خلاصه داستان:
«مکس» یک راننده تاکسی است، که شبی در لس آنجلس توسط یک آدم کش حرفه ای، گروگان گرفته می شود. اکنون او باید راهی پیدا کند تا هم خودش را و هم آخرین قربانی این آدم کش را نجات دهد و...
بازیگران:
تصاویر فیلم:
نقد و بررسی فیلم به قلم
نمره 7.7 از 10
«وثيقه / Collateral» نمونه کلاسيکي از اين است که چگونه انتخاب بازيگران در برابر نوع فيلم ميتواند گاهي اوقات منجر به يک موفقيت قابل توجه شود. در اين فيلم، تام کروز را داريم که بخش زيادي از دوران فعاليت حرفهاي خود را صرف بازي در نقشِ اولهاي خوش تيپ و دوست داشتني فيلمهاي اکشن/رمانتيک کرده است ولي اينجا در نقش يک جامعه گريز بي عاطفه با موهاي جوگندمي و ته ريش زياد ظاهر شده است، که علاقه شديدي به [مکتب] اگزيستاسياليزم و [موسيقي] جاز دارد. در سوي ديگر جيمي فاکس، کمدين تلويزيوني بازيگر «رنگ زندگي / In Living Color» و «شوي جيمي فاکس / The Jamie Foxx Show»، را داريم، که در قالب يک راننده تاکسي افتاده حال و معمولي، در دام يکي از بازيهاي سرنوشت گرفتار شده است. و گرچه اين دو بازيگر از نقشهاي آشنا و کليشهاي شان بسيار دور شدهاند، اما هر دو به خوبي از پس نقشهاي جديدشان برآمدهاند. کروز به طرز لرزه آوري [نقش] وينست سرد و بيرحم را خوب درآورده است. و فاکس عمق و انسانيت غيرمترقبهاي را در قالب نقش مکس، که آن شب دچار کليشه تکراري قرار داشتن در يک مکان نادرست در يک زمان نادرست شده است، نمايش ميدهد.
گرچه «وثيقه» داراي يک فرضيه منحصر به فرد است، اما هرگز نميتوان آن را يک فيلم ارجينال تکان دهنده به شمار آورد. اما بازيهاي خوب بازيگران اصلي و کارگرداني سبک دار مايکل مَن مانع از ديده شدن نقاط ضعف فيلم نامه و باورپذيري آن ميشوند. گرچه اَکت نهايي فيلم به گونهاي است که گويي از يک اکشن سنتي تر به بقيه فيلم پيوند زده شده است، اما مَن سطح تنش را همچنان بالا نگه ميدارد تا ما متوجه چيزي نشويم. «وثيقه» در بررسيهاي بعد از تماشاي فيلم نمره خوبي نميگيرد، اما جزء فيلمهايي است که ضعفهايش تا بعد از روشن شدن چراغهاي سالن سينما رو نميشوند. و بخشيدن مشکلاتي که هنگام بررسي فيلم بعد از اتمام تماشاي آن معلوم ميشوند به مراتب آسان تر از اشکالاتي است که هنگام پخش فيلم رو ميشوند.
