خلاصه داستان:
رضا (امین حیایی) پس از سالها از ژاپن به وطن بازگشته است. او در تمام این سالها در ژاپن کار کرده و پول به ایران ارسال می کرده اما با بازگشت به ایران متوجه می شود که ...
تصاویر فیلم:
نقد و بررسی فیلم به قلم عباس نصراللهی
نمره 1 از 10
به نظر میرسد پیش از آنکه به تیتراژ فیلمی توجه کنیم، باید از آن بگذریم و به خود فیلم برسیم تا ببینیم در پس تمام اسامی و تقدیمها و کارهایی که انجام شده، واقعا با فیلم طرف هستیم یا اینکه تنها تصاویری پشت سر هم ضبط شدهاند و به دلیل همین پشت سرهم بودن نام فیلم را بر آن نهادهاند.
پآخرین فیلم سیاوش اسعدی نامی را با خود به همراه دارد که گویای آن است که این نام و محلهای که نام آن بر روی فیلم گذاشته شده، در روند پیشبرد فیلم مهم مینمایند، «درخونگاه» در ظاهر باید جای مهمی برای فیلم باشد، اما بزرگترین مشکل فیلم دقیقا همین است، همین که فیلم در ابتدا خود و سپس بینندهاش را گول میزند و در حالی که میخواهد درخونگاه را جغرافیایی مهم برای فیلم و شخصیتهایش جلوه دهد، نمیتواند چنین کاری را انجام دهد و حتی نمیتواند به آن نزدیک شود. این که خانهای قدیمی با زیرزمین و یژگیهای خاصش در زمانی قدیمی برای بیننده ترسیم شود، حتی گوشهای از کارکرد جغرافیایی خاص سینما را نمیتواند بر دوش بکشد. اینکه این محیط چگونه بوده و است، که شخصیتهایی که در آنجا پرورش یافتهاند، اینگونه رفتار میکنند، و یا ویژگیهای خاص هر کدامشان در آن محله خاص به این شکل در آمده، چیزی است که بزرگترین سوال فیلم را رقم میزند. اینکه در خانوادهای یکی از پسرها به جنگ میرود و دیگری به ژاپن و با حالی عجیب برمیگردد، اما آنکه به جنگ رفته بازنمیگردد، کجای این جغرافیا برای بیننده تعریف شده و چه چیزی به بیننده نشان داده میشود تا بتواند باور کند که ویژگیهای جغرافیایی باعث این نتایج شدهاند، به عنوان مثال اگر اسم فیلم «قیطریه» یا هر چیز دیگری بود، نمیشد که خانوادهای با چنین ویژگیهایی را در آن یافت؟ آیا اصلا فرقی میکرد که نام فیلم چه باشد و تا این حد روی کوچههای گنگ این محله(که معلوم نیست تفاوت کوچه مسجد یا کوچه آزانس با کوچه خانه شخصیتها چیست و اصلا چه چیزی باعث شده تا این محله به شخصیتهایش رنگ و بویی خاص بدهد) تاکید نمیشد، چه اتفاقی میافتاد؟ آیا یک شخصیت اغراق شده مانند شخصیتی که امین حیایی نقشش را بازی میکند و قهرمان فیلم است، در جغرافیایی خاص پرورش مییابد؟ اگر جواب از سوی فیلمساز مثبت باشد، پس سوال بعدی این است که چرا این جغرافیا تا این حد گنگ است و هیچ، تاکید میکنم هیچ کیفیتی از ویژگیهای آنجا به بیننده نمایش داده نمیشود. و اینکه چرا خانوادهای که در آن محله(که ظاهرا و البته قطعا از محلههای پایین شهر است) تا این حد از هم گسسته، بی در و پیکر و عجیب و غریب است. چرا فیلمساز خانواده را تا این حد بد، بدون وجدان و سیاه دیده و البته تلاش کرده تا طور دیگری آن را به بیننده نمایش دهد(دقت کنید به حضور مادربزرگ در فیلم) اما تلاشش کاملا بیهوده بوده و نتوانسته ذرهای تعادل را برقرار کند و در نتیجه بیننده با خانوادهای مواجه شده که پدر در آن کاملا لاابالی و بیعار، مادری که در ظاهر مهربان است، عامل همه فتنهها و خواهری که ظاهرا تحصیل کرده(در آن دوران) است انسانی سست و بدون وجهه تصمیمگیری است. پس میماند قهرمانی که حالا علاوه بر اغراق در به وجود آمدنش توسط فیلمساز، و بی عیب و نقص بودنش، ضعفهای فراوان دیگران ا نیز به طور مضاعف کنار خود میبیند تا بر ویژگیهای خوب او افزوده شود و بینندهای که در سال 1398 در سالن سینما نشسته و او را میبیند، کوچکترین همراهیای را او نتواند بپذیرد.
