدرسه نرفتن هنری را متوجه می شود بدون هیچ مقدمه ای او را می زند و ازهمفکری دور می شود . هنری هم به غریبه هایی کثیف روی می آورد ، در واقع موقعیت به او اجازه کاری غیر از این را نمی دهد . او در حال کامل شدن است ( اصل دوران نوجوانی ) هنگامی که از دادگاه بدون حتی گفتن یه کلمه در مورد رییسانش بیرون می آید یک تایید می گیرد و یک چیز را یاد می گیرد ، او تشویق می شود و همین نکته باعث انگیزه پیدا کردن هنری برای رفتن به سوی گانگستریست و نکته ای که می آموزد ، سکوت در مورد زنده ماندن است . می فهمد که اشتباه یک بار پیش می آید پس با احتیاط جلو می رود . قدرت مردم فاسد چشمان او را کور می کند و دیگر حتی پدر و مادرش را هم از یاد می برد . او حالا به دنیای گانگستری ( دنیای فاسد ) وارد شده ، کاملا ناخواسته و از روی غرایز .
2- دوران بی وظیفگی
خب ، هنری دیگر گانگستری کار بلد و کامل است ، او وارد این دنیا شده و علاقه ای به خروج از آن ندارد . هنری از همه ساکت تر و حرف گوش کن تر است . او قانون را خوب می داند ، هیچ رحمی در کارش نیست ولی آنقدر فکر دارد که خود را به این راحتی درگیر مسائل نکند ، جوان جامعه جدید خوب می داند ، باید خوشگذراند و برای خوشگذرانی باید ساکت باشی و کار خودت را بکنی ، با بزرگترهات درگیر نشوی و خوب حرف گوش کنی و مطیع افتضاح ترین ضرب المثل جامعه بشی ” خواهی نشوی رسوا ، همرنگ جماعت شو ” ، برعکس او دوستش تامی کمی بازیگوش تر است و سکوت کمتری اختیار می کند ، در آخر هم ضربه ای به خاطر همین کارش می خورد . هنری هنوز راه برای خروج دارد ، هنری هنوز به آن کثیفی زیاد نرسیده ، او به دنبال پول است و فقط مطیع فرمان است ،جامعه به او خوشی می دهد و هنری کور شده و اصل زندگی را نمی بیند . در کل زندگی خودش را می کند و جز کارش ، گناه دیگری نمی کند ، فکرش هنوز سفیدی هایی دارد ولی این تا وقتی است که وارد چالش های زندگی اش نشده ، وارد بزرگترین مرحله زندگی اش ، ازدواج . اول آن را پس می زند انگار از آن اطلاع دارد ولی در آخر گرفتارش می شود .
3- دوران جدید
هنری حالا باید وارد دوران جدید زندگی اش شود که چاله های زیادی دارد ، او حالا متوجه اشتباه بزرگ خویش می شود ولی کمی دیر شده و نمی تواند کاری بکند ، اگر الان گانگستر نبود ازدواج برای او مشکلی حساب نمی شد ولی دیگر ازدواج کرده ، مسئولیتش چندین برابر شده و نمی تواند کاری بکند .همسری که بسیار عاشق اوست و نمی خواهد از او جدا شود و رییسان ودوستانی که توقعات بسیاری از هنری دارند ، هنری مطمئنا نمی تواند همه را تحمل کند و رو به خطاهای بیشتر می آورد . جامعه بار او را زیاد می کند و او نمی تواند تحمل کند و اشتباه پشت اشتباه آغاز می شود . هنری گیج و گیج تر می شود و رییسانش هم از او توقعاتشان بالا تر می رود ، ولی او هنوز عاقل است و نمی گذارد که خطری برایش ایجاد شود . هنوز سکوت و آرام راه رفتن را از یاد نبرده .
4- دوران باران مسئولیت ها
اینجاست که هنری واقعا کم می آورد ، همسر و بچه ها و مشکلات رییسان او که آنها هم با هم مشکل دارند . هنری واقعا بهم می ریزد و برای همین به دنبال یک آرام کننده می گیرد ( مواد مخدر و زن ها ) ، او شروع به از بین بردن پایه های زندگی زناشویی خود می کند ، حق هم دارد ، در موقعیتی است که نمی داند باید چگونه آن را درست کند . سختی های زندگیش دو برابر شده و اطرافیانش بیشتر او را پس می زنند . همسرش کارهای او را فهمیده و مطمئنا او هم فشاری بر هنری می شود . هنری دیگر برایش مهم نیست و او را پس می زند . دوستان هنری ، رییسان هنری در واقعا پیش او می آید وی می خواهند او زندگیش را سر و سامان دهد ولی فقط به یک دلیل ، حوصله زن هنری را ندارد ، جامعه ای که هنری را به این روز در آورده به او می گوید مشکلاتت به خودت ربط دارند آنها را گردن من نینداز ، این اولین باری است که جامعه هنری را پس می زند . ولی هنری وادر مرحله بدتری می شود . زندان ، شاید در زندان خوش باشد ولی زندگیش هر لحظه بیشتر از بین می رود . هنگام خروج از زندان هم دیگر روابط مثل قبل نیست و همه دیگر می ترسند ، بازهم هنری پس زده می شود و کسانی که هنری چندین سال نوکرشان بوده ، به هنری دیگر اعتماد نمی کنند . هنری وارد مرحله بدتری می شود ، او خود کارهای کثیف را برای گذراندن زندگیش اش آغاز می کند ولی بازهم سکوت و آرام در خیابان راه رفتن برای از دست ندادن سر را یادش نرفته ، همینجاست که دوستانش که این درس را درست نیاموخته اند ، به راحتی سر به نیست می شوند . هنری در حال فروپاشی کامل است .
5- دوران نابودی
وقتی هنری چیزی به نام اعتماد نمی بیند ، وقتی می بیند همه او را پس می زنند ، دیگر همان آرام راه رفتن را نیز از یاد می برد . اینجاست که شما دلیل طولانی بودن فیلم را متوجه می شوید . در اینجا با هنری گیجی طرفیم که درست نمی داند چکار کند ، دقیقا ما هم که ساعتی است پای فیلم هستیم گاجیم و با هنری هم احساس . نوع دوربین و موسیقی و بازی ها در این لحظات فوق العاده است و خواسته ناخواسته شما رو گیج می کند . در لحظه های نابودی هیچ چیز مهم نیست ، حتی زن هنری هم این مسئله را درک کرده و زیاد به هنری گیر نمی دهد ، خودش هم درگیر این مسئله است . هنری به همه رو می زند و کسی روی او را نمی گیرد و آرام راه رفتن را فراموش می کند و گیر می افتد . تمام اطرافیانش گیر می افتند ، هنری می داند ، او هم نابود خواهد شد .
6- دوران آخر ، مرگ
مرگ فقط به معنای جدایی جسم انسانی از این دنیا نیست ، در یکی از معناها بیخیالی و دل را زدن به دنیاست . هنری به مرگ راضی می شود . هنری پس از آزاد شدن از زندان می داند که مرده به حساب می آید ، پس دیگر جامعه برایش مهم نیست ، دوست و آشنا را نمی شناسد ، همسرش را در حفاظت گاه پلیس فقط برای اینکه بعدا برای هنری مشکلی پیش نیاورد می خواهد ، او وقتی خود را مرده می بیند و ترسی از مرگ ندارد و نابودی خود توسط دوستانش را دیده ، دوست دارد نابودی آن ها را هم ببیند و بدون هراسی آن ها را لو داده و خوردشان می کند . در آخر هم به جایی می رود که با یک مرده فرقی ندارد .
سخن پایانی
مارتین اسکورسیزی به زیبایی مراحل نابودی بشریت را به نمایش می گذارد ، در کل فیلم همه و همه در قضیه نابودی هنری دست دارند و این مسئله در فیلم کاملا روشن است . هدف رفقای خوب ، هدف پدرخوانده و خیلی فیلم های دیگر همین دوره این است که جامعه کثیف و از بین رفته را تقصیر خود جامعه می اندازند ، آنها مردم ، پلیس ، سیاستمداران را در فیلم هایشان در یک حد نشان می دهند و هیچ کدام را بالاتر از دیگری نشان نمی دهند ، اصل ماجرا همین است ، همه تقصیر کاریم .