کروز نقش قاتل مزدوري را بازي ميکند، که براي از بين بردن پنج نفري، که در جريان دادگاهي براي کارفرمايش مشکلاتي را به وجود آوردهاند، به لس آنجلس ميآيد. براي رفتن به مقصدهاي خود در شهر مکس را استخدام ميکند تا راننده اختصاصي او در آن شب باشد. مکس براي قبول اين وظيفه کمي مُرَّدد است ولي پيشنهاد 600 دلار از جانب وينسنت براي يک شب ترديدش را از بين ميبرد. در نخستين توقف، وقتي که جسدي روي کاپوت ماشينش ميافتد، مکس متوجه مي شود که وينسنت تنها براي بستن يک قرارداد ملکي به شهر نيامده است. بعد از اين اتفاق، او به سرعت در مييابد که مسافرش قصد تغيير تاکسي را ندارد و اگر او ميخواهد که زنده بماند تنها گزينهاش راضي نگه داشتن وينسنت است. از نظر مکس، شب همراهي با وينسنت توأم با اتفاقات عجيب و غريب بسيار است از جمله توقف در يک کلوب جاز و ديدار با مادر بستري در بيمارستان راننده تاکسي (با بازي ايرما پي. هال). همچنين وينسنت نکاتي را درباره زندگي عشقي مکس به او راهنمايي ميکند مثلاً ميگويد که مکس بايد به مسافر قبلي (با بازي جِيدا پينکِت اسميت) که هنگام ترک تاکسي کارت ويزيتش را به او داده زنگ بزند و با هم قرار بگذارند. پس اگر اين طور است آنها هر دو زنده خواهند ماند (يعني وينسنت قصد کشتن مکس را ندارد.)
مايکل مَن هر چند وقت يکبار سعي ميکند با ساخت فيلمهايي، که بيشتر مهارت و شجاعت وي را در کارگرداني نشان ميدهند تا بخواهند تا داستان خاصي را تعريف کنند، خودي نشان دهد. اما اين در مورد «وثيقه» صدق نميکند. سبک فيلمبرداري اين فيلم کاملاً معمولي است، گرچه شاهد چندين نما و زاويه جالب هستيم. (در فيلم تعداد زيادي نماي بالاسري، هليکوپتري از تاکسي هنگام حرکت در خيابانهاي از نيمه شب گذشته و نسبتاً خلوت لس آنجلس وجود دارد). مَن به جاي تمرکز بر حقههاي دوربين، تمام حواس خود را متوجه ايجاد جو (در فيلم نوعي نگاه نوآر عمدي و يک حس فزاينده ترس از فضاي بسته وجود دارد) و توليد تنش ميکند. وينسنت سريع، با هوش و خطرناک است. پس چطور مکس قرار است که زنده بماند؟ گرچه بازيگران ديگري خيلي کوتاه در مسير اين دو قرار ميگيرند، ولي اين فيلم صرفاً درباره فاکس و کروز (اولي بيشتر از دومي) است. ممکن است فردي از خود بپرسد که چرا بازيگري مثل جيدا پينکت اسميت راضي به بازي در نقش کوتاه و دم دستي يک علاقه قلبي بالقوه/زن دچار دردسر شده است. ايرما پي. هال جرات معمول خود را در يک نقش نيمه کمدي به عنوان مادر تندخوي مکس نشان مي دهد. و مارک روفالو، پيتر برگ و بروس مکگيل به عنوان ماموران قانون الزاماً در فيلم حضور دارند تا به مسير وينسنت پايان دهند.
«وثيقه» داستان يک رفاقت غيرمعمولي نيست. با گذشت ساعات شب مکس و وينسنت هرگز به هم نزديک نميشوند. در عوض اين فيلم درباره شرايط غيرعادي است که باعث ميشود تواناييهاي ناشناخته مکس رو شوند. مکس که تاچند ساعت قبل يک آدم خيالپرداز بود، ميفهمد که حالا وقت عمل است. وينسنت کاتاليزوري است که اين تغيير را کاتاليز مي کند. در مورد اين آدمکش هيچگونه تحول شخصيتي رخ نميدهد. وينسنت در انتهاي فيلم هماني است که در آغاز فيلم ميبينيم. تمام تغييرات مختص مکس هستند و بازي فاکس به ما اجازه ميدهد تا اين تحول را باور کنيم. گرچه «وثيقه» با انبوهی از صحنههاي اکشن (از جمله تيراندازي و تعقيب و گريزهاي بسيار) به پايان ميرسد، اما نميتوان آن را يک فيلم اکشن خواند. بخش زيادي از فيلم نوعي بازي موش و گربه بين وينسنت و مکس است، به طوري که اين دو دائماً در تلاش براي رسيدن به آنچه ميخواهند هستند. از نظر وينسنت، مکس يک منبع ارزشمند است. مکس خواهان آزادي اش است. لحظهاي که وينسنت سوار تاکسي ميشود، همه چيز بر وفق مرادش است. اما وقتي که شب به انتها ميرسد معلوم ميشود که مکس بيش از آنچه رقيبش انتظار داشته بازيگر ماهري بوده است.