سوالهای فراوانی که خود فیلم به وجود میآورد و برای اینکه سریعتر به کارهای نصفه و نیمه قهرمان و البته قابهایی که مد نظر کارگردان بودهاند، برسد، طبیعتا همه را بیجواب میگذارد و البته که اگر جوابی هم داشتند، چندان کاری از پیش نمیبردند.
اما موضوع مهم دیگری که باید در مورد این اثر مطرح کرد، این است که محل بحث فیلم، و دغدغه آن(اگر وجود داشته باشد) تا چه حد در سینما و بعد از آن جامعه رو به پیشرفت و پر از شلوغیهای امروز مهم است، اینکه زمان فیلم در گذشته نهچندان دور باشد، اصلا اتفاق بدی نیست که اگر با دقت پیادهسازی شود، بسیار هم میتواند جذاب باشد(چه بسا که بسیاری از فیلمها در امروز روایت میشوند و هیچکدام کوچکترین کارکردی ندارند) اما اینکه موضوعی را در زمان گذشته مطرح کنیم و بخواهیم که فضای آن روزها را بازسازی نماییم، باید دید که اولا آن موضوع تا چه حد موضوع جذاب و مورد بحثی است و ثانیا تا چه حد میتوان آن را در جامعه امروزی بسط داد، و الا فیلم محکوم به شکست است.
اتفاقی که در مورد «درخونگاه» به وضوح رخ میدهد، موضوعی که برای فیلم انتخاب شده، با آن نوع نگاه موضوع چندان قابل بحثی نیست و کلینگری فیلمساز به موضوع باعث شده تا در سطح باقی بماند، اینکه کسی همچنان به فکر رفاقت، جوانمردی و خانواده باشد، با کلیگویی و عدم پرداخت به جزییات و مشخص نبودن موضع در قبال این موضوعات بزرگ، جایی در سینمای امروز ندارند(حالا چه فیلم در گذشته روایت شود و چه در حال، فرقی نمیکند) و بردن این موضوع به گذشته، بیآنکه مشخص شود این رفاقت، جوانمردی و خانوادهدوستی در کجای جغرافیا و پیش از آن در کجای جامعه آن روز قرار دارد، به کلی فیلم را پیش از تبدیل شدنش به یک فیلم، از بین خواهد برد. حال اگر در این بین قصهای هم برای گفتن وجود نداشته باشد و فیلم تاکیدش بر شخصیتها و محیط باشد، دیگر قطعا برای بیننده هیچ جذابیتی نخواهد داشت و فاصلهای دور و دراز با بیننده خواهد گرفت.(دقت کنید به سکانس طولانی و مورد تاکید فیلمساز، که شخصیت اصلی به دنبال رفیقش میرود و ادعا میکند که برای او بازگشته، برای اینکه او را از بند نجات دهد، نخست اینکه چرا آن دوست(با بازی نادر فلاح) تا این حد به استیصال رسیده، چرا پایش قطع شده و چرا قهرمان فیلم را مقصر میداند(در جایی از دیالوگهای همین سکانس گفته میشود که مقصر تمام این اتفاقات قهرمان فیلم است، اما کجا و کی و چگونه به بیننده نمایش داده میشود، اصلا چرا روی این سکانس تاکید میشود و بعد یا قبلش هیچ اطلاعاتی از آن به بیننده داده نمیشود، صرفا برای گرفتن آن قابهای بی معنی و رسیدن به این نقطه که آن بیمار روانی مشکلش سکس است، از رفاقت و رفیقش میخواهد که غریزه جنسیاش را دریابد. نوع نگاه و تفکر فیلمساز از رفاقت چه بوده و چه چیزی را میخواسته مطرح کند) و چرا قهرمان فیلم خود را زیر دین او میبیند. حتی در زمان اوج ساختن فیلمفارسیها با قهرمانان اغراق شده که تعدادشان بسیار زیاد بود نیز به این نکات دقت میشد و هر کنش و واکنشی، منطقی را در پشت خود داشت).
در نتیجه قصه کمرنگ، شخصیتهای پوچ و پرت، سینمایی کم مایه و روایتی بدون هیچگونه کارکرد فرمی و دغدغه و مضمونی که اصلا وجودشان مشخص نیست(که به زعم من اصلا وجود ندارند) تصاویری را مقابل بیننده قرار میدهند که نمیتوان نام فیلم روی آنها گذاشت.
اختصاصی نقدفارسی
دیدگاه بگذارید