نویسنده: Kazuo Ishiguro (کازو ایشیگورو), Alex Garland (الکس گارلند),
7.2 | |
69 | |
0.70 |
خلاصه داستان:
یک داستان عاشقانه درباره کتی، تامی و روث است آنها دوران کودکی خود را در هایلشام، یک مدرسه شبانه روزی می گذرانند. وقتی آنها مدرسه را ترک می کنند...
نقد و بررسی فیلم به قلم Roger Ebert (راجر ایبِت)
نشریه شیکاگو سان تایمز
نمره 10 از 10
نقد و بررسی فیلم
من به خواست خود، برای نسل بعدی ام قسمتهایی از اعضای بدنم را که می توانند جان اشخاص دیگری را نجات دهند، به جا می گذارم. این «قانون طلایی» نام دارد. اگر حقیقت این کلمات را درک کنید، قبول خواهید کرد که زندگی در «هرگز نگذار بروم» نقش یک «اهدا کننده» را دارد. به این دلیل که گذشته از همه چیز، این همان هدفی است که شما به خاطرش به دنیا آمده اید؛ اینکه یک اهداکننده باشید. در فیلم، جامعه ای وجود دارد که قسمت اعظم آن را کودکانی تشکیل می دهند که در آزمایشگاهی به وجود آمده اند تا نقش «اهداکننده» را داشته باشند. آنها به معنای واقعی هیچ پدر و مادری ندارند. حتی مطمئن نیستم که آنها خودشان هم بتوانند پدر و مادر شوند. آنها به وجود آمده اند تا قلب، کلیه، کبد و دیگر اعضای مفیدی را پرورش دهند و بعد بدبختانه، بعد از اینکه خیلی از آن اعضا را از بدنشان جدا کردند، بمیرند.
وقتی رمان کازو ایشیگورو را خواندم هدف «اهداکنندگان» تا اواسط کتاب مبهم باقی مانده بود. در فیلم این هدف برایمان واضح است اما نه در مورد مشخص کودکان. آنها در محدوده یک دنیای بسته زندگی می کنند که سیستم ارزشگذاری اش بر پایه اینکه آنها تا چه حد و با چه میزان موفقیتی توانسته اند خود را وقف کنند، به آنها افتخار می بخشد. آنها این را می پذیرند. این همه چیزی است که در طول زندگی شان فهمیده اند. یکی از خطرناکترین مفاهیم جامعه انسانی این است که کودکان به آنچه که به آنها گفته شده اعتقاد داشته باشند. آنهایی که می توانند خارج از این سیستم رشد کنند بزرگسال می شوند؛ مقامی که اغلب به کمک پدر و مادرشان به دست نیاورده اند.
ما با 3 کودک «اهداکننده» روبرو می شویم؛ یک بار وقتی کم سن و سال هستند و یک بار هم وقتی بزرگترند. آنها کتی، تامی و روث هستند که نقش آنها در دهه سوم زندگیشان توسط کری مولیگان، اندرو گارفیلد و کایرا نایتلی بازی می شود. آنها در هایلشام، یک مدرسه شبانه روزی در حال ترقی برای اهداکنندگان، پرورش پیدا می کنند. مترقی به معنای آزمایشگاهی برای اثبات این فرضیه که این نوزادان داخل لوله های آزمایشگاهی، انسان واقعی هستند. البته که آنها انسان هستند، ما این طور فکر می کنیم. اما این باعث نمی شود تا جامعه بزرگتر هم قانع بشود تا اینگونه فکر کند. اگر شما در شرف تصرف قلب کسی هستید، آیا تمایل ندارید که ماهیت منبع را مشخص و مجسم کنید؟ باید این کار را بکنید. اگر شما قلب مرا بگیرید، اصلاً دلم نمی خواهد برای من ناراحت و افسرده شوید. این قلب، دیگر متعلق به شماست. شما باید هزینه ها را بپردازید.
معلمان در هایلشام دقیقاً طبق سنت «جان دوی» روشنفکر نیستند، اما مدرسه آخرین جایی است که هنوز کودکان را تشویق می کند. جامعه این «اهداکنندگان» را برای هدفی می خواهد و اصلاً دوست ندارد تا منابع و وسایل رسیدن به این هدف را به هیچ دلیل دیگری هدر بدهد.