متقاعد کننده بودن «وثيقه» بيشتر ناشي از تعامل بين وينسنت و مکس است تا از صحنههاي، خشونت و تعقيب و گريز. به نظر ميرسد که فيلمنامه بيش از آنچه در فيلم ديده ميشود، هوشمندانه نوشته شده است. (شايد ضعف فيلم ناشي از نکات فخرفروشانه و آزاردهنده وينسنت درباره جايگاه انسان در گيتي باشد). بازي و جو، فيلم را تعريف ميکنند، اما نکته مهم اين است که لحظاتي وجود دارند که سبک ميتواند به مفهوم تبديل شود و اين فيلم يکي از آن لحظات است. «وثيقه» فيلمي است که به طرز عجيبي درگير کننده است. بازي هاي کروز و فاکس چشمگيرند و کارگرداني مایکل مَن محال بودن کسالت و سردي در فيلم را تضمين ميکند.
اختصاصی نقد فارسی
مترجم: محمدرضا سیلاوی
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل (از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی) بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: سایت نقد فارسی” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
نقد و بررسی فیلم به قلم Roger Ebert (راجر ایبِت)
نمره 8.8 از 10
فیلم وثیقه (Collateral) با صحنهای از تام کروز شروع میشود که در آن کیفهای اسنادی را با یک غریبه در فرودگاه مبادله میکند. سپس ناگهان صحنه فیلم تغییر میکند. یک تاکسیران به نام مکس (با بازی جیمی فاکس) را میبینیم که مسافری به نام آنی (با بازی جادا پینکت اسمیت) را سوار میکند. او (آنی) تجارت میکند. او (آنی) به سرعت خیابانهایی که باید مکس از آنها بگذرد تا به مرکز شهر لس آنجلس برسند را عنوان میکند. او (مکس) میگوید که من یک مسیر کوتاهتر میشناسم. آنها شرط میبندند: کرایه مجانی در صورتیکه او (مکس) نتواند آنی را سریعتر به مرکز شهر برساند. صحنه ادامه پیدا میکند. این صحنه یک صحنهی لاس زنی بین دو نفر نیست. بعضی وقتها شما باید گفتههایی را با شخصی داشته باشید که شما را بیشتر بشناسد. آنها شروع به صحبت کردند. آنی یک دادستان است که اعتراف میکند بسیار عصبی بوده و شب قبل مورد خیلی مهمی داشته و به خاطر آن گریه میکند. مکس می گوید که او در نظر دارد مالک خدمات لیموزین خود شود. آنها از هم خوششان میآید. مکس به آنی کمک میکند که از تاکسی پیاده شود و میداند که مکس از او شماره تماس خواهد خواست. پس آنی روی شیشه میزند و به او کارت ویزیت خود را میدهد.
