خلاصه داستان:
این فیلم داستان بخشی از زندگی هاوارد هیوز کارگردان ، تهیهکننده و خلبان پرآوازه را از اواخر دههی بیست تا اواسط دههی چهل بازگو میکند. او که دچار اختلال وسواسی جبری بود همواره به دنبال شکستن رکوردهای سرعت و فاصلهی پرواز بود و…
بازیگران:
تصاویر فیلم:
نقد و بررسی فیلم به قلم Roger Ebert (راجر ایبِت)
نمره 10 از 10
«هوانورد» تازه ترین فیلم مارتین اسكورسیزی تماشاگران خود را به سالهای بیست و سی میلادی و روزهای سخت، پرهیجان و جنجالی هالیوود می برد. این فیلم هم مثل چند كار قبلی فیلمساز (همچون «گاو خشمگین» و «برو بچه های خوب» ) یك اثر شرح حال گونه است كه براساس قصه زندگی یك شخصیت وا قعی ساخته شده است. این بار توجه اسكورسیزی معترض و جنجالی به سمت هاواردهیوز چهره پر سر و صدای عالم سینما و هوانوردی است، كه نقش آن را در فیلم، لئوناردو دی كاپریو بازی می كند. كیت بلانشت و كیت بكینل هم در فیلم نقش دو بازیگر مطرح كلاسیك یعنی كا ترین هپبورن و اوا گاردنر را به عهده د ارند. دیگر بازیگران فیلم عبارتند از: آلك بالدوین، جان سی ریلی، آلن آلوا، یان هولم، جودلا و دنی هیوستن.
فیلمنامه فیلم هاوارد هیوز جوان را در حال كارگردانی فیلم مورد علاقه مارتین اسكورسیزی «فرشتگان جهنم» نشان می دهد. هیوز آن قدر شیفته هوانوردی بود كه مدتها صبر كرد تا شرایط خوب و درست ، برای فیلمبرداری سكانس های فیلمش فراهم شود. قصه فیلم در سال ۱۹۴۶ تمام می شود، یعنی زمانی كه هیوز هنوز جوان و فعال بود.
قصه فیلم كل زندگی هاوارد هیوز را در برنمی گیرد، بلكه برعكس ترجیح می دهد فقط بخشی از آن را به تصویر بكشد.
این بخش مربوط به سالهای اولیه زندگی او می شود، یعنی از اوایل دهه سی كه فیلم «فرشتگان جهنم» را كارگردانی می كند تا سال ۱۹۴۷ كه تست پروازی مشهور و رسوایی برانگیز خود را (درسن ۴۲ سالگی) انجام می دهد. قصه فیلم در این ارتباط است كه چگونه هیوز جوان و ماجراجو از یك آدم معمولی، تبدیل به یكی از چهره های مطرح زمان خود شد. او پسر یك كاشف تگزاسی بود كه پس از مرگ، ثروت خود را برایش بجا گذاشت. هیوز به سرعت را هی لس آنجلس می شود تا در تهیه و تولید فیلمهای سینمایی سرمایه گذاری كند. در همین دوران است كه او چند فیلم مهم خود را تهیه و كارگردانی می كند، فیلملهایی كه اكنون لقب آثار كلاسیك سینما را گرفته اند.
اما علاقه هیوز فقط به سینما محدود نمی شد، او دلباخته هوانوردی و پرواز هم بود. این علاقه ا و را به سمت خلق یك هواپیمای تازه می اندازد كه در اولین پرواز خود، فرود خیلی بدی داشت و سقوط آن باعث یك جنجال رسانه ای شد. هیوز در دیگر رشته های اقتصادی هم سرمایه گذار ی و فعالیت كرد، اما او را بیشتر از هر چیز به دلیل فعالیتهای سینمایی اش می شناسند.
هاوارد هیوز در دو دهه آخر عمر از انظار عمومی فاصله گرفت و خودش را پنهان كرد. او پس از خریدن یك باشگاه در لا س وگاس، راهی یك هتل در بورلی هیلز شد. او كه یكی از بزرگترین ثروتمندان جهان بود خود ش را در یك اتاق كوچك حبس كرد و با این كار ثا بت كرد كه ثروت همه چیز را برای آدمی به ارمغان نمی آ ورد .در یك كلا م می توان گفت سفر طولانی او عاقبت به تنهایی و انزوا ختم شد. اسكورسیزی علی رغم شكوه و جلال صحنه های عظیم و پرزرق و برق فیلمش، تلاش می كند این تنهایی و انزوای درونی را به تصویر بكشد. اسكورسیزی نشان می دهد كه او چگونه به ثروت رسید، فیلم ساخت، هواپیما خرید و تیتر اول روزنامه ها شد. شاید اگر او در سقوط یكی از پروازهایش كشته می شد، تبدیل به یك حماسه هم می شد. اما تقدیر در این رابطه با او همكاری نكرد!
مارتین اسكورسیزی تعمدا سالهای طلایی فعالیت هیوز را انتخاب كرده است. برای تماشاگری كه با پایان كار این آدم آشنایی دارد، دیدن آن روزهای طلایی حكم یك واقعیت تلخ را دارد. در تمام صحنه های فیلم می توان سایه سیاهی آینده زندگی این مرد را ا حساس كرد. با این حال فیلم فقط درباره هاوارد هیوز نیست. قصه فیلم هالیوود و آ مریكای آن دوران را هم در پس زمینه خود به تصویر می كشد . نقد خود و انتقاد از كارهای خویشتن همیشه كار مشكلی بوده است. اما اسكورسیزی با «دار و دسته های نیویوركی» نشان داد كه توانایی انتقاد از گذشته ها را دارد. البته این بار موضوع پیش روی او هالیوود و سینمای كلاسیك است. پس طبیعی است كه او كمی نسبت به قضیه مهربان با شد.
فیلم در دو سطح حركت می كند و دو قصه مجزا و سرگرم كننده را همزمان با هم تعریف می كند. یك بخش قصه در این ارتباط است كه اوضاع برای هیوز روبه راه است و همه چیز مطابق میل او حركت می كند و بخش دیگر قصه در این باره بحث می كند كه همه چیز غلط و نادرست پیش می رود. از این نظر فیلم همان را هی را می رود كه كارهای قبلی اسكورسیزی مثل «سلطان كمدی» ، «گاو خشمگین» ، «بر و بچه های خوب» و حتی «كازینو» رفته اند.با نگاهی به فیلم به راحتی می توان متوجه شد كه اسكورسیزی دلبستگی خاصی به هالیوود آن دوران دارد. در بسیاری از صحنه های فیلم می توان این حس را احساس كرد. صنعت سینمای آمریكا و هالیوود از دهه پنجاه به بعد، هیچ وقت نتوانست به دوران طلایی ما قبل خود برگردد. از این رو نگاه فیلمسازان امروزی به آن دوران، نگاهی توأم با دریغ و حسرت و نوستالژی است.بازیگران فیلم همه خوب انتخاب شده اند و بازیهای خوب و متینی هم ارائه می دهند . جلوه های ویژه اگر در یك فیلم خوب و درست به كار گرفته نشوند، نتیجه معكوسی به بار می آورند. اما اسكورسیزی خیلی خوب می داند كه از این هنر تكنیكی چگونه در فیلم خود استفاده كند. برای مثال می توا ن از فرود سقوط گونه هواپیمای هیوز بر فراز بورلی هیلز یاد كرد.
دیدگاه بگذارید