کارگردان، مارک رومانک، آگاهانه از ایشیگورو در مخفی کردن هرگونه معنایی در حصار یک داستان انسانی پیروی می کند. فیلم در مورد کتی، تامی و روث و دنیای آنهاست و نمی توان آن را تمثیلی درست از سال 1984 دانست. فیلم شما را با این سوال روبرو می کند که چطور با علم به اینکه یک انسان به حساب نمی آیید و تنها یک منبع مصرف کننده هستید، به زندگی ادامه می دهید؟ بیشتر کارگران مزدبگیر فروشگاه ها باید گاهی اوقات در این سوال تعمق کنند.
«هرگز نگذار بروم» یک اشتباه جدی را در سوق دادن ملودرام به سمت یک نمایش علمی ـ تخیلی مرتکب شده است. این فیلمی در مورد یکدلی است. در مورد اینکه روث چگونه پی به عشق بین کتی و تامی به عنوان دو جوان می برد و خودخواهانه این روند را مختل می کند. در مورد اینکه چطور حالا که شاید خیلی هم دیر باشد او می خواهد گذشته را جبران کند. در مورد شایعه ای قدیمی در هایلشام که اگر دو «اهداکننده» عمیقاً عاشق شوند، ممکن است مجبور به دریافت یک تعلیق کوتاه مدت شوند. اما اگر استادانشان بتوانند باور کنند که آنها می توانند عاشق شوند، آنها به این باور می رسند که انسان هستند. برای اینکه موجودی با روح شناخته شوی دو ابزار نیار است: آزادی اراده و قابلیت عشق ورزیدن. «اهداکنندگان» واجد هر دو شرط هستند. فیلمی بسیار تفکر برانگیز و ظریف است. فیلم خوبی است از یک رمان استادانه. «باقی مانده های روز» هم فیلمی بود که از رمانی نوشته ایشیگورو الهام گرفته شده بود و خیلی به این یکی شبیه بود. اتفاقی که در حال رخ دادن است را باید با تفکر از دل فیلم بیرون کشید. فیلم کلمه به کلمه همه چیز را به طور صریح بیان نمی کند و از ما می خواهد که با بصیرت به آن نگاه کنیم. حتی اتفاقات، خودشان تابع تفاسیر مختلف هستند. احتمالاً کاراکترها نمی دانند که چه چیزی را در مورد خودشان آشکار می کنند. آنها قطعاً تمامی حقیقت را در مورد وجود خود نمی دانند ،اما ما می دانیم زیرا که ما انسانهایی آزاد هستیم.
مترجم : شبنم سید مجیدی
منبع: شیکاگو سان تایمز
51
دیدگاه بگذارید
من امروز این فیلم رو دیدم فقط میتونم بگم عشقو به زبون ساده دیدم خیلی جاهاش اشک ریختم بعد از اون به هم ریختم و تا شبش از فکرش بیرون نرفتم واقعا زیبا بود ولی خیلی بد تموم شد
به نظر من این فیلم بسیار پر محتوا بوده و باید دید وسیعی بهش داشت. و تلنگری به ما و جامعه,اتفاقات امروزی که در جهان میوفته و ما ازش خبر نداریم,کنترل سطح دید افکار ما در فضای محدود توسط دست های پشت پرده تا جایی که اعتقاد قلبی و ذاتی انسانیت رو از دست بدن,کاری که همین الان توسط رسانه ها,حکومت های مختلف,اشخاص و مذاهب مختلف داره در جهان اتفاق میوفته, چ توسط صهیونیسم,عقاید فراماسونری شیطان پرستی که منشاء تمام بدختی های جهان کارهایی که میشه تا انسان از وجود خدایی خودش دور بشه مفهوم عشق و هدف از زندگی… ادامه »
چرا فرار نکردن؟ خیلی ساده است، وقتی از بچگی یکسری مزخرفات در مغز آدم فرو بکنن! مقل همین چیزایی که به اسم دین و فرهنگ کردند تو پاچه ما ! علاوه بر اینکه ازش فرار نمی کنیم! با فراغ بال در راهش جون میدیم! تازه فکر می کنیم کار ارزشمندی انجام دادیم و بقول همین فیلم "اهدا کننده ی موفقی" بودیم!! سرتون رو یک کمی بچرخونین بابا ! یارو بمب می بنده به خودش میره منفجر میشه به عشق نسیه بهشت!!!!!!!!!!!!!! ما هم از اینکارا زیاد می کنیم، چون مخمون نمیکشه!! متعصبیم…طاقت شنیدن اینجور حرفها رو نداریم و اصلن نمی… ادامه »
این فیلم یک توهین برای دنیای داستان به حساب میاد..حسی که آدم از خواندن این کتاب میگیره که نویسنده به زیبایی این داستان رو نوشته در قیاس بافیلمی که ساخته شد که همواره نشون میده گاهی حتی بهترین کارگردانم نمیتونه حس درونی یه رمان رو به تصویر بکشه.همینطور که در فیلم The Great Gatsby شاهد بودیم..