این یک صحنه طولانی است تا وارد یک صحنه هیجان انگیز و در عین حال خوب شویم، که دو شخصیت مهم را معرفی میکند. این صحنه همچنین دارای جملات مناسبی میباشد مانند یک فیلم کوتاه کامل. این صحنه به ما چیزهایی را در مورد مکس میآموزد که احتمالا در صحنههای بعدی با آن برخورد نمی کنیم و یک معنای تلویحی بعد از سوار شدن مشتری بعدی به تاکسی یعنی تام کروز به فیلم اضافه میشود. کروز نقش مردی به نام وینسنت را بازی میکند که به نظر تک شخصیتی، خودمحور و زیبا میآید. او نیاز به یک راننده دارد که تمام شب را با او بگذراند و به پنج محل برود که برای این کار 6 اسکناس 100 دلاری بعنوان تشویق به او پیشنهاد میکند. اولین توقف جلوی یک آپارتمان است که در جلوی آن پارکینگ وجود ندارد. وینسنت (تام کروز) به مکس می گوید که در کوچه منتظر او بماند. اگر چیزی راجع به این فیلم نمیدانید این خلاصه را تا بعد داشته باشید. یک جسد روی سقف تاکسی سقوط میکند. مکس با ناباوری از وینسنت میپرسد: اون رو پرت کردی بیرون و کشتیش؟ وینست میگوید: نه گلولههای تفنگ اون رو کشت. سپس او از پنجره پرید بیرون. اکنون چیزهای بیشتری راجع به وینسنت میدانیم. فیلم طوری سازماندهی شده که شغل او را یک شگفتی عنوان کند ولی آنقدر این شغل هیجان داشته که وب سایت فیلم رک و راست بیان کرده: وینسنت یک قاتل قراردادی است. بیخیال. شگفتی در مورد شغل وینسنت حداقل لذت فیلم میباشد.
وثیقه الزاما یک مکالمه طولانی بین قاتل و مردی است که نگران زندگی خود میباشد. مان (کارگردان) روی مکالمات در مورد آنچه در هر 5 محل توقف اتفاق میافتد، تاکید دارد که در آن از نقشههای شخصیتی مفصل و دیالوگهای قانع کننده توسط نویسنده استوآرت بیتی استفاده میکند تا الزاما فیلمهای کوتاه بیشتری را خلق کند که میتوانند هر یک فیلمی مستقل باشند. به صحنه اندوه آوری که در آن وینسنت مکس را به کلوپ شبانه میبرد که در انتهای شب با دنیل (با بازی باری شباکا هنلی) مالک کلوپ صحبت دارند. دنیل شبی را به یاد میآورد که مایلز دیوید به کلوپ میآید، آن را با گرمی و تعجب به یاد میآورد و افسوس میخورد که فرصت نوازندگی را از دست داده است، در اینجا چشم اندازی از زندگی او را مشاهده میکنیم. مان در یک ژانر با وثیقه کار میکند همانطور که در مخمصه سال ۱۹۹۵ این کار را انجام داد، ولی ژانر را از طریق نوعی جزییات خاص عمیقتر میکند که به درام زینت میبخشد. صحنهای را در نظر بگیرید که وینسنت از مکس خواست او را به بیمارستانی ببرد که مادر مکس در آنجا بستری میباشد. ایرما پی. هال نقش مادر را بازی میکند (زن پیری در فیلم قاتلین پیرزن اثر برادران کوئن) و نقش او خاطرهای از فیلم کوئنها را به یاد میآورد، وقتی زن به این مرد با پسر خود نگاه میکند و تشخیص میدهد که مشکلی وجود دارد و آن را در دل خود نگه میدارد.
این صحنه ها خیلی جذابتر از صحنههای معمولی مانند صحنه مالک زرنگ کلوب یا مامان بزرگ کمیکهای خنده دار با نقوش برجسته میباشند. مان دیالوگی را برای فیلم تهیه کرده که بیشتر کارگردانان اکنون آن را بعنوان اکشن تبدیل تصاویر به نقاشی بر روی دیوار در نظر میگیرند. اکشن دستاوردهای زیادی دارد وقتی برای متقاعد کردن افراد اتفاق میافتد به جای فیگورهای اکشن قالب. چیزی که بسیار جالب است روشی است که او، تام کروز، پیشرفت وینسنت بعنوان یک شخصیت را در فیلم تطبیق میدهد. وینسنت آن کسی نیست که به نظر میرسد، ولی راز او این نیست که یک قاتل است؛ بلکه این شغل او میباشد. راز او زندگی روانی پنهانی است که به دوران کودکی او باز میگردد و همیشه به این فکر میکند که زندگی او به چه معنی میباشد حتی آنگونه که زندگی را به دوش میکشد. وقتی مکس به او میگوید که شغل تاکسی موقتی است و در مورد طرحهای کاری با او صحبت میکند، وینسنت به این توجه دارد که چقدر در تاکسی بوده (12ساعت) و جملهای از جان لنون را بیان میکند: زندگی چیزی است که در واقع اتفاق میافتد در حالیکه شما نقشه دیگری برای آن دارید. مکس هم به وینسنت چیزهایی میگوید: تو بخشهای قالبی که در بیشتر آدمها وجود دارد را در نظر نگرفتی.