درباره موسیقی و آهنگ فیلم
رفقای خوب آهنگساز واحدی ندارد و ساوندترک آن مجموعه ای از ترانه ها و آهنگ هايی است که اسکورسيزی آن را بر اساس حال و هوای فيلم انتخاب کرده. آهنگ هايی که غالبا مربوط به همان دوره ای اند که داستان فيلم در آن اتفاق می افتد، از تونی بنت گرفته تا اريک کلپتون و مادی واترز.
برخی از مهم ترين قطعاتی که در ساوند ترک فيلم رفقای خوب قرار گرفته را برای شما درنظر گرفته ام که در اين برنامه می شنويد:
1- آهنگ Rags to Riches از ساخته های جری راس و ريچارد آدلر با صدای تونی بنت خواننده 80 ساله نيويورکی و از خوانندگان مشهور موسيقی جاز و عامه پسند. بنت ابتدا تحت تاثير بينگ کرازبی، جودی گارلند و لويی آرمسترانگ بود اما به تدريج توانست سبک و هويت مشخصی برای خود دست و پا کند. وی علاوه بر خوانندگی، نقاش و بازيگر نيز هست و در فيلم های اين را تحليل کن و خداوندگار بروس نيز ظاهر شده است.
2- آهنگ Remember يا Walking in the Sand ساخته گروه شنگری لاس که از گروه های معروف پاپ دختران دردهه شصت است.
3- آهنگ Baby I Love You ساخته رونی شنون و با صدای آرتا فرانکلين خواننده و نوازنده سياه پوست آمريکايی. آرتا را به عنوان ملکه موسيقی سول می شناسند اما خواننده ای است که تقريبا در همه سبک ها و ژانرها از جاز گرفته تا پاپ، بلوز، گاسپل و حتی اپرا ترانه خوانده است. وی 17 بار برنده جايزه موسيقی گرمی شده است.
آرتا فرانکلين ملکه موسيقي سول
4- آهنگ Beyond the Sea ساخته جک لارنس و چارلز ترنت که بابی دارن آن را اجرا کرده است. بابی از خوانندگان محبوب موسيقی جاز و کانتری در اواخر دهه پنجاه بود که در جوانی و در سن 36 سالگی درگذشت.
5- آهنگ Layla ساخته اريک کلپتون و با اجرای درک و دمينوس. آهنگی بی کلام که کلپتون آن را به خاطر عشق اش به پتی بويد هريسون همسر جرج هريسون دوست فقيدش نوشت.
مادي واترز چهره افسانه اي موسيقي بلوز
6- آهنگ Manish Boy با صدای مادی واترز، آهنگساز، خواننده و نوازنده و از چهره های افسانه ای موسيقی بلوز که در سال 1983 درگذشت. مادی واترز خود تحت تاثير رابرت جانسن خواننده بزرگ موسيقی بلوز بود و کسی است که موسيقی بلوز می سی سی پی دلتا را در دهه چهل به شيکاگو برد. موسيقی او تاثير عميقی بر آهنگسازان و خوانندگان راک و بلوز مدرن گذاشت و الهام بخش گروه ها و آهنگسازانی چون رولينگ استونز، اريک کلپتون، پل باترفيلد و جانی وينترز بوده است.
نکاتی چند درباره فیلم:
محل فیلمبرداری فیلم کاملا حقیقی است. از جمله رستوران سیسرو و خانهٔ کودکی هنری هیل همگی در مکانهای واقعی فیلمبرداری شده اند.
جو پشی به هنگام گرفتن جایزه فقط گفت : این جایزهٔ من بود…ممنونم. این یکی از کوتاهترین نقل قولهای تاریخ اسکار است و وقتی دلیل این حرف کوتاه را از پشی پرسیدند او گفت که هیچ جمله ای آماده نکرده بود چون فکر نمی کرد برنده شود.
از سرقت بزرگ از بانک از مبلغ ۶۰۰۰۰ دلارع ۳۲۰۰ دلار به هنری هیل رسید.
در فیلم رفقای خوب، شخصیتها ۳۰۰ بار از کلمهٔ “f” استفاده می کنند که برای یک فیلم، بسیار زیاد است.
رفقای خوب سه بار بر روی دی وی دی عرضه شد. یکی در همان سال ۱۹۹۰، یکی در سال ۲۰۰۰ و دیگری که به همراه بلو-ری در سال ۲۰۱۰ پخش شد
تحلیلگر: پوریا صادقی
تهیه و ترجمه: سایت نقد فارسی
نقد و بررسی فیلم به قلم
این اثر بی نظیر اسکورسیزی را می توان یکی از بهترین ساخته های او و از مطلوب ترین آثار ژانر گانگستری تاریخ سینما لقب داد. این فیلم که در سال ۱۹۹۰ روانه ی اکران شد، در مراسم اهدای جایزه ی اسکار قافیه را به وسترن خاطره انگیز و احساسات برانگیز ” با گرگها می رقصد ” باخت ( ساخته ی دوست داشتنی کاستنر را به دلایلی شخصی بر رفقای خوب ترجیح می دهم ) .
فیلمنامه ی ” رفقای خوب ” که نوشته ی نیکلاس پیگلی است، جزییات پر و پیمانی دارد و در نمایش دنیای ظاهری و زیر زمینی گانگسترها بسیار موفق است. کاراکترهایی که پیگلی خلق کرده، بسیار دوست داشتنی و موجه هستند و همین امر سبب می شود که تماشاگر حتی در هنگام بروز خشونت گاه وحشیانه از سوی آنها، خط بطلان بر عملکرد آنها نکشد و در پس ذهنش با آنان همذات پنداری کند. ” رفقای خوب ” داستان ظهور و سقوط گانگستری جوان به اسم هنری هیل ( ری لیلوتا ) است که در همراهی با این کاراکتر با عده ای خلافکار معرکه روبرو می شویم و وارد دنیای زیرزمینی و روابط سرشار از رفاقت، مردانگی وخشونت آنها می شویم. هنری هیل در آغاز فیلم از رویای خود که بدل شدن به یک گانگستر حرفه ای است، می گوید و حتی این آرزو را بر دستیابی به پست ریاست جمهوری ایالات متحده ی آمریکا ارجح می داند ! او از شاگردی برای یک گانگستر خرده پا در نوجوانی به گانگستری بزرگ در شهر نیویورک تبدیل می شود که نمی داند با پولش چه کند. اما این دوران شکوه با نزدیک شدن به پایان فیلم و غرق شدن هنری در منجلاب مواد مخدر و مناسبات خرید و فروش آن به کابوسی تاریک و هولناک تیدیل می شود. در پایان فیلم، جایی که دوستان قدیمی او یا به قتل رسیده اند و یا با شهادت او به زندان افتاده اند و خود وی نیز یک زندگی عادی را به مانند اغلب شهروندان آمریکایی برگزیده است، بر خلاف ظاهر خوش قضیه با فرجام تراژیک و گریز ناپذیر هنری روبرو هستیم. آن هنری مغرور که حضور و تقلا در مناسبات معمول گانگستری را والاترین نوع زندگی می پنداشت و کارهای روزمره و خسته کننده ی میلیونها انسان ظاهر الصلاح را که برای رسیدن به محل کارشان در اول هر روز و شمردن حقوق ماهیانه شان در پایان هر ماه بی قرارند، به باد تمسخر و تحقیر می گرفت، حال خود همان زندگی سطح پایین را باید در پیش بگیرد و این چیزی جز یک شکست مطلق برای کسی که آرزوهایی سترگ در سر می پروراند، نمی باشد. همین وجوه پنهان در سرنوشت و فرجام آدمهاست که فیلمنامه ی ” رفقای خوب ” را تا مرز یک اثر هنری قابل قبول و مثال زدنی پیش می برد. مارتین اسکورسیزی با به خدمت گرفتن مجموعه ای از عوامل حرفه ای و کاربلد و هدایت صحیح آنها، ” رفقای خوب ” را به یکی از بهترین ساخته های خود تبدیل کرده است به طوریکه تسلط مثال زدنی او در هر سکانس برای تماشاگر عام و ناآشنا به اصول و قواعد کارگردانی نیز مشهود است. فیلمبرداری میکائیل بالهاوس یکی از نقاط درخشان کار است. پرسه زنی دوربین بالهاوس و نور پردازی های او در سکانسهای کافه ها و رستورانهای پاتوق گانگسترها یادآور آثار نوار درخشان تاریخ سینماست. ری لیوتا در نقش هنری هیل بسیار عالی ظاهر شده و در سکانسهای دو نفره ای که با رابرت دنیرو دارد به هیچ عنوان کم نمی آورد. رابرت دنیرو نیز همانند همیشه درخشان و بی همتاست و اگر چه نقش جیمی کانوی چندان جای کار ندارد، اما او با تبحر همیشگی اش چشمها را خیره می کند. اما سرآمد بازیگران فیلم کسی نیست جز ” جو پشی ” که طنز و خشونت شخصیت تامی دویتو را با نهایت تسلط رو می کند و جایزه ی اسکار بهترین بازیگر نقش دوم مرد را از آن خود می نماید. رفقای خوب یکی از برترین آثار دهه ی ۹۰ و سینمای گانگستری است که گذشت زمان نمی تواند حجابی بر ارزشهای نهفته و آشکار فیلم بکشد .
