خلاصه داستان:
روسی یک فیلم عاشقانه است که به تراژدی ختم میشود. توماج (امیر آقایی) موفق میشود تا از زندان فرار کند اما زمانی که نزد همسرش (طناز طباطبایی) باز میگردد متوجه میشود که او مورد هتک حرمت قرار گرفته و ...
تصاویر فیلم:
نقد و بررسی فیلم به قلم عباس نصراللهی
نمره 1 از 10
هرچه گشتم تا در آخرین فیلم ثقفی پسر، چیزی که او در همه این سالها دنبالش بوده و در فیلمهای پیشیناش، هرچند با نقص و کمبود، اما با بیشترین میزان تلاش و دقت(در احد و اندازهای که بلد بوده است) پیاده کرده است، را بیابم، نتوانستم. اگر او در «همهچیز برای فروش» توانسته بود تا حدی به وسترنی ایرانیزه نزدیک شود و از آن بیمکانی فیلماش در راستای پیشبرد قصه استفاده کند، و یا در «مردی که اسب شد» توانسته بود با کپی نعل به نعل از «اسب تورین» بلاتار و اضافه کردن بخشهایی به آن و کم کردن چیزهایی از آن، به یک انسجام درونی و کشش سینمایی برسد، در این فیلم به هیچوجه هیچیک از آن المانهای مورد علاقهاش به کمکاش نیامدهاند، و واضحترین دلیلی که میتوان برای این موضوع یافت، تنها همین است که او دوست داشته قابهای خوب و دقیقی را به نمایش بگذارد، و بخواهد که فضایی اگزوتیک (حتی اگزوتیک تر از فیلمهای قبلیاش) را پیاده کند و شخصیتهایش را در لامکان و لازمانترین حالت ممکن قرار دهد. تلاش او برای متفاوت بودن در سینمای اجتماعی زدهی ایران تا جایی کار میکند که علاوه بر این فضاسازی(که اگر به کارش آید) حرف دیگری نیز در قصه برای گفتن داشته باشد(مانند کاری که کارگردانهای مورد علاقه او یعنی بلاتار، آنجلوپولوس و جیلان انجام میدهند) و بتواند کمگویی، شخصیتمحوری و سردی و خشونت را کنترل نماید و از همه اینها در راهی استفاده کند که حرفی درست را به ثمر بنشانند.
فیلم با نمای بارانی شدید که بر سر یک سوله قدیمی و خراب میبارد، آغاز میشود، جایی که یک پلیس به دنبال چیزی میگردد، این شروع جذاب با آن کادربندیهای دقیق، تنها چیزی است که فیلم میتواند به آن اکتفا کند و پس از این سکانس نسبتا طولانی، که هم فضای کلی فیلم و هم شیوه فیلمسازی کارگردان را معرفی مینماید، فیلم عملا هیچ حرف دیگری برای گفتن ندارد و خرده داستانهایی که در سر راه شخصیت اصلی فیلم(امیر آقایی) قرار میگیرد، نه میتوانند به هم ارتباطی پیدا کنند و نه میتوانند به طور مستقل کاری از پیش ببرند. همان پلیس ابتدای فیلم دیگر تا انتها هیچ نشانی از خود در فیلم نمیگذارد(حتی وسترنهای دوره اوج این سینما نیز کلانتر را به طور کامل از فیلم حذف نمیکردند، با همه بیمکانی و بیقانونیای که در فیلمهای این چنینی به چشم میآمد) و به طور بیمنطقی از فیلم حذف میشود. توماج با بازی امیر آقایی مسائلی را بر سر راه زندگی خود دارد(از زندان فرار کرده، همسرش ترکش کرده، به همسرش تجاوز شده، همسرش عاشق شخص دیگری است و…) هر کدام ازاین خرده پیرنگها(اگر جستجو کنیم میتوانیم متوجه شویم که فیلم پیرنگ اصلیای ندارد که این خردهپیرنگهای فراوان به کارش بیایند) بناست تا بخشی از بار فیلم را به دوش بکشند، اما پرشهای فراوان فیلمساز از صحنهای به صحنه دیگر و به طور دقیقتر نبودن فیلمنامهای که بتواند وقایع را به هم ارتباط دهد، باعث میشود تا «روسی» تبدیل به فیلمی شود که نه در بیان حرفی که میخواهد بزند موفق است(ظاهرا یک عشق بسیار قوی) و نه میتواند جهان که منحصر به خودش است را بسازد.