من فیلم را تا پایان چیزی غیر از صحنههای تعقیب و گریز به حساب میآورم، بخصوص صحنه قطار زیرزمینی زیرا شش تا از آنها را این تابستان دیده بودم ولی مان آن را خوب کارگردانی کرده است. و او فیلم را مثل موقعیت موش و گربه در یک دفتر تاریک کارگردانی کرده که خیلی موثر میباشد؛ این صحنه با تماس پنجره پشتی توسط مکس شروع میشود که به اتفاقاتی که در بیرون از دفتر کار میافتد مینگرد. تام کروز و فیلم سازان بیشتر به خصوصیات شخصیت او (وینسنت) پرداختهاند تا آنچه ما از یک فیلم هیجان انگیز انتظار داریم. آنچه او در مورد وینسنت نشان میدهد، عمدی یا غیر عمدی، منتهی به صحنههایی میشود که همانند یکی از آن فیلمهای جنایی فرانسوی در دهه 1950 میباشد. اثر جیمی فاکس در فیلم یک وحی و الهام است. من از آن یک کمدین تصور میکردم (مانند بازی در فیلم به دنبال غنیمت، نقض تمام قوانین) ولی اینجا او قدم به یک فیلم دراماتیک گذاشته و دائم در آن نقش فردی قانع کننده و درگیر را بازی میکند. اکنون من انتظار بازی ری چارلز را دارم؛ قبلا خیلی مطمئن نبودم. و مشاهده میکنیم که جادا پینکت اسمیت (آنی) هر روز و هر لحظه اولین دیدار زیبای خود با مکس را به خاطر میآورد. این یک صحنه هیجان انگیز نادر است که شخصیت با صدا و خشم شناخته میشود.
اختصاصی نقد فارسی
مترجم: محمدحسین جلالی
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل (از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی) بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: سایت نقد فارسی” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
نقد و بررسی فیلم به قلم Steven Hunter (استیون هانتر)
نمره 9 از 10
مسئله نه چندان خنده دار این است که تام کروز در فیلم وثیقه (Collateral) نسبت به آخرین فیلم خود، که در واقع نقش یک سامورایی را بازی میکند، یک سامورایی بهتر است. کروز در این فیلم نماد ضرب و شتم جهان در فیلم جدید مایکل مان است، یک قاتل با حسی کنایه آمیز از خود، دانش کافی از موسیقی جاز، لباسهای با کلاسی که او را به کلوپ GQ راه میدهد و یک اراده سرسخت و ظالم. این فیلم واقعاً تمام نشانههای فیلمهای تام کروز را دارد: نسخه او از وینسنت، با موها و ریش جو گندمی، وحشی و سرسخت، با چشمانی موش مانند و درخشان، که بر اساس کدهای خود زندگی کرده و با همانها خواهد مرد. زیبایی وحشی کروز، بینی تیغهای، سیاهی (کنایه از شیطان صفتی) ظریف و عالی او، هیکل ورزشکاری، کمی خودبینی، همگی در کنار هم بهترین بازی او پس از بازی در فیلم “مگنولیا” را رقم میزنند. فیلمی که این غرور را به تصویر میکشید، یک رویای تب آلود و وحشت آور از خشونت شهری است، که در یک کابوس پر از نورهای نئونی اتفاق میافتد. در این جهان، وینسنت پادشاه است. وینسنت، اهل ناکجا آباد، بدون هیچ داستانی از گذشتهاش، بدون هیچ داستانی از زندگی، والدین، خانواده یا فرهنگ، وینسنت، یک حرفهای تمام و کمال، قرار است پنج شاهد را در یک شب کشته و به پرواز ساعت شش و سی دقیقه LAX به مقصدی ناشناس برسد. او لباسهای ایتالیایی به تن دارد، اسلحه آلمانی به دست دارد (کت و شلوار مردانه برند ورساچه، تپانچه شرکت هکلر و کخ)، مانند مذاکرات نورمن میلر سفید پوست صحبت میکند، و فی البداهه این کار را انجام میدهد. او کار را تمام خواهد کرد، مهم نیست که با چه چیزی روبرو میشود. این کار اوست. این تنها کار اوست.