منبع
—-
نقد و بررسی فیلم به قلم
بررسی برخی از مولفههای آشنای سینمای گنگستری در فیلم رفقای خوب
دنیای گنگسترها محمل مناسبی برای فیلمنامهنویسها هستند تا به طیف متنوعی از مضامین و نکتههای شخصیت پردازانه بپردازند. چه وقتی همچون پوزو و کاپولا، یک خانواده مافیایی را همچون نمونهای از یک دولت مدرن در نظر میگیرند و چه وقتی همچون پیلجی و اسکورسیزی، دستمایه صعود و سقوط یک گنگستر را به عنوان مسیر مرکزی داستانشان، به شکلی ساختارشکنانه مورد بازنگری قرار میدهند.
فیلمهای گنگستری یکی از گونههای آشنای سینمای آمریکا هستند که به سرعت در بین مخاطبان سینما به محبوبیت دست یافتند و به سینمای کشورهای دیگر نیز نفوذ کردند؛ این فیلمها معمولا منابع مناسبی برای شناخت دورانی هستند که داستان قهرمانشان را در آن روایت میکنند. اولین فیلم مهم گنگستری سینمای آمریکا در دوران ناطق فیلمسزار کوچک (1930) به کارگردانی ملوین لروی بود؛ فیلمی که داستان صعود و سقوط گنگستری به نام ریکو (ادوارد جی. رابینسون) را به تصویر میکشید. یک سال بعد از این فیلم سینمای آمریکا شاهد فیلم مهم دیگری به نام دشمن مردم به کارگردانی ویلیام ولمن بود، فیلمی که حالا از آن به عنوان یکی از مهمترین نمونههای کلاسیک گونه گنگستری یاد میشود. این فیلم زندگی مردی به نام تام پاورز (جیمز کگنی) را روایت میکرد که به مرور تبدیل به یکی از قدرتمندترین مردان شهر میشود و در پایان نیز سرانجامی دردناک انتظارش را میکشد. یک سال بعد از این فیلم نیز هاوارد هاکس فیلمی به نام صورت زخمی را ساخت که نام هوارد هیوز را به عنوان تهیهکننده یدک میکشید. موفقیت فیلم هاکس مهر تاییدی بر محبوبیت بالای فیلمهای گنگستری بین سینماروهای دهه 30 آمریکا بود؛ محبوبیتی که هر چند در طی دهههای مختلف دچار فراز و نشیبهایی شد، اما تا به امروز نیز ادامه یافته است. بسیاری از مولفهها و عناصر ثابت فیلمهای گنگستری، که اکثر آنها در دهه 30 شکل گرفتهاند، به مرور زمان و با تغییر جامعه آمریکا تغییر کردند. فیلمسازهای مختلفی که دست به ساخت این گونه فیلمها زدند هر کدام تلاش کردند نگاهی تازه به زندگی و شخصیت گنگسترها داشته باشند. یکی از مهمترین فیلمسازهایی که با ساخت فیلمهای گنگستری هم جان دوبارهای به این گونه از فیلمها بخشید و هم برخی از مولفههای آشنای این سینما را به گونهای دیگر به کار گرفت، مارتین اسکورسیزی بود. اسکورسیزی در دهه 90 با فیلمهای رفقای خوب (1990) و کازینو (1995) سبکی جدید در روایت زندگی گنگسترها به کار برد که شباهتها و تفاوتهایی با فیلمهای کلاسیک گنگستری داشت. هر دوی این فیلمها بر اساس فیلمنامههایی از نیکلاس پیلجی ساخته شدند و بدین ترتیب نمیتوان نقش پیلجی را نیز در این مورد نادیده گرفت. در این مطلب قصد داریم به برخی از مولفههای آشنای سینمای گنگستری در فیلم رفقای خوب بپردازیم و شباهتها و تفاوتهای این فیلم با دیگر فیلمهای مهم گنگستری را بررسی کنیم. رفقای خوب از بهترینهای کارنامه کارگردانی مارتین اسکورسیزی و بهترین فیلم این فیلمساز بزرگ آمریکایی در دهه 90 میلادی است. اسکورسیزی با این فیلم به لحنی جدید و منحصر به فرد در روایت زندگی گنگسترها رسید و توانست بار دیگر این گونه فیلمها را به اوج محبوبیت برساند. از طرفی علاوه بر شناخت کامل اسکورسیزی از فرهنگ و ادبیات این گونه افراد، پیلجی نیز با زندگی مافیاییها و گنگسترها به خوبی آشنا بود و بسیاری از آنها را نیز از نزدیک میشناخت؛ و به همین دلیل رفقای خوب، با به کار بردن جزئیاتی دقیق، به فیلمی بسیار نزدیک به سبک زندگی گنگسترهای نیویورکی تبدیل شد. فیلمی که بعد از گذشت بیش از بیست سال هنوز ذرهای از قدرت تاثیرگذاریاش را از دست نداده است.
شمایل نگاری:
خیابان شهرها (به ویژه نیویورک و شیکاگو) از لوکیشنهای اصلی فیلمهای گنگستری هستند. خیابانهای اغلب تاریک و باران زده که معمولا شاهد مرگ افرادی هستند که توسط گنگسترها به قتل میرسند. البته این خیابانها گاهی به قتلگاه قهرمانهای فیلم نیز تبدیل میشوند، قهرمانهایی که روزی سلطان همین خیابانها بودهاند. گنگسترها معمولا خوش لباساند و از پالتوها، کلاهها و کفشهای گران قیمت و شیک استفاده میکنند؛ سیگاری، معمولا برگ، بر گوشه لب دارند و ماشینهای مدل بالا سوار میشوند. بد دهن و خشن هستند و معمولا از مواد مخدر و مشروبات الکلی استفاده میکنند. اسلحه نیز یکی از مهمترین عناصر این گونه فیلمهاست، گنگسترها علاقه فراوانی به استفاده از سلاح دارند و معمولا بهترینهایشان را هم استفاده میکنند؛ سلاح برای آنها وسیلهای فراتر از ابزار قتل است و گاهی حتی عاملی برای لذت، سرگرمی و ارضای امیال روحی و روانی میشود. موارد بالا در اغلب فیلمهای گنگستری و در دهههای مختلف تقریبا ثابت ماندهاند، درست مانند فیلمهای وسترن که در طول سالها شمایل خود را حفظ کردهاند. تغییرات فیلمهای گنگستری در طول زمان، با حفظ این شمایل و در جنبههای دیگری رخ داده است، جنبههایی که در ادامه بیشتر به آنها خواهیم پرداخت.
