خلاصه داستان:
داستان خانوادهای از سطح پایین جامعه که برادر بزرگتر خانواده به عنوان رییس و همه کاره دیگران را زیر سلطه خود دارد و دو برادر و خواهر و پدر و مادر همگی تحت تاثیر او هستند، کار برادر بزرگتر ساخت مواد مخدر است، روزی فیلمی از خواهر آنها پخش میشود و ...
تصاویر فیلم:
نقد و بررسی فیلم به قلم عباس نصراللهی
نمره 8 از 10
پیش از تمام ویژگیهای بصری آخرین فیلم سیدی، بارزترین ویژگیای که در فیلم به چشم میخورد، شخصیت پردازی خوب او در مورد جوانانی است که زندگیهایی از دست رفته دارند و مانند تمام فیلمهای قبلی او نیز حضوری پر رنگ در فیلم اخیرش داشتهاند. شخصیت شاهین با آن مهر روی پیشانی و دندانهای عجیب و سبکی خاص از راه رفتن و دویدن، در دورترین نقطه از ذهن بیننده به عنوان یک قهرمان در فیلم ظاهر میشود، اما سیدی با این شخصیت کاری میکند که برای مدتی کوتاه او تبدیل به قهرمانی دوست داشتنی و در عین حال قابل ترحم برای بیننده شود، و راهی که برای رسیدن به این هدف برمیگزیند راه جذابی است، او از همان ابتدای فیلم تفاوتهای باطنی شاهین با سایر اعضای خانواده را نمایش میدهد و طرحی میریزد تا در نقطه اوج داستان همه چیز را رو کند و همگان متوجه شوند که شاهین از خون آن خانواده نیست. و بیننده را به بالاترین نقطه حسی برساند و شاهین را تبدیل به قهرمان بلامنازع فیلم کند. گرچه که او مانند بسیاری از قهرمانهای تاریخ سینما، انسانی شکست خورده و بی عرضه است و دیری نمیپاید که کنترل اوضاع را از دست میدهد، اما اصرار سیدی بر این که تا آخرین لحظه فیلمش تفاوتهای او با سایرین را نمایش دهد، بسیار جذاب است و شخصیتی به یاد ماندنی را خلق کرده است. در کنار شاهین شخصیت جذاب دوست صمیمی او یعنی امیر تکمیل کننده تمام حرفهایی است که سیدی درباره این قشر از انسانها قصد داشته بزند. طبق نریشن ابتدایی و انتهایی فیلم که با دقتی جالب طرح ریزی شده، این شخصیت به معنای واقعی همان گوسفندی است که نیاز به چوپان دارد، همانطور که قهرمان فیلم نیاز به چوپان دارد. دست گذاشتن سیدی روی مساله بی پدری که از فلسفههای قدیمی میآید و ارتباطی که او بین این مساله و محیط و شرایط زندگی این افراد ایجاد کرده، باعث میشود تا زندگی آنها را بدون چوپان نتوان تصور کرد، حال چه قهرمان فیلم باشد و چه پدر خانواده، پدری که خود نیاز به یک چوپان دارد و تمام زندگیش تحت تاثیر رفتارهای اوست. شخصیت پردازی شهروز که کمترین حضور را در فیلم دارد، آنچنان خوب انجام شده که بیشترین میزان تاثیر را دارا باشد، و وقتی او در صحنه پایانی فیلم در مقابل شاهین ظاهر میشود، حسی از ترس و نفرت را نثار بیننده خواهد کرد.
جهنمی که سیدی برای شخصیتهای فیلمش در نظر گرفته تا گذران زندگی آنها را نمایش دهد، دقیقا همان جایی است که میتوان نام انتهای جهان را رویش گذاشت، جایی که مردمانش چیزی برای از دست دادن ندارند و شاید چیزی برای به دست آوردن هم نداشته باشند، و این فضاسازی عالی که از شناخت خوب کارگردان نسبت به ویژگیهای این جغرافیا میآید کمک شایانی به درک بهتر ویژگیهای افراد کرده و عملها و عکسالعملهای آنها را بسیار باورپذیرتر میکند. و نکته جالبی که سیدی برای خلق این جغرافیا به کار برده، بی مکانیای است که در سرتاسر فیلم به وضوح میتوان آن را حس کرد، او هیچ گونه اطلاعاتی مبنی بر اینکه محل زندگی این افراد دقیقا در کجاست به بیننده نمیدهد و به ازای این مساله با محیط و شخصیتها کاری میکند تا کوچکترین نیازی به دادان چنین اطلاعاتی حس نشود، و بیننده تمام و کمال باور کند که آنها در دنیایی محدود به چند کوچه و خیابان خاکی و تنگ زندگی میکنند که حتی نمیدانند بام تهران کجاست و هیچ ایدهای درباره آن ندارند. البته که محدود کردن این اشخاص به این جغرافیا و محیط کاملا در راستای حرفی است که فیلم از ابتدا قصد گفتن آن را داشته، گوسفندها بدون اجازه چوپان حق انجام هیچ کاری را ندارند و تنها این چوپان است که میتواند هرعملی را که تمایل دارد انجام دهد، همانگونه که اشاره میشود چوپان چند زن در جای جای شهر دارد و همواره به آنها سر میزند، موضوعی که گوسفندان حتی به آن فکر هم نمیتوانند بکنند.