با این حال او به یک تاکسی نیاز دارد، و یک راننده تاکسی به نام مکس را انتخاب میکند. ممکن است با خود بگویید: هوم، یعنی کارفرمایان او یک راننده در اختیار او قرار ندادند؟ آنها خود حرفهای هستند، باید درک کنند که حمل و نقل مطمئن یکی از مسائل کلیدی برای کار وینسنت میباشد. با این حال، ممکن است که این فکر پیش از فیلم به ذهن شما برسد، و ممکن است که پس از تماشای فیلم نیز این را بگویید، اما در طی دیدن فیلم اینگونه نخواهد بود؛ و این گیرائی فیلم را نشان میدهد. وینسنت فرودگاه را ترک میکند، کیفی پر از مهمات و یک لب تاپ را دریافت میکند، همراه با آدرس و نامهای افراد که بر روی هارد آن ذخیره هستند، سوار یک تاکسی میشود، که از قضا تاکسی مکس است، آن هم درست پس از اینکه مکس با یک زیباروی عالی (جادا پینکت اسمیت) ملاقات داشته است. اینجاست که وینسنت با مکس (جیمی فاکس) ملاقات میکند. وینسنت، مکس درست نقطه مقابل توست، هر چیزی که از نظر تو قابل تحقیر است. او تقریبا نقطه مخالف توست: یک فرد رویا پرداز که تنها موقتی رانندگی تاکسی میکند، اگرچه این “موقتی” بودن 12 سال طول کشیده است. او خیال داشتن لیموزین مرسدس کلاس S را در سر میپروراند، اما به نظر میرسد که هیچ پیشرفتی نداشته است. و نه تنها فاقد قدرت تمرکز عالی است، بلکه راحتی او در بیان خود از طریق جنایت است، لذت حرفهای در انجام دادن کار، عشق او نسبت به چالش است. مانند یک پسر بچه در فروشگاه لباس میپوشد. او یکی از آن احمقهایی است که از چرت خود بیدار شده و تازه میفهمد که سه سال پیش مرده است.