قهرمان / ضد قهرمانهای:
شخصیتهای اصلی فیلمهای گنگستری معمولا مردانی قانون گریز و خشن هستند که تحمل قید و بندهای زندگی اجتماعی را ندارند و میل فراوانشان به موفقیت و بدست آوردن قدرت آنها را به سمت قانون ستیزی و قانون شکنی سوق میدهد. این مردان حاضراند یک زندگی پرخطر را به جان بخرند ولی تن به روال عادی زندگی اجتماعی ندهند؛ از طرفی آنها معمولا جامعه و مردمانش را فدای پیشرفت خود و نزدیکان خود میکنند. این افراد اغلب مردانی مستقل و خود رای هستند که برای حفظ قدرتشان علاوه بر روحیه آدمکشی تا حدودی هم باید رفتار سیاستمدارانه بلد باشند و حواسشان به همه چیز و همه کس از جمله خودی و غیر خودی باشد. فیلمهای گنگستری معمولا زندگی این افراد را به شکلی باشکوه و پر زرق برق نشان میدهند و اغلب نگاهی انسانی و همدلی برانگیزی به آنها دارند. نتیجه اینکه مخاطبان هنگام دیدن این فیلمها از دیدن اعمال و رفتار شخصیت اصلی داستان لذت برده و معمولا طرف او را میگیرند، نه طرف قانون و یا پلیس را. این تناقض همیشه در این گونه فیلمها وجود داشته است، ما شاهد مردانی هستیم که آدم میکشند و خلاف میکنند، اما ته دلمان طرفدارشان هستیم و حتی تحسینشان هم میکنیم. بخشی از این مربوط میشود به سهیم شدن مخاطبان در لذت حاصل از قانون گریزی شخصیت اصلی فیلم؛ انگار بسیاری از تماشاگرانی که از قانون دل خوشی ندارند و آرزو دارند آن را زیر پا بگذارند اما توانایی این کار را ندارند، وقتی میبینند فردی دارد به این آرزویشان بر روی پرده تحقق میبخشند لذت میبرند و با او همراه میشوند و همدلی میکنند. بدین ترتیب فیلمهای گنگستری معمولا جلوه قهرمان به شخصیتهای اصلیشان میبخشند، مانند فیلمدشمن ملت که در ابتدای مطلب به آن اشاره کردیم. اما اسکورسیزی در رفقای خوبراه دیگری راپیش میگیرد؛ او در این فیلم اگرچه در ظاهر زندگی گنگسترها را باشکوه به تصویر میکشد، اما آنقدر دنیای بیرحم و خبیث درون آنها را با بزرگنمایی نشان میدهد که فرصت هرگونه همدلی را از مخاطب میگیرد. اسکورسیزی در رفقای خوب به هیچ عنوان گنگسترهای فیلماش را در جایگاه قهرمان قرار نمیدهد و حتی نگاهی گاه هجو آلود به زندگی خشن و بی رحم آنها دارد. ما بر خلاف فیلمهای معمول گنگستری مردان فیلم رفقای خوب را تحسین نکرده و خود را شریک لذتهایی که از زیر پا گذاشتن قانون میبرند نمیکنیم. در رفقای خوب دیگر از آن وقار و عظمتی که مثلا فرانسیس فورد کاپولا در پدرخوانده (1972) به دنیای گنگسترها بخشید خبری نیست؛ فقط کافیست شخصیت مایکل کورلئونه (آل پاچینو) درپدرخوانده را مثلا با تامی دویتوی (جو پشی) رفقای خوب مقایسه کنید، ابهت و مردانگی تحسین برانگیز کورلئونه در تامی دویتو جایش را به یک بی رحمی کاریکاتوری و در عین حال بسیار رعب آور داده است. شاید به همین دلیل هم باشد که با اینکه همیشه از رفقای خوب به عنوان یکی از مهمترین و محبوبترین فیلمهای گنگستری تاریخ سینما یاد میشود، ولی شخصیتهای آن در موارد بسیار اندکی جزو گنگسترهای محبوب (با ماندگار و یا خاطره انگیز اشتباه نگیرید) سینما دوستان قرار گرفتهاند. لحن خاص اسکورسیزی در شخصیتپردازی و نحوه روایت فیلماش اجازه همدلی با شخصیتها را از مخاطب میگیرد؛ جو پشی را در رفقای خوب فراموش نخواهیم کرد، اما نه به خاطر علاقهای که به شخصیتاش پیدا کردیم، به خاطر اینکه شاید دیوانهترین و ترسناکترین گنگستری باشد که تا کنون در فیلمی آن را دیدهایم.
خشونت:
خشنوت از همان ابتدا تا به امروز یکی از مهمترین عناصر سینمای گنگستری بود و چگونگی به تصویر کشیدن آن فرصت مناسبی برای قدرت نمایی و بروز خلاقیت کارگردان. به همین دلیل وقتی قوانین سانسور در سینمای آمریکا سفت و سختتر و فرصت برای نمایش صحنههای خشنِ بیپروا کمتر شد، فیلمهای گنگستری نیز دچار افت شدند. اما با ورود سیستم درجه بندی در دهه 60 دوباره فیلمهای گنگستری فرصت به تصویر کشیدن صحنههای خشن صریح را بدست آوردند و این موضوع تاثیر قابل توجهای بر کیفیت این گونه فیلمها داشت. در طول تاریخ سینما کارگردانهای مختلف هر کدام به شکلی از خشونت استفاده کرده و آن را به تصویر کشیدهاند؛ یکی مانند سم پکینپا در پایان وسترن جاودانه این گروه خشن از خشونت برای تطهیر قهرمانهایش استفاده کرد و یکی هم مانند آرتور پن در پایان بانی و کلاید صحنه کشته شدن شخصیتهای اصلی فیلماش را مانند یک رقص باله به تصویر کشید. فیلمسازی مانند میشاییل هانهکه نیز با نشان ندادن منبع اصلی خشونت، روش دیگری را برای به تصویر کشیدن صحنههای خشن ارائه داد و در آخر نیز کوئنتین تارانتینو در فیلم گنگستری و پست مدرن قصههای عامه پسند (1994) جلوهای کمیک به خشونت بخشید. روش اسکورسیزی اما متفاوت بود، اسکورسیزی با نمایش بسیار اغراق آمیز ولی کاملا ملموس خشونت در رفقای خوب جنبهای زننده و رعب آور به خشونت بخشید که کاملا متفاوت با صحنههای خشن و چندش آور فیلمهای ترسناک بود. و درست در این نقطه است که به تفاوت دیگر رفقای خوب و فیلمهای گنگستری کلاسیک میرسیم و آن چگونگی به تصویر کشیدن خشونت است. اسکورسیزی در رفقای خوبو کازینو به اندازهای خشونت را آزار دهنده نشان میدهد که تماشاگر اجازه لذت بردن از این صحنهها را پیدا نمیکند. ارزش کار اسکورسیزی در این است که تصویری که او از خشونت نشان میدهد برخلاف بسیاری از فیلمهای ترسناکِ اسلشر کاملا قابل لمس و واقعی به نظر میرسند و همین نکته تاثیر این صحنهها را افزایش نیز میدهد. صحنهای که تامی دویتو دارد چاقوی آشپزخانه را درون جنازهای که در صندق عقب ماشین قرار دارد فرو میکند شاید مانند فیلمهای ترسناکی که حمام خون راه میاندازند برایمان حال به هم زن نباشد، اما جلوهای بسیار رعب آور از خشونت ارائه می دهد. این سبک نشان دادن خشونت دوباره بر میگردد به هدف فیلمساز در مورد چگونه تصویر کردن شخصیتهای اصلی فیلم، اینکه آنها را در جایگاه قهرمان بنشاند و یا ضد قهرمان. اسکورسیزی قصد ندارد همدلی تماشاگر با گنگسترهای فیلماش را برانگیزد، پس منطقی هم است که بخواهد از این روش برای به تصویر کشیدن صحنههای خشنی که آنها افراد مختلف را به قتل میرسانند استفاده کند. اسکورسیزی با این روش آن وجهه قهرمانی و همدلی برانگیز را از گنگسترهای فیلماش میگیرد و بدین ترتیب دنیای پرزرق و برق و در ظاهر باشکوه آنها را با نمایش خباثت بی امان وجودشان پیوند میزند و جنبهای پوچ گرایانه به زندگی شخصیتهای فیلماش میبخشد؛ روشی که در فیلمهای گنگستری کلاسیک نمونهاش را سراغ نداریم.