الان دارم میبینم ولی چون زبان اصلیه هیچی نمیفهمم
نکته ای که توی فیلم شاید شما رو بیشتر از همه اذیت میکنه اینه که این بچه ها اقدامی برای فرار از هدفی که براشون تعریف شده نمیکنند ، بنظرم اصلی ترین هدف از نوشتن این رمان و ساخت فیلم ، تلنگری به بینندگان بوده تا به حقیقت زندگی فکر کنن و بیندیشند تا چه حد زندانی و روان در راهی هستند که در انتخابش سهمی نداشته و برای رهایی از آن تلاشی نمیکنند.
بسیار زیباست این فیلم.
در مورد گشتن دنبال اصل و این حرفا به نظرم این بچه ها بچه های آزمایشگاهی نبودن چون فیلمش هم مال دهه چهل یا پنجاه بود به نظرم این بچه ها بچه های بی پدر و مادر (حروم زاده) بودن و علت اینکه کتی تو مجله پ و رن دنبال اصلش بود هم همین بود در مورد فرار کردن هم همون اول فیلم و بچگیهاشون که دختره گفت پشت حصارها چه خبره پس بچه ها رو ترسونده بودن اما در بزرگسالی این واقعیت و باور که ما باید زندگیمون بدیم تا زندگی کس دیگه ای درست بشه چنان تو ذهن… ادامه »
بعد از her این اولین فیلمی بود که به نظرم ارزش فکرکردن بهشو داره.
فیلنامه که از رواون کتاب بوده عالیه ولی به نظرم بازی بازیگرا ضعیفه
labachak:دوستان من با این همه غم و اندوه توی ی فیلم موافق نیستم، این فیلم باعث میشه ک کسانی ک از عضو اهدایی دارن استفاده میکنن واسه ادامه ی زندگیشون حس بدی پیدا کنن. در ضمن اینا نمیتونستن فرار کنن، اگر دقت کرده باشید دستبندایی داشتن ک ب واسطه ی اون دستبندها کنترل میشدن، نشون دادن اون دستبندها توی چند سکانس از فیلم نشون دهنده ی این بود که راه فرار ندارن… این برداشته منه به عنوان یک پرستار که از نزدیک شاهد عواقب پیوند اعضاء هستم … بخش اعظم تبلیغات احمقانه ای که در رسانه های ما درباره ارزش… ادامه »
این یک داستان سورئالیستی جهت به تصویر کشیدن برخی مفاهیم انتزاعی بود که فکر میکنم در نقد فیلم به اختصار بیان شده باشد.
برداشت من از این فیلم اینه که:
اگه ما چیزی رو تو دنیا از اعماق وجود دوست داشته باشیم،میتونیم اون رو یک حقیقت بدونیم و برای رسیدن بهش تلاش کنیم،حالا اگه حقیقتی نباشه زندگی بی فایدست
سلام دوستان
یه سوال داشتم
چرا با اینکه تامی میدونست عاشق واقعی کثی هست هیچ کاری انجام نداد؟؟
بعد از دیدن این فیلم من چند ساعتی بهش فکر کردم و به مخم حسابی فشار آوردم که بفهمم این فیلم مفهوم و منظورش چیه و هدف کارگردان از ساخت این فیلم چه بوده است ولی به هیج جا نرسیدم. اینکه این بچه ها از کجا اومدن و قراره چیکار بکنن و اینکه در کدام قانون این جور کارا قابل انجامه من رو به حیرت واداشت.
دوستان من با این همه غم و اندوه توی ی فیلم موافق نیستم، این فیلم باعث میشه ک کسانی ک از عضو اهدایی دارن استفاده میکنن واسه ادامه ی زندگیشون حس بدی پیدا کنن.