وجود یک مثلث عشقی(مالوفترین شیوه بیان عشق و خیانت در سینما) نیز نمیتواند آن چیزی که کارگردان میخواهد از عشق بیان کند را، به بیننده نشان دهد، زیرا هیچ کیفیتی از نوع رابطهها، این که چرا عشاق به یکدیگر نرسیده و اینکه چرا دو نفر مجبور به ازدواج با یکدیگر شدهاند به بیننده نمایش داده نمیشود، و تمام برخوردهای سه شخصیت درگیر داستان عشقی فیلم، بی کارکرد به نظر میرسند. زیرا خود فیلمساز از جایی به بعد موضعاش را کاملا مشخص میکند و گویی دوست دارد که موضوع تجاوز بیشتر نمایان شود، اما جالب اینجاست که همان موضوع را نیز نمیتواند به درستی دنبال کند(تا پایان فیلم نمیتوان دلیل حضور پدر توماج، آن مردی که مظنون به تجاوز است(که گویی فرزند ناخواسته پدر توماج است، پس با توجه به گفتههای درون فیلم، او باید روسی یا فرزند روسی باشد، چیزی که به هیچوجه برای ما مشخص نمیشود و اگر بیننده فکر میکرده که توماج همان روسی است، با اتفاقاتی که در فیلم رخ میدهد، این ظن برایاش پیش میآید روسی باید شخص دیگری باشد) و دوست صمیمی توماج(با بازی صابر ابر) را در فیلم متوجه شد، یعنی اگر اینها حضور نداشتند هم، با توجه به اینکه در آن ناکجاآباد آدم دیگری وجود نداشته(و یا حداقل به ما نشان داده نشدهاند) توماج به راحتی میتوانست به دنبال مظنون بگردد.
حال همه این فاکتورهای بد را به بازیهای اغراقشده و غیرقابل تحمل بازیگران اضافه کنید، و ملالی که این بار در کشدار شدن صحنهها و دوربینی که آرام حرکت میکند، نمیتواند نمود بیرونی پیدا کند و میزانسن، دکوپاژ و در نهایت فرم روایی انتخابی شکست میخورد(موضوعی که در فیلم«مردی که اسب شد» کاملا کارکرد دارد، یعنی نمایش تکرار، آن هم به کندترین حالت ممکن(ریتم و تمپو آرام) و رم فیلم آنجا کاملا در اختیار مضمون است، اما در اینجا اتفاقا نیاز است که پشتسرهم و بیوقفه اتفاقات رخ دهند، تا شاید بتوان کمی از دنیای فیلم را باور کرد، اما ثقفی، خودش با دستهای خودش، فیلمنامه نصفه و نیمهای که توانایی تبدیل به فیلم شدن را نداشته، به زمین میکوباند تا به راحتی بتوان گفت این فیلم یک گام بلند رو به عقب برای اوست)
اختصاصی نقدفارسی
1
دیدگاه بگذارید
متاسفانه هیچ مشخصه اصلی و مهمی ندارد تا بتوان از آن برای دفاع از فیلم استفاده کرد. بازی های به شدت اغراق شده (به خصوص حرکات صابر ابر که دیگر خارج از کنترل است)، مکان ها و اسبابی که ربطی درست به فیلم ندارند (می توان همان داستان در دل شهری بزرگ مثل تهران تعریف کرد و هیچ تغییری هم در کیفیت داستان وارد نشود).
کاری نه چندان قوی که در پس بازیگران خوش سیما، نقاب زده است