صعود و سقوط گنگستر:
یکی دیگر از مولفههای آشنای سینمای گنگستری به تصویر کشیدن چگونگی صعود و سقوط شخصیت اصلی داستان است. معمولا در اینگونه فیلمها در ابتدا شاهد چگونگی به قدرت رسیدن قهرمان فیلم هستیم و سپس شاهد اینکه چگونه از عرش به فرش کشیده و یا کشته میشود. سه فیلم مهم گنگستری در دهه 30 نیز که در ابتدای مطلب به آنها اشاره کردیم همه از همین قاعده پیروی میکنند. البته این قاعده همیشه برقرار نیست و ما ممکن است در فیلمی تنها مقطعی از زندگی یک گنگستر را ببینیم که شامل دوران صعود و یا سقوطش نباشد. این به تصویر کشیدن سرانجام تلخ چند دلیل میتواند داشته باشد، یکی اینکه بسیاری از این فیلمها داستان زندگی گنگسترهای واقعی هستند و این روند در واقعیت نیز برای آنها رخ داده است؛ و دلیل مهمتر آنکه این گونه تصویر کردن داستان زندگی یک خلافکار یک توجیه اخلاقی است. در واقع اگر پایان تلخ و عبرت آموزی در کار نباشد هر کدام از این فیلمها می توانند به نوعی تبلیغ شیوه و روش زندگی گنگستری به حساب بیایند. در رفقای خوب نیز ما در پایان شاهد به زندان افتادن جیمی کانوی (رابرت دنیرو) و پل چیچرو (پل سوروینو) و کشته شدن تامی دویتو (جو پشی) هستیم. اما در این میان هنری هیل (ری لیوتا) نه کشته میشود و نه به زندان میافتد. دلیل شاید این باشد که او یک گنگستر به قول معروف شش دانگ نبوده است؛ هنری بسیاری از خصوصیات گنگستر بودن را داشت و بسیاری را نداشت. او به اندازه رفقای دیگرش خشن نبود و مهمتر از همه قانون اساسی دنیای گنگسترها، «هیچوقت رفیقات را لو نده»، را زیر پا گذاشت. این خیانت هنری باعث میشود نتوانیم به سادگی آن را هم تراز جیمی و یا تامی قرار دهیم، انگار او آدمی بود که کاملا به آن محیط تعلق نداشت، وارد دنیای گنگسترها شد و دوران خوش و ناخوشی را سپری کرد و سپس خودش را از آن دنیا بیرون کشید؛ هر چه باشد گنگستر بودن هم مرام می خواهد و در این مرام خیانت به رفیق جایی ندارد. تفاوت دیگر رفقای خوب با فیلمهای گنگستری دیگر نیز در همین جاست، ما در رفقای خوب به جای اینکه مستقیما داستان زندگی جیمی و تامی را مشاهده کنیم توسط یک فرد خارجی، هنری، وارد دنیای آنها شده و با شیوه زندگیشان آشنا میشویم و در پایان نیز آن دنیا را ترک میکنیم.رفقای خوب به جای آنکه مستقیما زندگی یک گنگستر را روایت کند، توسط یک واسطه آن را به تصویر میکشد و این شیوه روایت نیز درست در جهت همان شیوه فاصله گذارانه اسکورسیزی بین دنیای گنگسترها و مخاطبان فیلماش است، ما دررفقای خوب بیشتر نظارهگر این شیوه زندگی هستیم و کمتر با آن و آدمهایش احساس نزدیکی میکنیم.
نقش زن در دنیای گنگسترها:
در اکثر فیلمهای گنگستری ما شاهد این هستیم که معشوقه شخصیت اصلی فیلم مایه آرامش اوست و حضورش باعث لطیفتر و قابل تحملتر شدن دنیای خشن و پر تلاطم شخصیت اصلی میشود. این معشوقه معمولا به قهرمان وفادار میماند و حتی در بعضی موارد در لحظه مرگ نیز بالای سر او حاضر است. از طرفی کاپولا درپدرخوانده پا را از این هم فراتر گذاشته و بحث خانواده را به میان میکشد و به آن ارزش والایی نیز میبخشد. بنابراین میتوان شاهد این بود که اغلب فیلمهای گنگستری نگاهی توام با احترام به زنها داشتند و لزوم حضور آنها را در کنار قهرمان مرد داستان حس میکردند. این نگاه به مرور در دهه های 80 و 90 تغییر کرد و ما شاهد این بودیم که نقش زن در این گونه فیلمها در حد کسی که تنها بلد است پول گنگستر داستان را خرج تجملات و خوشگذرانی کند پایین آمد. حتی دیگر زنها مایه آرامش هم نبودند و حضورشان باعث تشویش و اضطراب گنگستر داستان میشد و خلاصه اینکه در این فیلمها عشق کم رنگتر و هوس پررنگتر شد. رابطه پرتنش زن و شوهری در این گونه فیلمها حتی فرصتی برای فیلمنامهنویس و کارگردان به وجود آورد که جلوهای از زندگی بیرونی گنگستر را در زندگی زناشویی او بازتاب دهند، بدین ترتیب معمولا آشفتگی شخصیت اصلی داستان در زندگی زناشوییاش همراه میشد با مشکلات و دردسرهای او در دنیای بیرونی و کاریاش. تفاوت این دو شیوه نگاه کردن به زن و خانواده را کاملا می توان با مقایسه رفقای خوب و فیلمهای گنگستریای که یکی دو دهه پیش از آن ساخته شدهاند مشاهده کرد. دلیل همان است که پیش از آن نیز چندین بار به آن اشاره شد. نگاهی که کارگردانهایی مانند اسکورسیزی و دی پالما (صورتزخمی، 1983 و تسخیر ناپذیران، 1987) به گنگسترها داشتند باعث شد حتی عشق به خانواده و همسر را نیز تا آنجا که میشود از زندگی آنها حذف کنند و به آنها اجازه ندهند تا از این طریق با مخاطبان فیلم ارتباط حسی برقرار کنند. این کارگردانها تا جایی که توانستهاند هر گونه عامل همدلی برانگیز را ازگنگسترهای فیلمشان گرفتهاند و اجازه ندادند تا مخاطبان فیلمهایشان آنها را تحسین کرده و به چشم قهرمان بهشان نگاه کند.
این مطلب پیش از این در شماره 105 مجله فیلم نگار به چاپ رسیده است.
منبع: هرج و مرج محض
—-
نقد و بررسی فیلم به قلم
نگاهی به رفقای خوب و نگره مؤلف در شیوه ی روایت اسکورسیزی
درباره فیلم: این فیلم بر اساس داستان زندگی واقعی هنری ميل گانگستر معروف آمريکايی ساخته و يکی از بهترين آثار ژانر گانگستری و مافيايی مدرن به حساب می آيد. راجر ایبرت منتقد سرشناس آمريکايی آن را بهترين فيلم گانگستری تاريخ سينما و مهم ترين فيلم دهه نود ارزيابی کرده و منتقدان بسياری آن را ستوده و يکی از بهترين فيلمهای اسکورسيزی دانسته اند. اسکورسیزی توسط فیلمنامه و کارگردانی عالی و بازیهای بسیار قوی بهترین اثر را در بین کارهاش خلق کرده است.
او با دقت تمام جزئيات زندگی گانگسترها و روابط درونی آنها را ترسيم می کند. گانگسترهای اين فيلم بيش از هر فيلم ديگری در اين ژانر، واقعی و باورپذير تصوير شده اند. سناریوی فیلم بسیار دقیق نوشته شده به شخصه از بازی رابرت دنیرو بسیار لذت بردم. بازیها و دیالوگها شخصیتهای فیلم را واقعی جلوه داده است. موسیقی فیلم از مجموع چند آهنگ که توسط اسکورسیزی انتخاب شده تشکیل شده است. جو پشی برای بازی در این فیلم برنده اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل شد.
شیوه ی روایت:
اسکورسیزی گاه بازیگوشانه عمل میکند و در داستانی که با دقت ساختهشده جایگاه ما (بیننده) را دست میاندازد. این موضوع دستآویز اصلی رفقای خوب است.رفقای خوب نسخهای قویتر و متفکرانهتر از فیلم قبلی او پایین شهر است.همچنین بررسی میکند که ما در مقام مخاطب وقتی به تماشای فیلم دیگری دربارهء گنگستریهای نیویورک میرویم چه میکنیم.
