«تولد هشت سالگیم در دیزنی لند بود که کم کم فهمیدم چه خبر است. من می خواستم با پرنسس ها عکس بگیرم اما همه ی آن ها می خواستند با مادرم عکس بگیرند!» این همان چیزی است که کایا گربر از اولین باری که متوجه شد مادرش، سیندی کرافورد تا چه حد مشهور است، به خاطر می آورد. شکی نیست مانند بقیه ی چهره های مشهوری که در این مطلب درباره ی آن ها صحبت خواهیم کرد، کایا هم خیلی خوش شانس است که چنین پدر و مادری دارد.
در ادامه درباره ی سلبریتی های هالیوودی ای صحبت خواهیم کرد که والدین شان نقش مهمی در موفقیت آن ها داشته اند.
کیرا نایتلی و مادر فروتن اما بااستعدادش
کیرا در محیطی خلاق بزرگ شد. پدرش، ویل نایتلی، بازیگر سینما و تئاتر است و مادرش، شارمن مک دونالد، نمایشنامه نویس، نویسنده و کارگردانی بااستعداد است. شارمن وقتی جوان بود با وجود داشتن ۷ سال سابقه ی کار برای تلویزیون، به دلیل آنکه دست آخر نتوانست به خجالتش غلبه کند کار بازیگری را رها کرد. او آرزو داشت صاحب یک دختر شود اما همسرش این نظر را نداشت چون آن زمان یک فرزند داشتند که یک پسر بود. به علاوه، آن ها پول کافی نداشتند و فقط با خوردن نان باگت، عدس و گوجه فرنگی به زندگی ادامه می دادند.
یک بار شارمن تصمیم گرفت برای یکی از تئاترهای مشهور لندن که برایش کار می کرد یک نمایشنامه بنویسد. همسرش با او شرط بست که اگر موفق شود نمایشنامه اش را بفروشد، آن ها صاحب یک فرزند دیگر خواهند شد. نمایشنامه ی شارمن در سال ۱۹۸۴ بر روی صحنه رفت و به موفقیت عظیمی دست پیدا کرد. شارمن جایزه ی بهترین نمایشنامه ی اول را هم دریافت کرد. یک سال بعد، کیرا نایتلی، سلبریتی آینده متولد شد. پدرش نام کیرا ایوانووا، بازیکن مشهور اسکیت روی یخ شوروی را روی دخترش گذاشت.
کیرا به لطف پدر و مادرش، در همان سال های اولیه ی کودکی با تئاتر و باله آشنایی پیدا کرد. بازیگر کوچک، در سن ۶ سالگی، کارگزار شخصی خودش را داشت.
مایکل داگلاس و والدین سلبریتی اش
پدر و مادر مایکل، دایانا لاو دیل و کرک داگلاس در مدرسه ی بازیگری با یکدیگر آشنا شدند اما در آن زمان رابطه ی جدی ای میان شان به وجود نیامد. با این حال، دست سرنوشت بار دیگر آن ها را کنار هم قرار داد: وقتی کرک در نیروی دریایی مشغول خدمت بود تصویر دایانا را به طور اتفاقی روی جلد مجله ی لایف دید. کرک با فریاد گفته بود: «این دختر را می شناسم و با او ازدواج می کنم!» او برای دایانا یک نامه نوشت و دایانا هم جوابش را داد. شش ماه بعد دایانا به خواستگاری کرک جواب مثبت داد.
گرچه زندگی مشترک والدین مایکل چندان طول نکشید اما آن ها بعد از جدایی هم رابطه ی خوبی باهم داشتند. مایکل اولین جایزه ی اسکار زندگی اش را مدیون پدرش است. کرک داگلاس که یک جایزه ی اسکار در کارنامه ی حرفه ای خود دارد، حقوق رمان «دیوانه از قفس پرید» (One Flew Over the Cuckoo’s Nest) را از نویسنده اش، کن کسی، خریداری کرد تا نمایش آن را در تئاتر برادوی روی صحنه ببرد. کرک حقوق این رمان را بعدها به پسرش، مایکل داد و او آن را تبدیل به فیلمی کرد که جوایز سینمایی ارزشمند زیادی دریافت کرد. مایکل جایزه ی اسکار بهترین فیلم را به خاطر تهیه کنندگی این اثر برجسته دریافت کرد.
