خلاصه داستان:
مهتاب (سها نیاستی) و آوا (فرشته ارسطویی) دانشجویان سال دوم دانشکده معماری هستند که به اتفاق تعدادی دیگر از همکلاسیهایشان برای یک سفر چند روزه دانشجویی از تهران به اصفهان میروندو…
تصاویر فیلم:
نقد و بررسی فیلم به قلم عباس نصراللهی
نمره 2 از 10
در سینمای ما شنیدن نام رسول صدرعاملی به عنوان کارگردان یک فیلم کنجکاوی برانگیز است و میتواند بیننده را به سالهای ساخت فیلمهای موفق او، یعنی «دختری با کفشهای کتانی» و «من ترانه پانزده سال دارم» ببرد. فیلمهایی که با تمرکز بر روی دغدغههای نوجوانان و به خصوص دختران و با ساختاری عالی و فیلمنامهای مستحکم توانستند جایی همیشگی را در ذهن مخاطب باز کنند و ماندگار شوند، و حالا تصمیم او برای ساخت فیلمی درباره دختری دانشجو، همین فکرها را در ذهن مخاطب متبادر میکند، اما صدرعاملی خواسته تا به اقتضای زمانه و جامعه رو به پیشرفت امروز با تمام امکاناتش که در اختیار جوانان است فیلمی بسازد و از مدرسه به دانشگاه رسیده است. و این بار برای بیان منظورش از فیلمنامهای از پرویز شهبازی(به عنوان کارگردانی که نماینده نسل جوان شناخته میشود و اتفاقا سینما بلد است) استفاده کرده است. اما موضوع این است که این کشآمدن کارگردان از دغدغههای مربوط به دختران مدرسهای به دانشگاهی و تغییر لحن و نگاهی که نسبت به آن دو فیلم موفق به وجود آمده، نتوانسته جایگاه خود را پیدا کند و فیلم به شدت دچار سوتفاهم در بیان منظور، و ضعف در اجرا است.
ایده مرکزی فیلم بر پایه خیانت بنا نهاده شده، خیانتی دو طرفه که از سوی یک دوست در عالم رفاقت و از سوی یک پسر در عالم عشق و عاشقی رخ میدهد و کنش اصلیای که باعث میشود دو شخصیت فیلم یعنی مهتاب و علی که هر دو به طور مستقیم با آوا در ارتباط بودهاند، و حالا با یکدیگر وارد رابطه شوند، همین خیانت است. در چنین موقعیتی که خود فیلم برای بیننده پی ریزی کرده، نخستین توقع از فیلم این است که بتواند کنشها و واکنشهای درستی را ایجاد و اجرا نماید. اما به چند دلیل مهم فیلم موفق به چنین کاری نمیشود. نخست انتخاب بد بازیگران و عدم توانایی فیلمساز در گرفتن بازی درست از آنها باعث میشود تا کوچکترین حس درستی به بیننده منتقل نشود، یعنی اگر حس عذاب وجدانی وجود دارد و یا اصلا وجود ندارد، بیننده هیچ کدام را حس نکند و مانند شخصیتها که هیچ عکسالعمل درستی نسبت به واقعه پیش آمده ندارند، بیننده نیز در این بین باشد و کوچکترین همزاد پنداریای با هیچکدام از آنها نکند. به عنوان مثال علی و مهتاب شروع بسیار سادهانگارانهای برای رابطه دارند و گویی از قبل آماده این موضوع بودهاند(چیزی که البته در فیلم به بیننده نمایش داده نمیشود و خیلی ناگهانی بیننده میبیند که اینها آماده بودهاند و هیچ طرحی از پیش برای آن نبوده است) و یا پدر و مادر آوا کمترین حسی از پدر و مادر بودن را به مخاطب منتقل نمیکنند.
دوم پراکندگی گفتار در فیلم و دور شدن از ایده اصلی است، اتفاقی که بر خلاف فیلمهای موفق صدرعاملی اجازه نمیدهد تا شخصیتها تکلیف خود و در پس آن بیننده را مشخص کنند. عدم توانایی فیلمساز در انتقال مفاهیم مدنظرش به اینجا ختم میشود که دست به کارهای مختلف بزند تا بتواند خیانت رخ داده و حس بدی که بعد از آن به وجود میآید را نشان دهد، اما به هیچوجه موفق به این کار نمیشود و در نهایت نه روابط درستی شکل میگیرند و نه حرف اصلی که بارها و بارها به وجودش اشاره میشود اما به طور گذرا، به درستی بیان میشود و فیلم تبدیل به تکههایی مختلف از یک رابطه زودگذر کم رمق میشود که نه شکل گرفتنش برای بیننده ملموس است و نه پایان یافتنش.
سوم عدم شناخت درست فیلمساز از شرایط دانشجویان(با توجه به تاکید فیلم بر دانشجو بودن آنها و رخ دادن تمام اتفاقات هول محور دانشگاهی و دانشجویی) و شرایط حسی و رابطهای جوانان در چنین سن و سال و جغرافیایی، باعث به وجود آمدن سو تفاهمهایی در شکل دهی شخصیتها و حضور آنها در این جغرافیای خاص شده است که تمام وقتی که آنها در آن جا حضور دارند را میتوان به عنوان زمان تلف شده فیلم که کوچکترین کارکردی در پیشبرد درام ندارند، تلقی کرد. (به عنوان مثال حضور مهتاب در کمیته انضباطی دانشگاه، که میتواند به عنوان نمونهای ترین این سوتفاهمها باشد، آن فضای به شدت مردانه و تا این حد منظم و دقیق با بازیهای تصنعی بازیگران، حقیقتا آن چیزی نیست که در واقعیت یاف میشود و برای فیلمی تا این حد رئال، نمیتواند کارکردی داشته باشد).
در نهایت «سال دوم دانشکده من» با تمام چیزهایی که ندارد، فیلمی ناقص و بیرمق است که نه توانایی شکل دهی درست روابط(بر خلاف آن چیزی که در «ماجرا»ی آنتونیونی رخ میدهد، اگر ایده مرکزی فیلم را بر مبنای آن اثر بدانیم) را دارد و نه موفق میشود حس درستی به بیننده منتقل کند و از ابتدا تا انتها مشغول زدن دوری باطل است خیانت که کنشگر اصلی پیرنگ است نیز نمیتواند جای خود را در فیلم باز کند و تنها از طریق زیرمتن میتواند بین سه شخصیت ارتباط برقرار کند(اتفاقی معمول در داستانهایی که به خیانت منتهی میشوند) و نمیتواند پیرنگ را رو به جلو ببرد و جهان مصنوعی فیلم با بازیهای تصنعی بازیگران و پایانبندی دمدستیاش، کاملتر میشود.
اختصاصی نقدفارسی
دیدگاه بگذارید