در ضمن اینا نمیتونستن فرار کنن، اگر دقت کرده باشید دستبندایی داشتن ک ب واسطه ی اون دستبندها کنترل میشدن، نشون دادن اون دستبندها توی چند سکانس از فیلم نشون دهنده ی این بود که راه فرار ندارن… این برداشته منه
من تو کف بازی اون دختر بچه که نقش بچگی های کتی رو اجرا میکنه موندم… چقدر با احساس و حرفه ای بازی کرده…
جمله ای از این فیلم که خیلی حال کردم: چقدر خوش شانس بودم که در کنارش بودم
راه های دیگه ای هم برای رسوندن پیامهای اخلاقی فیلم توسط نویسنده بود!! طبق نقد شما و نقد دوستان اگر من هم بخام نظری بدم باید بگم فیلم خوبی نبود،اصلا متقاعد کننده نبود،نه منطقی بود نه خیالیه کامل! فقط چیزی در کل فیلم جریان داشت که میدونستی نباید باور کنی! و کلا دلیلشو نمیشد فهمید! ولی اگر برداشت های سما و خودمو اشتباه بدونم دوست دارم فک کنم فیلم ب چیزی اشاره میکرد که ما سر در نیاوردیم!! این همه بازی با داستان و اندوه تو فیلم برا جریانی کاملا غیرواقعی اصلا عقلانی نبود.
بعضی فیلم ها ادم رو سوپرایز می کنن.این جز اون دسته فیلم هاست.فیلم نامه نسبتا عجیب و فضا سازی زیبا و قابل باور نقطه عطف فیلم بود ولی نمیشه توی یک فیلم ۲ ساعته تمام ابعاد انسانی کارکتر ها رو خوب نشون داد.به نظرم اگر به صورت سریال چند قسمتی ساخته میشه می تونست تاثیر گذاری بیشتری به مراتب داشته باشه
من فکر میکنم که ادم ها و تمام موجودات عالم این غریزه بقا به قدری درونشون قوی هست که به شدت برای رسیدن به هدف ادامه زندیگیشون میجنگن.فرق نداره که چجوری بزرگ شده باشن یا کی هستن حتی ادم های که میرن جنگ اگه امید به زندگی و برگشت و ادامه زندگی نداشتن و افتخارات بعد از جنگ که نصیبشون میشه هرگز نمیرفتن.فیلم عجیبی بود راه های دیگه ای هم برای بیان عقاید کارگردان بود.
asasan didane film vase in nnis ke begim khub bud ya bad mohem ine ke havades dar lahezati ke bayad be did kargardan etefagh mioftad oftad va chizi ke hame pishbini kardim etefagh naioftad magar
فیلم بسیار تاثیرگذاری بود….بازیگرها فوق العاده بودند…فیلم در مورد چند چیز بود:
«کوتاهی زندگی انسان ها» و «اهمیت لحظه ها»
« فاصله طبقاتی جامعه »
«بهره کشی و استثمار انسان ها»
من یه چیز رو نفهمیدم اخر کتی تما اعضاش رو هدیه داد و مرد!!؟
یک نظر بود خیلی منو دیدم رو به فیلم باز کرد…اون پستی که نوشته نشون میده چقدر اعتقادی که یک نفر باور کرده می تونه خطر ناک باشه!!! انقدر این کار رو افتخار می دونستند که حتی ب فرار هم فکر نمی کردن! مثل ماها که می گیم دکتر می شیم مهندس می شیم اونکه دکتر شده بالاتره تهش همه می میریم… وقتی از گذشته خودم یاد می کنم می بینم من شانس اینو داشتم که ۲۰ روز با کسی که یه عمر عاشق بودم دوست باشم. جمله ای که کتی مشابهش رو تو فیلم گفت…حدااقل این شانس رو داشتم… ادامه »
من واقعا منظور کارگردانو از ساخت این فیلم متوجه نشدم !!!
چیرو میخواست ثابت کنه ؟؟ اینکه میشه بشر رو اونجوری تربیت کرد که به اهدافه خودشون برسن؟
من احساس میکنم تو فیلم میخواست متذکر بشه مقدار عمر ادم مهم نیست..
مهم اینه که واسه هدفه خودش زندگی کنه یا هدفی که براش ساختن!