نائومی واتس و مادرش
نائومی ۴ سال داشت که پدر و مادرش از یکدیگر جدا شدند و او پیش مادرش ماند. میو ادواردز طراح صحنه و لباس بود و در نمایش های آماتوری بازی می کرد. نائومی کوچک مادرش را در یکی از اجراهایش دید و علاقه ی زیادی به بازیگر شدن پیدا کرد. وقتی نائومی ۱۴ ساله شد، خانواده اش انگلستان را ترک و به شهر سیدنی در استرالیا نقل مکان کردند. مادر نائومی در آنجا او را در کلاس های بازیگری ثبت نام کرد. در همین کلاس ها بود که نائومی با نیکول کیدمن دوست شد و ۴ سال بعد اولین نقشش را در فیلم For Love Alone بازی کرد.
سیلوستر استالونه و مادر قدرتمندش
ژاکلین (جکی) استالونه علائق زیادی دارد. او به اولین زن در ایالت واشنگتن ِ آمریکا تبدیل شد که مجری یک برنامه ی تلویزیونی مختص به ورزش های پاورلیفتینگ و تمرینات مرتبط با وزنه بود. علاوه بر این، او رقصنده ای عالی، بندباز سیرک و در یک کلوب شبانه همخوان بود. حتی حالا، در سن ۹۸ سالگی، ژاکلین انجام ورزش های قدرتی را ادامه می دهد.
زایمان جکی با مشکلاتی مواجه شد. استفاده ی ماماها از انبرک جراحی باعث شد به یکی از عصب های نوزاد صدمه وارد شود و پسر جکی با صورتی متولد شود که پایین آن فلج بود. علت گنگ بودن نسبی گفتار استالونه و قاطعیت تزلزل ناپذیر حالت چهره ی او هم همین است.
هیلاری سوانک و مادرش
هیلاری سوانک مادرش را «منبع الهامش در کار بازیگری و زندگی خود» خوانده، گرچه جودی کی، مادرش، یک منشی معمولی بود. هیلاری ۱۵ ساله بود که والدینش از یکدیگر جدا شدند. او نتوانست با دوستان و معلمانش به تفاهم برسد اما علاقه ی زیادی به بازیگر شدن داشت. هیلاری فقط مواقعی می توانست احساس بیگانگی نکند که در نقش یکی از شخصیت های کتاب ها و فیلم ها فرو می رفت. تنها کسی که از او حمایت کرد و باورش داشت مادرش بود. برای محقق شدن رویای هیلاری، هر دو باهم به لس آنجلس نقل مکان کردند. آنها مجبور شدند مدت کوتاهی در یک ماشین کوچک زندگی کنند تا آنکه جودی توانست پول کافی برای اجاره ی یک آپارتمان را پس انداز کند.
همانطور که می توان دید ماجراجویی این مادر و دختر نتیجه ی حیرت انگیزی داشت؛ هیلاری حالا ۲ جایزه ی اسکار در کارنامه ی حرفه ای خود دارد.
جورج کلونی و والدینش
نیک کلونی، پدر این سلبریتی هالیوودی، یک مجری تلویزیونی مشهور است که زمانی داور یک مسابقه ی زیبایی بود. چهره ی یکی از شرکت کنندگان این مسابقه، نینا وارن، او را به شدت تحت تأثیر قرار داد. نینا نه تنها برنده ی مسابقه شد و عنوان ملکه ی زیبایی را از او دریافت کرد، بلکه نیک از او خواستگاری کرد. دو سال بعد، آن ها صاحب پسر خود، جورج شدند.
شاید عجیب به نظر برسد اما جورج کوچک از کریسمس بیزار بود. پدرش که به مهربانی مشهور است، هر سال نامه های زیادی از کسانی دریافت می کرد که دچار مشکلاتی بودند. نیک یکی از نامه ها را انتخاب می کرد و به همراه کل خانواده اش برای آن غریبه ها هدایایی خریداری می کرد. یک روز کریسمس آن ها یک ساعتی به دیدن آن غریبه ها می رفتند، آپارتمان شان را تمیز می کردند و به آن ها هدیه می دادند. غریبه ها نباید تا قبل از برگشتن خانواده ی نیک به خانه شان هدیه ها را باز می کردند. جورج کلونی وقتی بزرگ شد متوجه که پدرش چه قلب بزرگی دارد و با سرمشق قرار دادن پدرش، او هم کمک به مردم را در پیش گرفت.
تیلور سوییفت و والدینش
پدر و مادر تیلور سوییفت نه ستاره ی سینما بودند و نه خیلی ثروتمند، اما او خیلی خوش شانس است که چنین پدر و مادری نصیبش شده. سوییت تا به حال درگیر هیچ رسوایی ای نشده و علیرغم اینکه در سن پایین به شهرت رسید، اما هرگز نه احساس کرد که نیاز دارد «بالغ شدنش» را ثابت کند و نه تلاشی برای این کار کرد.