میان فرم انتخاب شده برای روایت قصه و محتوای فیلم همگونی خوبی ایجاد شده است، هماهنگیای که پیداست سیدی پس از ساخت چهار فیلم و تلاشهای متعدد در آنها برای انجام کارهایی جذاب و ارائه سینمایی خاص به آن دست یافته و حالا کم کم میتوان پخته تر شدن ایدههای او برای نمایش دغدغههایش که خلاصه در فرم فیلمها و ویژگیهای بصری آنهای میشود، دید. او حالا به خوبی میداند دوربین را کجا قرار دهد، چه هنگام آن را با سرعت به دنبال کاراکترها بدواند و چه هنگام تنها چهره آنها را نمایش دهد. به عنوان مثال صحنهای که شاهین و امیر در تونل زیرزمینی در حال فرار هستند، یکی از بهترینهای سینمای ماست، گرچه که فیلم دقایق و پلانهای زیادی دارد که با انتخابهای هوشمندانه سیدی به بهترین شکل ممکن پیاده شدهاند و او موفق شده تا فرمی که همواره مد نظرش بوده را در اینجا با هماهنگی بیشتری با محتوا در مقایسه با آثار قبلیش ارائه دهد و «مغزهای کوچک زنگ زده» را تبدیل به اثری کند که میتوان از تماشایش لذت برد، و همزمان که درد و رنج شخصیتها به خوبی حس میشود، از هیجان موجود در فیلم به خوبی میتوان به وجد آمد و لحظهای چشم از روی تصویر برنداشت.
ریتم سریع فیلم که با دوربینی آگاه همراه شده، باعث میشود تا اثر سراسر هیجان باشد و با توجه به تعدد شخصیتها، ویژگیهایشان و البته رخ دادن اتفاقی که باعث به وجود آمدن گرهای میشود که در زندگی آنها برای مدتی از تمامی گرههای موجود مهم تر است و به خوبی میتواند غیرت شخصیتهای بی پروای فیلم را برانگیخته کند، بر هیجان و درد آن میافزاید. «مغزهای کوچک زنگ زده» از آن دست فیلمهایی است که حرفش را میزند، هیجان دارد و به وفور تصاویر خوب نثار بینندگان میکند، به دل جامعهای که از آن حرف میزند رفته و کاری میکند که بیننده با تمام وجود زندگی آنها را حس کند.
فیلم چند پلان درجه یک دارد که نمیتوان به راحتی از کنارشان گذر کرد، پلان قتل خواهر، پلان ملاقات در زندان، پلان فرار در زیر زمین و پلان صحبت شاهین با خواهر سابقش در نوع خود بسیار خوب پیاده سازی شدهاند و تنها باید از دیدنشان لذت برد.
اما در میان تمام ویژگیهای خوب فیلم، شخصیت شکور کمی با فاصله از دیگر شخصیتها قرار دارد و با اینکه این شخصیت نیز در جای خوبی قرار گرفته، اما به اندازه دیگر شخصیتها به خوبی جا نیفتاده و با اینکه فرهاد اصلانی مثل همیشه قابل قبول است، اما شاید انتخاب خوبی برای این نقش نیست. روی بازی تک تک بازیگران میتوان تمرکز کرد و فاکتورهای خوبی را از بازیهای آنها بیرون کشید، اما در میان تمامی آنها که شناخته شده تر هستند، نوید پرو فرج اجرای درخشانی دارد و به زعم من بهترین بازی فیلم از آن اوست.
«مغزهای کوچک زنگ زده» کنکاش در زندگی مردمانی است که به واقع در جغرافیایی زندگی میکنند که حتی شناختن این جغرافیا نیز کمکی به زندگیهایشان نخواهد کرد و این بی مکان بودن قصه فیلم بسیار هوشمندانه انتخاب شده، آنها در دل وحشت، ترس، اضطراب و ندانستن زندگی میکنند، جایی که واقعا نیاز به چوپان دارد اما هر کسی نمیتواند جوپان باشد. حال اینکه چوپان خود میداند یا نه بحث دیگری است. فیلمی که حرفهای زیادی برای گفتن دارد.
4
دیدگاه بگذارید
صدای روایت کننده تکراریه اول و اخر داستان، شاه بیتی است که در تمام جزییات وجود دارد. یک الگو مکرر و منسجم کننده. بودن صحنه هایی همچون نزاع دسته ای، نمایش قعر فقر، بازی نوید پورفرج (که حتی عالی تر از نوید محمدزاده است) بسیار شاهکارانه اجرا شده است. جای خالی چنین فیلم هایی روزبه روز بیشتر احساس می شود.
به باور من مغز های کوچک زنگ زده فیلمی است که نشان از استعداد هومن سیدی میدهد
حقیقتا فیلم قشنگی بود
امیدوارم هومن سیدی رنگ های دیگه جعبه مدادرنگی رو هم امتحان کنه !!! نرفتم به دیدن فیلم مغزهای کوچک زنگ زده تا وقتی که هر چهار فیلم قبلی هومن سیدی رو دیدم جوانی، روح نو ، انگیزه ، به استقبال زحمت رفتن ، شجاعت ، کار کشیدن از گروه بازیگری و فیلمبرداری و … خیلی چیزهای دیگه رو میشه در فیلم های هومن دید که دلمون خیلی براشون تنگ شده بود. یواش یواش داشت یادمون می رفت سینما فقط قصه نیست و جلوه ها یا بهتر بگم سلیقه بصیریه، اما تا اینجای کار خشونت و جوانان طوفان زده و کشتی… ادامه »