خصوصا آنکه رفقای خوب ما را وا میدارد تا دریابیم چه کسی در فیلم برایمان داستان تعریف میکند،تفکر در اینباره که به سخنان چه کسی گوش میدهیم و مایلیم حرفهایش را باور کنیم.این پرسشی مهم بر زمینه فیلمی است که از ما میخواهد تا گنگسترها را آدمهایی جالب بدانیم.هنری هیل(که نقش او را ریلیوتا بازی میکند)راوی و شخصیت اصلی فیلم است.به نظر میرسد که او حکم راهنما و چشم ما را دارد.او در سراسر فیلم با ما سخن میگوید و چیزهایی را میبینیم که او مشاهده میکند.آیا واقعا چنین است؟بیایید با دقت یکی از سکانسهای فیلم را بررسی کنیم.در وایل فیلم هنری در نقش راوی ما را با دوستان گنگسترش در میخانه آشنا میکند. دوربین حرکت روی ریل انجام میدهد و هنگام رسیدن به هریک از شخصیتها مکث میکند تا با دقت بیشتری چهره او را نشان دهد.آن شخصیت لبخند میزند و نسبت به حضور هنری در خارج از قاب عکس العمل نشان میدهد.به نظر میآید که ما همه چیز را از ورای چشمان هنری میبینیم و در نقطهء دید او شریک هستیم.اما در آخر این حرکت،دوربین به انتهای میخانه میرسد،جایی که هنری برای بررسی خزهای سرقت شده میرود. مجموعهای از خزها و خود هنری دیده میشوند.دوربین از راست به چپ میرود و حرکتی اریب در قاب انجام میدهد.هنری از سمت چپ،خلاف جهت دوربین ظاهر میشود.
اگر قرار است که همه چیز را از نگاه هنری ببینیم،چه طور چنین چیزی ممکن است؟خب،مسلما ما همه چیز را از نگاه هنری ندیدهایم.هنری شخصیت اصلی داستان است و طوری شکل گرفته که به نظر میآید داستان را کنترل میکند.چنانکه دیدهایم،اسکورسیزی دائما این واقعیت را زیر سؤال میبرد که آدمها بر امور کنترل دارند.این یکی از مضامین تکرار شونده و بخشی مهم از ساختمان شکلی در سبک او است.اسکورسیزی نیز مانند هیچکاک با شخصیتها،مخاطبان و رابطهء ذهنی آنها با شخصیتها بازی میکند،مثلا در راننده تاکسی،اسکورسیزی نقطه دید را محدود میسازد و مخاطبان را وا میدارد تا از نظرگاه مردی دیوانه شهری خشن و ظلمانی را ببینند.فیلمساز با قواعد سینمای اکسپرسیونیسم آلمان و فیلم نوآر کار میکند و به توانایی هیچکاک برای تعریف شخصیت از طریق نگاه شخصیت به جهان و چگونگی نگاه متقابل جهان به شخصیت نظر دارد.راننده تاکسی بینش ما را محدود به نوعی حساسیت نامتوازن میسازد.در گاو خشمگین صحنههای مسابقه میزان سنی متشکل از سروصدا،اعوجاج،حرکت و صوت نمود میدهد که نمایانگر تفکر اسکورسیزی دربارهء چگونگی رینگ مشتزنی است.نیروی محرکه فیلمهای اسکورسیزی این است:«هرچیز در نظر هر کس چطور جلوه میکند»محدود ساختن نقطه دید ما را فریب میدهد تا فکر کنی هرکس چه چیزی را میبیند.حتی بازی با سرعت فیلم،کند کردن حرکت در زمانی که او به نقطه دید شخصیتی قطع میکند،جزو روشهایی هستند که اسکورسیزی با آن احساسات متغیر،تردیدها و واکنشهای متفاوت را انتقال میدهد.از نظر اسکورسیزی،ادراک فرآیندی سیال،غیرقابل اعتماد و فریبنده است.او برای انتقال این موضوع طیفی از وسایل سینمایی را مورد استفاده قرار میدهد و ما را آگاه میکند که فیلم میتواند ادراک را به ما بیاموزد یا فریبمان دهد.
رفقای خوب رابطهء متقابل بین هنری که به نظر میرسد در کنترل روایت است و دیدگاهی دیگر-شاید دیدگاه اسکورسیزی یا روای«تجریدیتری» را نشان میدهد که توانایی فیلم برای در اختیار گرفتن ادراک را نشان میدهد. این کار چنان پیچیده انجام میشود که ما مردد بر جا میمانیم.«داستان» هنری با نماهای ثابت نقطهگذاری میشود.لحظاتی که طی آن تصویر ثابت میماند،در حالی که هنری در اتفاقی که افتاده یا خواهد افتاد تأمل میکند. این موضوع با حرکتهای استادانه دوربین صورت میگیرد،همچون نمای چهار دقیقهای حرکت دوربین روی ریل که هنری و کارن را حین قدم زدن در خیابان،در باشگاه شبانه کاپاکابانا،پلهها،آشپزخانه و کنار میز تعقیب میکند.
گهگاه کارن جای هنری را بهعنوان راوی میگیرد.و به نظر میرسد که راوی زن روایت را پیش میبرد.گاهی تدوین هردو را در برمیگیرد و نقطه دید شخصیتها را تقلید میکند،مثلا در انتهای فیلم که کارن و هنری تحتتأثیر کوکائین،نشئه و دیوانهوار تصور میکنند که یک هلیکوپتر در تعقیب آنها است.تدوین این بخش سریع و اضطرابآمیز است.به نظر میرسد که زمان سرعت گرفته است.
نهایتا اسکورسیزی شخصا فیلم را در اختیار میگیرد.این فیلم اوست و یکی از چیزهایی که او علاقه به انجامش دارد،تفسیر دربارهء فیلمهای گنگستری بهطور کلی و بهطور اخص کشش و واکنش ما نسبت به آنها است.او میخواهد دربارهء داستانها و گویندگانشان فکر کند.او کاری میکند تا هنری،خلافکار خردهپا،که دوستانش را لو میدهد،تبدیل به شخصیتی بسیار جذاب شود.او میداند که این کار آسانی است.هنری دائما اعتماد به نفسش را نشان میدهد و از خشونتهای دوستانش پرهیز دارد.او مردی خوشتیپ،باحال و مملو از سرزندگی است.ولی این موضوع کافی نیست تا ما را وادارد جنایتکاری خردهپا را دوست داشته باشیم.لازم است تا اسکورسیزی بین ما و شخصیتش فاصله بیشتری ایجاد کند.او این کار را دائما با اشاره به آسیبپذیری هنری در حکم مرجع فیلم انجام میدهد و نهایتا این مرجعیت را کاملا از بین میبرد.او در سراسر فیلم با نقطه دید هنری بازی میکند.در اواخر کار،هنری بعد از آنکه دستگیر میشود به دیدن جیمی(رابرت دنیرو در نقشی نسبتا کوتاه در فیلمی از اسکورسیزی) میرود.هنری میخواهد جیمی و بقیه را به پلیس لو بدهد.آنها در یک رستوران ملاقات میکنند و کنار پنجرهای مینشینند.دوربین طوری قرار گرفته که هردو مرد را در نیمرخ نشان میدهد.
ناگهان دیدگاه تغییر میکند.اسکورسیزی هم زمان از زوم و حرکت دوربین روی ریل را در جهات مخالف استفاده میکند.بدین ترتیب به نظر میآید پسزمینه(چیزیکه بیرون از پنجره رستوران دیده میشود)حرکت میکند در حالی که شخصیتها ثابتند.این تکنیک را آلفرد هیچکاک در سرگیجه برای نشان دادن واکنش اسکاتی نسبت به ارتفاع مورد استفاده قرار داد.اسپیلبرگ در آروارههای کوسه آن را برای بازنمایی واکنش کلانتر برادی پس از دیدن کوسه به کار گرفت و از آن به بعد در بسیاری از فیلمهای دیگر دیده شده است.این تکنیک از حد وسیلهای که آگاهانه از سوی فیلمسازان جوان برای ادای احترام به هیچکاک مورد استفاده قرار میگرفت،تبدیل به کلیشهای سینمایی شد.در رفقای خوب این تکنیک حکم نوعی تفسیر خارجی را دارد.این هشدار که جهان ساختهشده به وسیله فیلم در حال فروریختن است و شخصیتی که به او نزدیک شدهایم، تکیهگاهش را از دست داده یا اصلا تکیهگاهی نداشته است.این نوعی ژست ساختگی دوربین و عدسی است که تأکید میکند هرچیز را که از دریچهء چشم دوربین میبینیم ساختگی-بهمعنای واقعی کلمه«هنریساز»است.