با این حال معمای داستان این است که با شیوه کارکرد عجیب مغز وینسنت آشنا شویم، در نهایت وینسنت از مکس خوشش میآید. او این اشتیاق مکس در راضی کردن دیگران را دوست دارد، بی میلی او نسبت به چالش، اطاعت کردن عالی او را دوست میدارد. او حتی ممکن است کمی احساس تنهایی کند و به نظر بودن مکس میتواند سرگرم کننده باشد، مخصوصا به دلیل ماهیت پر تنش شغل او. این دو در کنار هم یک اودیسه را در چشم انداز شب آغاز میکنند، از قتلی به قتل دیگر، و در این زمان دوربین به مطالعه کت و شلوار شیک و کفشهای نوک تیز و سیاه وینسنت و هیجانهای مکس در تلاش برای شورش کردن میپردازد، شورشهایی که به راحتی توسط وینسنت سرکوب میشوند. این به نظر شما زیاد خطرناک نیست، اما باید شما را به یاد میامی وایس (نام فیلم دیگری از مایکل مان) بیاندازد؛ کارگردان این فیلم، مایکل مان، این نوع شلوغی خونسردانه را سالها پیش از سریال میامی وایس و سایر کارهای تلویزیونی به داستانهای جنایی وارد کرد. او این ژانر را در فیلم مخمصه گسترش داد، که یک فیلم حماسی عالی دربارهی سرقت از بانک بود، سپس در دو فیلم دیگر از آن ها دور شد (“نفودی و “علی”). خوب است که دوباره به محله قبلیاش بازگشته است. نکته در اینجاست: در زیر این طراحی، این تاری و انعکاس نور نئون در پنجرههای تاکسی، حس مه در هوای شب، تعداد زیاد مردانی که در تاریکی عینک دودی به چشم دارند (بچه ها، این کار را در خانه امتحان نکنید)، این فیلم نوعی معنای تلویحی درمانی دارد. وینسنت و مکس در آخر با هم دوست نمیشوند و در حال خواندن آهنگ “کومبایا” در کنار هم راه نمیروند، بلکه به شکلی شبیه به فیلمهای قدیمی جان وین، وینسنت بسیار خشک و یخ نقش مربی مکس را بازی میکند. او مکس را مجبور میکند تا کارهایی را انجام دهد که آن فرد خوش خیال و بازنده هیچگاه نمیتوانست انجام دهد. در آخر، مکس به چیزی تبدیل میشود که در ابتدای فیلم بعید به نظر میرسد: یک قهرمان.
زمانی که شدت رابطه بین مکس و وینسنت کم میشود، فیلم مایکل مان کمی لرزان و بی ثبات میشود. برای مقاصد داستانی، نیاز مان به یک ساختار تعقیب و گریز، او در صحنههایی به سراغ تیمی از مامورین پلیس میرود که در حال سر هم کردن قطعات ماموریت وینسنت هستند (جسدها نیز در این امر به آنها کمک میکنند). و سعی میکنند تا جلوی وینسنت را بگیرند. این توالیها، که مارک روفالو نقش اصلی در آنها را به خوبی بازی میکند، تاثیر زیادی ندارند. اما به صورت موثری شدت بازی کروز را متعادل میسازند. و هر یک از صحنهها دارای تازگی بصری خاص خود است: یک لحظه کلیدی رخ میدهد، در یک لحظه کلیدی از ناکجا آبادی تفنگی به چشم میخورد و یک سر و صدا را خاتمه میدهد، و یا فیلم موقتی به ژانر فیلمهای جان وو میرود و یک تیراندازی مدل هنگ کنگی در یک کلوپ کرهای را شاهد هستیم، یا دو ولگرد خیابانی را میبینیم که وقتی با وینسنت روبرو میشوند نمیدانند تا چه حد از او پائینتر هستند و او با سرعت و شیوهای شبیه به یک سامورایی، دخل آن ها را میآورد. وثیقه، بهترین ژانر فیلم سازی است: بر اساس قوانین بازی میکند، از سنت ها پیروی میکند، و در عین حال هم آشنا و هم جدید و تازه است.
