خلاصه داستان:
یک دانشآموز دبستانی علاقهی تازهای به زندگی پیدا میکنید وقتی که با پسری مشغول کار بر روی مجلهی مدرسه میشود.
بازیگران:
تصاویر فیلم:
خلاصه نظر منتقدان:
جی الن جانسون – San Francisco Chronicle ( امتیاز ۷.۵ از ۱۰ )
چیزی که باعث میشود فیلم « قلبهای شیمیایی » تا این اندازه خوب شود، عدم ترس این اثر از احساساتی است که درونش جریان دارد.
شیلا او مالی – RogerEbert.com ( امتیاز ۷.۵ از ۱۰ )
یک ملودرام نوجوانانه که عمیقا احساس میشود.
پیتر بردشا – The Guardian ( امتیاز ۴ از ۱۰ )
این داستان که با جزئیات زیادی ساخته شده است، گویی که از یک دوجین داستان دیگر کنار هم دوخته شده است آن هم در حالی که هیچوقت نمیتواند از کلیشههای ژانری فرار بکند.
نقد و بررسی فیلم به قلم James Berardinelli (جیمز براردینِلی)
نشریه reelviews
نمره 7.5 از 10
باعث مباهات است که یک اثر رمانتیک نوجوانانه را بیابیم که خودش را مجبور نمیکند تا در پایان با عشقی ابدی و نامیرا پایان یابد. در زندگی واقعیای که فیلم « قلبهای شیمیایی » ( Chemical Hearts ) هم تلاش برای تقلید آن دارد، عشقهای دوران دبیرستان ممکن است به تاریکی، از دست دادن بکا*ت و رفتار خطرناک ختم شود اما به ندرت به خوشی در انتها میرسند. نویسنده و کارگردان این اثر یعنی آقای « ریچارد تن » ( که این اثر را از نوشتههای آسی کریستال ساترلند اقتباس کرده است ) هم این نکته را میداند، که اگر چه که رابطهی بین آب و روغن، پسرکی درونگرا و دخترکی که به شدت صدمه دیده قابل رخ دادن است اما ادامه یافتن آن پس از آن سال تحصیلی بسیار نامحتمل است. اگرچه که « قلبهای شیمیایی » با میل خود یک سری از کلیشههای رومانتیک رایج را در بر میگیرد اما بسیاری از نمونههای دیگر آن را کنار میگذارد. و اگرچه که عادلانه است که اگر بگوییم لحظات « حس خوب »دار در این اثر وجود دارند، اما اثر در کلیت خودش تلاش دارد تا به چیزی کمی عمیقتر برسد. فیلم به اندازهی اثر پر جنب و جوشی مثل « ۵۰۰ روز از تابستان » ( 500 Days of Summer ) اثرگذار نیست اما لحظاتی در آن وجود دارند که احساس مشابهی را خلق میکنند.
« هنری پیج » ( آستین آبرامز ) پسرکی تنها و گوشهگیر در اجتماع است که تمایل قویای به بچه درس خون بودن دارد. او هیچوقت عاشق کسی نبوده است و تنها دو دوست دارد، « لا » ( با بازی کارا یانگ ) و « ماز » ( سی.جی هاف ) و از یک رابطهی نزدیک با خواهر بزرگتر همکلاسی سابق خود یعنی « سادز » ( سارا جونز ) لذت میبرد. والدین او یعنی « توبی » ( بروس آلتمن ) و « گلوریا » ( مگ گیبسون ) به نظر بینقص اند. « هنری » برای سال دومش در دبیرستانی در نیوجرزی تنها یک خواسته دارد؛ روزنامهی فصلانهی مدرسه را ویرایش بکند. او این موقعیت را تنها فرصتی میبیند تا نویسندهی درونش را راضی بکند. مشاور مدرسه با این امر موافقت میکند اما او میخواهد تا هنری با یک دانش آموز تازه وارد به مدرسه همکاری کند؛ دخترک مرموزی به نام « گریس تون » ( لیلی رینهارت ).
رابطهی بین « هنری » و « گریس » به نوعی به پیش میرود که برای طرفداران آثار نوجوانانه آشنا خواهد بود. « گریس » رازی دارد و در نتیجه او همه را در فاصلهی مشخصی از خود نگه میدارد. وقتی که او به « هنری » پیشنهاد میکند تا وی را به خانه برساند، کلیدها را به او میدهد و وقتی هم که به خانه رسیدند از ماشین پیاده شده و به هر کجایی که در آن زندگی میکرد میرود. کنجکاوری به درون « هنری » نفوذ پیدا میکند و او شروع به مخفیانه تعقیب کردن « گریس » میپردازد. حتی زمانی که « هنری » در حال عاشق شدن است هم حقیقت را دربارهی تاریکی و شیطانهای درون « گریس » برملا میکند. رابطهی آنها علیرغم اینکه عناصری از علاقهی عمیق را در خود دارد اما باز هم سوی بسیار سمیای دارد. « هنری » بیشتر عاشق چیزی است که از « گریس » در ذهن خود ساخته است و « گریس » هم « هنری » را راهی برای رسیدن به رستگاری میبیند. مشخصا پیچیدگی بیشتری در این اثر به نسبت آثار دیگری که در این ژانر دیده ایم وجود دارد.
وقتی که بررسیها و نقدهای وارده به رمان منبع اقتباس این اثر را میخواندم، چیزی که خیلی نظرم را جلب کرد اشاره به قدرت و استحکام شخصیتهای جانبی در کتاب بود. احتمالا به دلیل محدودیتهای زمانی، این جنبه از اثر نتوانسته تا به درستی به فیلم انتقال پیدا بکند. اگرچه که نقشهای فرعی و دوم در اثر حضور دارند اما هیچکدام چنددان جذابیت خاصی ندارند. خوشبختانه احساسات رمانتیک سطحی و مسخرهای که باعث از بین رفتن جنبهی اندوهآور آثار نوجوانانه میشوند در این اثر به کناری گذاشته شده اند.
مترجم: امید بصیری
دیدگاه بگذارید