موفقیت کارگردان در تضعیف نقطه دید شخصیت و وابستگی ما به آن در سکانس محاکمه انتهای فیلم نمود مییابد.در اینجا هنری از صحنه خارج میشود.عملا در فضای دادگاه قدم میزند و دوربین را مخاطب قرار میدهد،کاری که سبک تداوم روایی هالیوود آن را منع میکند.بدین ترتیب اذعان میشود که تمام اینها توهم است و کلا در ذهن یک نفر-هنری، کارگردان با ما میگذرد.در حالی که فیلم به پایان میرسد،هنری را در برنامه حمایت از شهود میبینیم که در منطقهای حومهنشین و گمنام دوباره نقش راوی را دارد و نق میزند که چرا نمیتواند یک سس گوجه فرنگی خوب بیابد.او بار دیگر به دوربین نگاه میکند و لبخند میزند.انگار میگوید: «میدونیم موضوع چیه،مگه نه؟»از آنجا که ما هنوز کاملا نمیدانیم موضوع چیست،اسکورسیزی نمای اینسرت تامی،دوست خشن و سرخوش هنری(جوپشی)را نشان میدهد که مسلسلش را به طرف دوربین شلیک میکند.این نما در هیچ لحظهء دیگری از رفقای خوب دیده نمیشود.در واقع به فیلم دیگری،سرقت بزرگ قطار،ساختهء ادوین س.پورتر در 1903 اشاره دارد.در سرقت بزرگ قطار یک گاوچران در ابتدا و انتهای فیلم اسلحهاش را به طرف دوربین شلیک میکند.این کار به صلاحدید نمایش دهندهء فیلم انجام میشد تا مخاطبان را دچار هیجان کند.
پس اسکورسیزی به مخاطب چشمکی میزند و اشارهای به تاریخ فیلم دارد.او میخواهد تا بدانیم از چه چیز گنگسترها و خشونت خوشمان میآید. ما دوست داریم تماشا کنیم.میخواهیم در امان باشیم.دوست داریم آرزو کنیم و از توازن ظریف میان کنترل و ترس لذت میبریم.به علاوه از شخصیت جذاب خوشمان میآید.در رفقای خوب اسکورسیزی ما را به شخصیتی دوست داشتنی نزدیک میکند که به نظر میآید دنیا را در اختیار دارد ولی متوجه میشود که همچون خود ما در کنترل فیلمی است که مشغول تماشای آن هستیم.کارگردان با شخصیتهایش و ما بازی میکند و به ما اجازه میدهد تا در شوخیها شریک یا اغوا شویم.هرچه نباشد فقط یک فیلم تماشا میکنیم و انتخاب با ما است.علاقه اسکورسیزی به انعکاس ساختارهای فیلم نزد مخاطب،و پردهبرداری از جنبهء توهمآمیز آن یکی از ویژگیهای مشترک مؤلفان مدرن است.آنها برخلاف اسلاف خود نمیخواهند صرفا راهبردهای قدیمی تداوم روایی کلاسیک را تکرار کنند بلکه میخواهند این سبک را بررسی کنند و گسترش دهند.
نویسنده:رابرت کالکر
ترجمه: علی عامری
منبع: مجله نقد سینما » آبان 1381 – شماره 33
سایت نورمگز
—–
48
دیدگاه بگذارید
… [Trackback]
[…] Read More on to that Topic: naghdefarsi.com/title/goodfellas/ […]
… [Trackback]
[…] Find More on that Topic: naghdefarsi.com/title/goodfellas/ […]
… [Trackback]
[…] Read More here on that Topic: naghdefarsi.com/title/goodfellas/ […]
[8230 ;] Goodfellas (رفقای خوب) 8211 ; نقد فارسی [8230 ;]
والا من مثل شماها خوره سینما نیستم و حرفه ای نیستم توش و برای سرگرمی فیلم میبینم، ولی در مقایسه با بقیه فیلم های رنک imdb که دیدمشون بنظرم در حق این فیلم زیادی لطف شده! خیلی خیلی زیادی لطف شده!مثلا Inception رنکش ۱۴ بعدGoodfellas میشه ۱۷! عاخه این انصافه؟ فرق این دوتا فیلم فقط ۳ رتبه س؟
واقعا مزخرف بود
ترجیح میدhttps://naghdefarsi.com/world-movies-review/4165–goodfellas-.html#م فیلم هایی مثل پدرخوانده رو چندبار ببینم به جای اینکه امثال این فیلم ها رو ببینم
رنکش هم فقط به خاطر بازیگراشه
من یه چیزی که نفهمیدم اینه که چطور به یه گنگستر و قاچاقی مواد مخدر آزادی مشروط میدن؟ قاعدتا باید یه کله ۱۰ سال حبس رو بره. اگه بخوان به اینا ازادی مشروط بدن اصلا زندان مفهومی نداره دیگه. و یکی این که وقتی هنری افتاد زندان چطور جاش از بقیه بهتر بود و غذای بهتری میخورد ؟ من وقتی فیلم میبینم بسیار به جزئیات اهمیت میدم باید همه چی واقعی باشه
بهترین فیلم مافیایی تاریخ بعد از پدرخوانده ۱ و ۲
من خیلی از فیلم های برتر سایت imdb رو دیدم و همشون به نظرم شایسته اون جایگاه بودن.
اما فیلم goodfellas با توجه به جایگاهی که تو سایت imdb داشت اصلا راضیم نکرد. انتظار یه فیلم خیلی بهتر رو داشتم
اسکورسیزی
درکل فیلم خوبیه ولی مقایسه اون با شاهکار پدرخوانده یجور بی احترامی به سینماست.بعضی آثار هستن که تو سینما(( مقدس )) بشمار میان حتی نمیشه با سایر فیلمها مقایسشون کرد.پدرخوانده ازین دسته فیلمهاست.
پدرخوانده۳ بهتر از رفقای خوب بود اسکورسیزی با ساختن این فیلم شانس کاپولا برای برنده شدن در اسکار را از بین برد.
خوب به جزئیات پرداخته بود
فیلم گانگستری قشنگی بود
از بقیه کارا اسکورسیزی بهتر بود
رابرت دنیرو هر فیلمی که بازی میکنه قشنگه دقیقا مثل ال پاچینو میمونه هر چی فیلم بازی میکنه قشنه نه این که بقیه بازیگرها بد بودن بالاخر همه دست به دست هم دادن تا همچین اثر هنری در قالب مافیایی درست کنن در کل خوبی بود و در قالب فافیایی بعد از پدرخانده حرف نداشت
این فیلمو مدت ها پیش نگاه کردم نمیشه گفت عالی بود ولی خوب بود
عالی بود.
نمیتونم فقط یه فیلم رو بعنوان بهترین فیلم گنگستری تاریخ سینما نام ببرم ولی قطعا رفقای خوب جز پنج تا فیلم برتراین ژانر برای من محسوب میشه.
به گمانم فیلم روزروزگاری در آمریکا از این قشنگ تر بود
نه این که این فیلم بد بود ولی از نظر مقایسه ای گفتم
با دونستن اینکه کارگردان فیلم "مارتین اسکورسیزی" هست، و اینکه فیلم رتبه ی ۱۷ رنگینگ IMDB رو به خودش اختصاص داده، انتظار داشتم یه شاهکار تمام عیار از استاد ببینم، اما به شدت مایوس شدم. شاید به این خاطر باشه که زیاد با ژانر گانگستری حال نمیکنم. اما بنظرم نقطهی ضعف اصلی فیلم "ضعف کششی" داستان بود. بطوریکه بیننده تا اواسط فیلم از تماشای فیلم خسته میشه!
البته فیلم نکات مثبتی هم داشت که باعث میشه تماشاش رو به دیگران توصیه کنم. مثلا نشان دادنِ صریح و بی پرده ی فرهنگ مافیای آمریکا. و همچنین نقش آفرینی کم نظیر بازیگران فیلم.
فیلمش اصلا در حد یه شاهکار نبود به نظرم.آخراش که دیگه یه جورایی حوصلمو سر برد.با فیلمهای اخیر اسکورسیزی خیلی بیشتر حال میکنم.