فیلم خوبی بود ولی همیشه ادم راه فرار داره اونم به سمت قلبش ولی اونا حتی باور نداشتن که قلب دارن شما چی فکر می کنید؟
فلسفه ای که پشت این فیلمه اصلا به فرار کردن اونها مربوط نمی شه ، چه که اگر مربوط می شد گنجاندنش در داستان کاری نداشت ، یک فرار ناموفق … تمام فلسفه این فیلم بر می گرده به جملات پایانی ی فیلم اونجا که کتی با خودش می گه : "با خودم می گم ، اگه اینجا حقیقتی داشت ، من به اندازه ی کافی اینجا منتظر می موندم." …. " همه مون آخرش تموم می شیم " و " شاید هیچ کدوم از ما واقعا نمی تونیم درک کنیم ، راه درست زندگی کردن چیه ، یا احساس… ادامه »
نه میشه گفت فیلم خوبی بود نه بد
منم نفهمیدم که چرا فرار نمیکردن؟چرا حتما باید اهدای عضو رو انجام میدادن؟
خب خیلی راحت بود که این کارو کنن
سلام فیلم خوبی بود
یک فیلم ضد ارزش به تمام معنا
بدترین فیلمی بود که دیدم
همش یاس و ناامیدی
شعور همه چیو داشتند الا فرار کردن رو
حالم بهم خورد
احساس بدی دارم…
نقدش فوق العاده بود
اینکه اعتقاد چقدر خطرناک است
quote] Abed:فیلم زیبایی بود! در مورد فرارشون یکی اینکه این نوع مچبند به آسانی باز نمیشه و دوم اینکه اینا درون جامعه جایی ندارند چون خود جامعه قبول کرده بود که اینا برای اهدای عضو به طبقه بالاتر بزرگ بشوند و سوم اینکه اینا از بچگی غیر از مدرسه جایی نداشتن پس موطنی ندارند و هیجا راحت نیستند مگر در درون جامعه! حرف شما درسته ولی کسی که روح داره همیشه دنبال اینه که خودش رو از خطر نجات بده و اصلا حتی اگر یه زندان کوچک برای ادمی درست کنند اقدام به فرار میکنه نظیرش فرار از زندان هم… ادامه »
فیلم زیبایی بود!
در مورد فرارشون یکی اینکه این نوع مچبند به آسانی باز نمیشه و دوم اینکه اینا درون جامعه جایی ندارند چون خود جامعه قبول کرده بود که اینا برای اهدای عضو به طبقه بالاتر بزرگ بشوند و سوم اینکه اینا از بچگی غیر از مدرسه جایی نداشتن پس موطنی ندارند و هیجا راحت نیستند مگر در درون جامعه!
فیلم زیبایی بود ولی ۲ تا سوال برام پیش اومد یکی این که اگه بچه ها ساخته نشده بودند پس چرا دنبال اصلشون بودند اصلا دقیقا منظورشون از اصل چی بود؟و دومی اینکه چرا اصلا تمایل به فرار نداشتند؟فکر کنم قضیه بهشون تلقین شده بود….
به نظر من نویسنده در جاهایی از فیلم خیلی سریع خواست تکه ای بلند از نوشته اش را حذف کند و خیلی هم ناشیانه این کار را انجام داد و ان همان قسمتی بود که روث به کتی و تامی می گوید من اشتباه کردم .
البته من اینجا حق را به نویسنده می دهم چون اگر می خواست به طرز دیگری روث این حرف را به اثبات برساند قصه ی فیلم طولانی و از دست نویسنده به قول معروف در میرفت
ولی فیلم قابل تحسینی بود که نیاز به تفکر بیشتری دارد.
شما چطور این فیلم دانلود کردید؟من نتوستم!
عالی بود واقعا فیلم زیبایی بود خیلی پر مفهوم و جذاب
نگرش تازه به زندگی
واقعادنیاییه واسه خودش!
فقط من یه چیزو نفهمیدم هیچ کدوم از اینا سعی در فرار نداشتن اسون بود بخدا!البته اینم بگم که رو مخشون کار کرده بودن ولی هر چی باشه انسان بودن و اراده داشتن و احساس
عالی بود فقط همین!×!!!!!!!!!!!!!
فیلم رو دیدم.جالب بودو تاثیرگذار
بازی بازیگران جدا تاحسین برانگیز بود.
به نظرم فیلم بسیار خوبی بود.ولی در قسمت هایی ممکن بود قالب داستان ذهن بیننده رو به سمت چیزی سوق بده که هدف نویسنده نیست . ضمن اینکه اجزای داستان درست جایگزاری نشده بود.در کل تاثیر گذار بود.