تیلور کودکی اش را در یک مزرعه ی پرورش درخت کریسمس سپری کرد که در آنجا وظیفه ی مهمی برعهده داشت. تیلور درخت ها را می تکاند تا پیله های آخوندکی که روی آن ها قرار داشت بیفتند و حشره ای به خانه ی مشتریان راه پیدا نکند. والدین تیلور در حوزه ی اقتصاد هم مشغول به کار بودند و دخترشان می خواست جا پای آن ها بگذارد. اما علاقه اش به موسیقی کانتری تصمیمش را تغییر داد. مادر تیلور او را از ۱۰ سالگی به مسابقات خوانندگی کارائوکه می برد. تیلور ۱۱ ساله بود که به درخواست خودش، مادرش او را به شهر دیگری برد تا بتواند یک آلبوم دمو بسازد. با شروع موفقیت های تیلور، پدرش به شهر دیگری نقل مکان کرد تا رشد و پیشرفت را برای دخترش در زمینه ای که انتخاب کرده ساده تر کند.
اما تامپسون و والدینش
به گفته ی اما تامپسون، او چاره ای جز بازیگر شدن نداشت. چون همیشه دورش را آدم هایی بااستعداد و خلاق گرفته بودند. مادرش، فلیدا لو، یک بازیگر بسیار مشهور اسکاتلندی و پدرش، اریک تامپسون، سازنده و راوی یک برنامه ی تلویزیونی به نام The Magic Roundabout بود. سوفی، خواهر کوچک تر اِما تامپسون هم در صنعت سینما و تئاتر فعالیت دارد.
با این حال، این اریک تامپسون بود که عشق به دنیای سینما و تئاتر را ذره ذره در وجود او ایجاد کرد و در ابتدا اِما قصد نداشت روزی وارد سینما یا تئاتر شود. اِما در دانشگاه کمبریج ثبت نام کرد تا ادبیات انگلیسی بخواند. دوستان اِما او را وسوسه کردند به گروه بازیگران تئاتر کمدی دانشگاه بپیوندد. اِما تامپسون بعدتر متوجه شد او اولین زنی بود که به این گروه راه پیدا کرده بود و کار بازیگری او از همینجا آغاز شد.
بن استیلر و والدینش
کودکی بن استیلر از همان بدو تولد بر روی صحنه ی نمایش سپری شد. والدین استیلر هر دو بازیگر کمدی بودند و او را از همان سن کم با خود به سر صحنه ی فیلمبرداری می بردند. پدر و مادرش، جری استیلر و آن میرا، در برنامه های تلویزیونی مختلفی مثل «شوی اد سالیوان» (The Ed Sullivan Show) با یکدیگر همبازی بودند. آن ها مشهورترین زوج کمدی زمان خود بودند. جری و آن وقتی کارشان رو به افت گذاشت، به بازی در فیلم های سینمایی و آگهی های تبلیغاتی روی آوردند.
دواین جانسون و پدر خشن اما دوست داشتنی اش
دواین جانسون نه تنها یکی از موفق ترین و پردرآمدترین بازیگران تاریخ، بلکه یک کشتی گیر است و عناوین قهرمانی زیادی در این رشته ی ورزشی کسب کرده. او با سرمشق قرار دادن پدرش، راکی جانسون که یک قهرمان جهانی بود، این ورزش را شروع کرد.
گرچه راکی خود کشتی را به دواین آموزش داد، اما در ابتدا مخالف آن بود که پسرش راه او را ادامه دهد. او می دانست که شرکت در مبارزات و تمرین مداوم کار ساده ای نیست. اما دواین پسر مصممی بود و توانست به موفقیت فوق العاده ای برسد. با این وجود، مانند هر کس دیگری، او هم در ابتدا شکست هایی داشت. در یکی از مبارزات دواین، دل پدرش طاقت نیاورد و او با نام پسرش وارد رینگ شد تا به کسانی که پسرش را رنجانده بودند درس خوبی دهد.
دواین جانسون درباره ی نقش پدرش در زندگی اش گفته: «پسر کوچولوها ذاتاً چشم شان به پدرشان است و او را می پرستند. آن ها می خواهند درست مثل پدرشان باشند، همان کارهایی را انجام دهند که آن ها می کنند و همیشه به دنبال تأیید آن ها هستند. جالب اینجا است روزی دست از گرفتن این تأیید برداشتم که متوجه شدم مرد بودن و از آن مهم تر، پدر بودن چه معنایی دارد. این تغییر باعث شد بیشتر از قبل سپاسگذار عشق خشنی باشم که او همیشه به من می بخشید. بعد از سال ها به عنوان یک مرد و پدر سه دختر، می دانم که داشتن یک عشق خشن بهتر از آن است که اصلاً عشقی در کار نباشند. همین عشق مرا به آدمی تبدیل کرده که امروز هستم.»
دیدگاه بگذارید