علیرضا.: cinema-8: ali-reza: iman.a:کار های اسکورسیسی رو دوست دارم و نگاه میکنم ولی این نوع ژانرش رو نمیپسندم فیلم خیلی به هم ریخته است و به خاطر تعدد شخصیت ها نمیشه با هشون ارتباط چندان برقرار کرد و از نوع روایتش هم خوشم نیومد فیلم casino اسکورسیسی هم تو همین مایه ها بود و سطح پایین تر از این فیلم ولی کارگردان بزرگیه ایمان جان شما فیلم هندیتو نگاه کن اول میگی کارهاشو میپسندم بعد میای کلا بهترین فیلمشو میبری زیر سوال!!! دلیل نمیشه چون شما نتونستی ارتباط برقار کنی فیلم بدی باشه شخصیت خودتو با این جور جواب دادن… ادامه »
امشب شنیدم فیلم حوب فیلمیه که حالتو خوب کنه و من امشب با دیدن این فیلم حالم خوب شد
چه فازه عجیبی بود فیلمش ، ولی پدر خوانده یه چیزه دیگســــــتا
cinema-8: ali-reza: iman.a:کار های اسکورسیسی رو دوست دارم و نگاه میکنم ولی این نوع ژانرش رو نمیپسندم فیلم خیلی به هم ریخته است و به خاطر تعدد شخصیت ها نمیشه با هشون ارتباط چندان برقرار کرد و از نوع روایتش هم خوشم نیومد فیلم casino اسکورسیسی هم تو همین مایه ها بود و سطح پایین تر از این فیلم ولی کارگردان بزرگیه ایمان جان شما فیلم هندیتو نگاه کن اول میگی کارهاشو میپسندم بعد میای کلا بهترین فیلمشو میبری زیر سوال!!! دلیل نمیشه چون شما نتونستی ارتباط برقار کنی فیلم بدی باشه شخصیت خودتو با این جور جواب دادن نشون… ادامه »
نمیدونم چرا اینقدر rate این فیلم کمه تو این سایت !!!
بهترین فیلم اسکورسیزی هست بنظرم … شاهکاره ، فوق العادست … از ۱۰ بهش ۱۰ میدم !
ali-reza: iman.a:کار های اسکورسیسی رو دوست دارم و نگاه میکنم ولی این نوع ژانرش رو نمیپسندم فیلم خیلی به هم ریخته است و به خاطر تعدد شخصیت ها نمیشه با هشون ارتباط چندان برقرار کرد و از نوع روایتش هم خوشم نیومد فیلم casino اسکورسیسی هم تو همین مایه ها بود و سطح پایین تر از این فیلم ولی کارگردان بزرگیه ایمان جان شما فیلم هندیتو نگاه کن اول میگی کارهاشو میپسندم بعد میای کلا بهترین فیلمشو میبری زیر سوال!!! دلیل نمیشه چون شما نتونستی ارتباط برقار کنی فیلم بدی باشه تو میای به من میگی برم فیلم هندی نگاه… ادامه »
ali-reza: iman.a:کار های اسکورسیسی رو دوست دارم و نگاه میکنم ولی این نوع ژانرش رو نمیپسندم فیلم خیلی به هم ریخته است و به خاطر تعدد شخصیت ها نمیشه با هشون ارتباط چندان برقرار کرد و از نوع روایتش هم خوشم نیومد فیلم casino اسکورسیسی هم تو همین مایه ها بود و سطح پایین تر از این فیلم ولی کارگردان بزرگیه ایمان جان شما فیلم هندیتو نگاه کن اول میگی کارهاشو میپسندم بعد میای کلا بهترین فیلمشو میبری زیر سوال!!! دلیل نمیشه چون شما نتونستی ارتباط برقار کنی فیلم بدی باشه شخصیت خودتو با این جور جواب دادن نشون دادی,فکر… ادامه »
ایمان جان شما فیلم هندیتو نگاه کن
اول میگی کارهاشو میپسندم بعد میای کلا بهترین فیلمشو میبری زیر سوال!!!
دلیل نمیشه چون شما نتونستی ارتباط برقار کنی فیلم بدی باشه
کار های اسکورسیسی رو دوست دارم و نگاه میکنم
ولی این نوع ژانرش رو نمیپسندم
فیلم خیلی به هم ریخته است و به خاطر تعدد شخصیت ها نمیشه با هشون ارتباط چندان برقرار کرد و از نوع روایتش هم خوشم نیومد
فیلم casino اسکورسیسی هم تو همین مایه ها بود و سطح پایین تر از این فیلم
ولی کارگردان بزرگیه
فیلم خوبی نبود اساسا معنی خاصی نداشت و نکات سر هم بندی شده بود این فیلم یک فیلم گنگستری درجه ۳ هست
مراقب باشین رفقای خوب نشین! 😆
فیلمش خواب بود وبا پدرخونده اصلا قابل مقایسه نیست
فیلمهای اسکورسیزی فرصت نفس کشیدن را هم از آدم میگیرن.فیلم معرکه بود و بازی ها عالی بخصوص رابرت دونیرو
ولی برای من فیلم رفتگان اسکورسیزی یه چیز دیگه ست .وای خدای من …هنوز که هنوزه وقتی به یاد فیلم میفتم دیوونه میشم.
البته دیالوگهای این فیلم خیلی ساده و در عین حال عمیق بود
خیلی فیلمش عالی بود.یکی از بهترین آثار استاد اسکورسیزی.لهش نمره ۹٫۵ از ۱۰ میدم
بهترین فیلم ژانر گانگستری تا به الان (حتی بهتر پدرخوانده) درود بر اسکورسیزی و دنیرو. انقدر شاهکاره که باید نماد این ژانر باشه
عاشق این فیلمم … حقش ۱۰۰۰۰۰ اسکار بود
رفقای خوب یکی از شاهکارهای اسکورسیزی کبیر هست که احتیاط واجبه که سالی یکبار ببینیدش!
ترکیب رابرت دنیرو-ری لیوتاو جو پشی بی نظیره.جمله بیادماندنی:رابرت دنیرو(جیمی کانوی)"هیچوقت به رفقات خیانت نکن وهمیشه دهنتو ببند"
Riddler:"لومت" رو خوب اومدی… ضمنا در خطاب به آقای تحلیلگر بگم که من نمیدونم قضیه ی این نمادگذاریها چیه شما فیلم می بینید تا نماد گذاری کنید یا فیلم میبینید تااز قصه(داستان)لذت ببرید…منظورم اینه که خود فیلمساز هم برای نمادگذاری فیلم نمی سازه و فقط برای روایت یه قصه جالب , پرکشش و پر تعلیقه که اینکار رو می کنه و اصلا فیلم ساختن برای نماد ساختن احمقانه ترین کار ممکنه من تنها چیزی که تو این فیلم و فیلمهای دیگه کلایسک که می بینم روایت منسجم داستان هستش و یه قصه گویی مستقل و بی پرده… من کلا این… ادامه »
Riddler:"لومت" رو خوب اومدی… ضمنا در خطاب به آقای تحلیلگر بگم که من نمیدونم قضیه ی این نمادگذاریها چیه شما فیلم می بینید تا نماد گذاری کنید یا فیلم میبینید تااز قصه(داستان)لذت ببرید…منظورم اینه که خود فیلمساز هم برای نمادگذاری فیلم نمی سازه و فقط برای روایت یه قصه جالب , پرکشش و پر تعلیقه که اینکار رو می کنه و اصلا فیلم ساختن برای نماد ساختن احمقانه ترین کار ممکنه من تنها چیزی که تو این فیلم و فیلمهای دیگه کلایسک که می بینم روایت منسجم داستان هستش و یه قصه گویی مستقل و بی پرده… من کلا این… ادامه »
Riddler:"لومت" رو خوب اومدی… ضمنا در خطاب به آقای تحلیلگر بگم که من نمیدونم قضیه ی این نمادگذاریها چیه شما فیلم می بینید تا نماد گذاری کنید یا فیلم میبینید تااز قصه(داستان)لذت ببرید…منظورم اینه که خود فیلمساز هم برای نمادگذاری فیلم نمی سازه و فقط برای روایت یه قصه جالب , پرکشش و پر تعلیقه که اینکار رو می کنه و اصلا فیلم ساختن برای نماد ساختن احمقانه ترین کار ممکنه من تنها چیزی که تو این فیلم و فیلمهای دیگه کلایسک که می بینم روایت منسجم داستان هستش و یه قصه گویی مستقل و بی پرده… من کلا این… ادامه »
Ali bood x