خلاصه داستان:
غیرت در ﯾﮑﯽ از روستاهای مرزی آذربایجان به ﮐﺎر زﻏﺎلسازی مشغول اﺳت. پسر او ﯾﺎﺷﺎر که به دلیل دزدیدن طلا در زندان به سر میبرد، برای عروسی خواهرش به ﻣرﺧﺻﯽ میآید، اﻣﺎ گم ﺷدن ناگهانی ﯾﺎﺷﺎر، غیرت را را ﺑﺎ چالش بزرگی روبهرو میکند
تصاویر فیلم:
نقد و بررسی فیلم به قلم عباس نصراللهی
نمره 7 از 10
سینماگرانی مختلف درسینمای ایران بارها و بارها دست روی داستانهای ناتورالیستی گذاشتهاند و از این طریق وارد اجتماع شده و حرفها، نقدها و دغدغههایشان را به تصویر کشیدهاند. و طبیعی است که در ادبیات ناتورالیستی(که همان را میتوان به قصههای چنین فیلمهایی بسط داد) قهرمان/ضدقهرمان مهمترین کارکرد را پیدا میکند و اتفاقات بر اساس تصمیمات او رخ میدهند، و تغییراتی در شخصیت/زندگی او رخ خواهد داد که یا برگشتناپذیر هستند و یا برگشتنشان بسیار دو از انتظار است.
نمونه قدیمی تر این دست فیلمها در سینمای ما میتواند «قیصر» و «گوزنها» از مسعود کیمیایی و یا «گزارش» از عباس کیارستمی و نمونه جدیدترش که بسیار نیز قابل تامل است، «پرویز» از مجید برزگر باشد. حال اسماعیل منصف با چنین زمینهای فیلم «زغال» را ساخته است. فیلمی که پیرنگش تماما از قصهای ناتورالیستی میآید و در خلق شخصیتها/موقعیتها و پیشبرد این پیرنگ بسیار موفق است.
فیلم با نمایش یک اتفاق آغاز میشود(پسر عمو غیرت، یعنی یاشار از زندان به مرخصی میآید) اتفاقی که از پس یک اتفاق دیگر در آمده و حالا خود میتواند عاملی برای رخدادن یک اتفاق جدیدتر باشد. همین پیوستگی و مرتبط بودن اتفاقات به یکدیگر است که «زغال» را تبدیل به اثری سرحال، پرجنبوجوش و پر از فراز و فرودهای داستانی میکند. دغدغه فیلمساز در نمایش تغییرات یک انسان، به واسطه فشارهایی که از محیط به او وارد میشود، دغدغهای است که محدود به یک محیط خاص(با توجه به جغرافیا و زبان خاص فیلم) نمیشود و میتوان فیلم را اثری جهان شمول دانست. نمایش زندگی آرام عمو غیرت که با تمام مشکلاتاش، همچنان تلاش میکند ساده، باوجدان و آبرومندانه زندگی کند، در نیمه نخست، کارکردی پیدا میکند که تغییرات شخصیتی عمو غیرت در نیمه دوم فیلم، بسیار کوبنده و عمیق باشد.
در واقع سیر آرامی که فیلم در نیمه اول طی میکند تا شخصیت/شخصیتها را تغییر دهد و نگاه آنها به مسائل زندگی را عوض کند، در مسیری درست و بسیار آرام طی میشود، به طوری که بیننده خود را درون فیلم و اتفاقات ببیند(به دلیل وجود فیلمنامهای خوب که از جایی درست آغاز میکند و به مسیری درست گام میگذارد) و در نیمه دوم و به خصوص فصل پایانی فیلم که بسیار دیدنی است، راهی جز پذیرش این تغییرات نداشته باشد(ویژگی مهم فیلم نیز در همین نکته است، این که فیلمساز به هیچوجه تلاش نکرده تا شعار بدهد، حرف درشتی بزند و بخواهد پیامی برساند، بلکه تنها و تنها فیلم و البته شخصیتهایش را در دل اتفاقات و جبر محیطی رها کرده تا کاملا مانند زندگی آنها بتوانند خطا کنند، تصمیم بگیرند و حتی خود را محق بدانند و دغدغهاش را نخست در دل مضمون و سپس در پس اتفاقات فیلم جای داده است و در نهایت فضایی را ایجاد کرده که بیننده به دور از هرگونه قضاوت، به هیجان بیاید، به فکر فرو رود و خود را جای شخصیت/شخصیتها بگذارد و در مقام تصمیمگیری ببیند).
«زغال» از آن دست فیلمهایی است که به دلیل وجود یک قصه/فیلمنامه درست، به هیچوجه تلاشی فراتر از حرفها/دغدغههای خود نمیکند تا نشان دهد که اثر خوبی است، بلکه دقیقا به دلیل وجود همان فاکتورها، کارگردانی کمادعا و بدون کمترین اضافهکاری و فضاسازی دقیق،موفق میشود تا حرفهایش را تمام و کمال بزند، تاثیرگذار باشد و در نهایت بیننده را با یک فیلم خوب مواجه کند.
اختصاصی نقدفارسی
دیدگاه بگذارید