اختصاصی نقد فارسی
مترجم: محمدحسین جلالی
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل (از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی) بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: سایت نقد فارسی” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
33
دیدگاه بگذارید
… [Trackback]
[…] Info on that Topic: naghdefarsi.com/title/collateral/ […]
… [Trackback]
[…] Here you can find 4340 additional Information on that Topic: naghdefarsi.com/title/collateral/ […]
… [Trackback]
[…] Find More on that Topic: naghdefarsi.com/title/collateral/ […]
… [Trackback]
[…] Find More Info here on that Topic: naghdefarsi.com/title/collateral/ […]
… [Trackback]
[…] Info on that Topic: naghdefarsi.com/title/collateral/ […]
… [Trackback]
[…] Find More Info here to that Topic: naghdefarsi.com/title/collateral/ […]
… [Trackback]
[…] Read More to that Topic: naghdefarsi.com/title/collateral/ […]
… [Trackback]
[…] Info to that Topic: naghdefarsi.com/title/collateral/ […]
… [Trackback]
[…] Read More on that Topic: naghdefarsi.com/title/collateral/ […]
… [Trackback]
[…] Find More Information here to that Topic: naghdefarsi.com/title/collateral/ […]
… [Trackback]
[…] There you will find 88563 additional Information to that Topic: naghdefarsi.com/title/collateral/ […]
… [Trackback]
[…] Read More on that Topic: naghdefarsi.com/title/collateral/ […]
… [Trackback]
[…] Read More here to that Topic: naghdefarsi.com/title/collateral/ […]
… [Trackback]
[…] Information to that Topic: naghdefarsi.com/title/collateral/ […]
… [Trackback]
[…] Here you will find 91839 more Information to that Topic: naghdefarsi.com/title/collateral/ […]
… [Trackback]
[…] There you can find 50424 additional Information on that Topic: naghdefarsi.com/title/collateral/ […]
… [Trackback]
[…] Find More Information here to that Topic: naghdefarsi.com/title/collateral/ […]
… [Trackback]
[…] Find More here to that Topic: naghdefarsi.com/title/collateral/ […]
… [Trackback]
[…] Find More to that Topic: naghdefarsi.com/title/collateral/ […]
… [Trackback]
[…] Find More Information here to that Topic: naghdefarsi.com/title/collateral/ […]
… [Trackback]
[…] Information on that Topic: naghdefarsi.com/title/collateral/ […]
… [Trackback]
[…] Read More here on that Topic: naghdefarsi.com/title/collateral/ […]
… [Trackback]
[…] Here you will find 68541 additional Information on that Topic: naghdefarsi.com/title/collateral/ […]
… [Trackback]
[…] Find More on that Topic: naghdefarsi.com/title/collateral/ […]
… [Trackback]
[…] Find More to that Topic: naghdefarsi.com/title/collateral/ […]
… [Trackback]
[…] Read More Information here to that Topic: naghdefarsi.com/title/collateral/ […]
… [Trackback]
[…] Here you will find 30296 more Info on that Topic: naghdefarsi.com/title/collateral/ […]
… [Trackback]
[…] Here you can find 97048 additional Info on that Topic: naghdefarsi.com/title/collateral/ […]
… [Trackback]
[…] Find More Info here to that Topic: naghdefarsi.com/title/collateral/ […]
… [Trackback]
[…] Info to that Topic: naghdefarsi.com/title/collateral/ […]
راستش وقتی همه چی توی اوجه،دیگه چه انتظاری دارید؟؟آدم زبونش بند میاد!
این احساسی هست که با HEATهم دوچارش شدم!!
گفتنی که از این شاهکار زیاد دارم،فقط یه اشاره کوچیک میکنم به james newton howard که تو این فیلم کاری کرده کارستون که امسال هم james یه فیلم (Nightcrawler)داره که حال و هوای این فیلم رو داره ،که موزیک این فیلم هم فوق تصوره.
یه سوال:شما به چی میگید معجزه؟؟؟
یکی از زیباترین فیلمهایی که از مایکل مان دیده ام در این فیلم بازی تام کروز عالی میباشد و ما در این فیلم تام کروزی را میبینیم که در این سالها خبری از بازیهای موفق سالهای قبل را ندارد و صد البته بازی جیمی فاکس هم عالیه و داستان هم عالی میباشد زیرا با گذشت چندین سال از ساخت فیلم هنوز با هر بار دیدنش برایم لذت بخش است.
باز هم مایکل مان و یک فیلم فوق العاده زیبا.چقدر این فیلم عالی بود