خلاصه داستان:
داستان فیلم مربوط به سال 180میلادی است زمانی که دامنه امپراتوری رم باستان از صحراهای آفریقا تا مرزهای انگلستان شمالی گسترده است.با این همه یک دژ در راه پیروزی کامل رومیها قرار دارد که هنوز فتح نشده است.سرانجام این دژ نیز به دست 'ماکسیموس 'یکی از بهترین س
بازیگران:
تصاویر فیلم:
نقد و بررسی فیلم به قلم Todd McCarthy (تاد مککارتی)
نشریه ورایتی
نمره 10 از 10
مقدمه:
با فیلم گلادیاتور، امپراطوری روم بعد از یک غیبت سی و پنج ساله به پرده سینماها بازگشت. فیلمی خشن با جنگجویانی قوی هیکل که در غالب درامی انتقامی، فضای 2000 سال پیش را برای تماشاگران به تصویر میکشد. Ridley Scott حماسه ای را روایت میکند که با دستمایه قرار دادن موضوع دسیسه و قهرمان پروری در دستگاه حکومتی، ژانری سینمایی را دوباره برای بینندگان قدیمی زنده میکند که مدتها به خاطر عدم استقبال کمپانی های فیلمسازی تقریباً فراموش شده بود. درواقع سرمایه گذاری 100 میلیون دلاری در ساخت فیلمی که برای مخاطبان این دوره چندان جداب بنظر نمیرسد و نمیتوان مطمئن بود که تعداد زیادی از آنها را به سینما بکشاند، تصمیمی بسیار سخت است. فیلمی که نهایتاً با استقبال بین المللی بیشتری نسبت به داخل مواجه شد و از Russell Crowe هنرپیشه ای جهانی ساخت.
نقد:
از سال 1951 تا اواسط دهه شصت فیلمهای تاریخی، جنگی و مذهبی یکی موضوعات داغ دنیای سینما بودند. کشاندن مردم به سینما مستلزم ساخت کارهایی بود که نه بر روی صفحه تلویزیونهایی که بتازگی وارد خانه ها شده بود، بلکه بر روی پرده های عریض سینما جذابیت پیدا میکردند. فیلمهای پرفروشی که گاهی یا مانند بن هور اسکار میگرفتند و یا مانند هرکول بسیار ضعیف از کار در میامدند. در نهایت نیز پروژهای پرخرج و طولانی نظیر “کائوپاترا” و “بزرگترین داستانی که تابحال گفته شده” تیر خلاصی به این گونه سینمایی بودند.
آخرین پروژه موفقی که به دوران امپراطوری روم میپرداخت، فیلم “سقوط امپراطوری روم” در سال 1964 بود که از بسیاری از جهات آن را فیلم بزرگی میدانند و در واقع از لحاظ زمانبندی تاریخی، نقطه شروعی بود برای گلادیاتور که چهار شخصیت و تعداد زیادی از ماجراهای داستان را از آن وام گرفته است: هر دو فیلم در سال 180 بعد از میلاد اتفاق میافتند، در جنگل Germania جایی که ارتش مارکوس اورلیوس در نهایت بر نیروهای بربر پیروز شده و در سویی دیگر امپراطور روم که حالا پیرمردی ناتوان شده بدست پسر جاه طلب و خبیث اش، کومودوس کشته میشود. همچنین هردو موضعی مخالف کومودوس گرفته و از ژنرالی که مورد علاقه آخرین امپراطور و دخترش است جانبداری میکنند. سپس داستان وارد روم میشود و در نهایت با نبرد میان این دو دشمن به اتمام میرسد.
با این وجود فضای فیلمنامه اولیه این دو اثر کاملاً متفاوت است. نحوه تصویربرداری گلادیاتور به نوعی نوآورانه و هوشمندانه است که کمتر در این ژانر نظیرش دیده شده است. فیلم Anthony Mann کلاسیک و بسیار کند است در حالیکه ساخته Scott منسجم، دورن گرا و با ریتمی تند بوده و شخصیت اصلی اش قهرمانی است که هر دو تماشاگر مرد و زن را مجذوب خود میکند. مردی واقعی، کم حرف و درد کشیده که با درایت از موقعیتهایی (اکثراً فیزیکی) که درونشان قرار گرفته به خوبی بیرون می آید.
صحنه های خونین و گیرای 10 دقیقه ابتدای فیلم به وضوح تحت تاثیر نبردهای وحشیانه نجات سرجوخه رایان ساخته شده است. همانند صحنه ای که ژنرال ماکسیموس (با بازی Crowe) به سربازانش فرمان میدهد تا به بربرهایی که از جنگل به عنوان برگ برنده خود استفاده میکنند و در نهایت هم رومی ها آنجا را به آتش میکشند. به این ترتیب آخرین دشمن امپراطوری نیز نابود میشود. اما بعد از چالش بیرونی (یعنی جنگ) تازه چالشهای دورنی حکومت آغاز میشود. کومودیوس (با بازی Joaquin Phoenix) خود شیفته و نامتعادل به همراه خواهر زیبایش لوسیا (با بازی Connie Nielsen) که از او بزرگتر است، وارد اردو ارتش شده و متوجه میشود که پدرش ماکسیموس را برای جانشینی خودش در نظر گرفته است. اما ماکسیموس که تا بحال روم را هم ندیده است و سه سال است از خانواده است دور افتاده، بدون آنکه اطلاعی از این تصمیم داشته باشد در اردو با کومودیوس درگیر میشود. وی نیز که از شدت حسادت خونش به جوش آمده پدرش را میکشد و با ناشی گری فرمان به اعدام ژنرال محبوب میدهد. اما ماکسیموس باهوش از این دسیسه فرار کرده و خود را به خانه میرساند. اما بجای استقبال گرم، با قبر زن و فرزندش و مزرعه سوخته اش روبرو میشود. از این جا به بعد Scott با استفاده از سبک شاعرانه Sergio Leone قهرمانی را به تصویر میکشد که مرگ خانواده تمام ذهنش را اشغال کرده و انتقام تنها انگیزه اش برای ادامه زندگی است.
از دقیقه 45 فیلم، داستان وارد نواحی تحت تصرف روم در شمال آفریقا میشود، جایی که ماکسیموس به برده گی برده شده است. او درحالی که هویت اصلی اش را پنهان کرده، توسط یک دلال گلادیاتور بنام پروکسیمو (با بازی Oliver Reed) خریداری میشود و در اولین مبارزه ی تیمی اش مردی آفریقایی بنام Juba را میبیند که در آینده تبدیل به بهترین دوستش میشود.
تصویری که از شهر روم در هنگام ورود ماکسیموس گرفته شده مانند شهر رویایی هیلتر و آلبرت اسپیر (مهندس معمار و مشاور هیتلر) است که در آن امپراطور جدید کومودیوس برای جلب حمایت مردم یک دوره 150 روزه بازی و مبازه گلادیاتورها برگزار کرده است. پروکسیمو که ماکسیموس و دیگر مبارزان طراز اول را با خود آورده است، به امپراطور توصیه میکند که برای به هیجان آوردن مردم ابتدا مردان او را وارد کولوسیوم (استادیوم بزرگ روم که امروز هم آثارش به جای مانده) کنند. به این ترتیب Scott بهترین صحنه های اکشن فیلم را خلق میکند. مبارزانی که بعد از مدتها حبس در دخمه های تاریک استادیوم بزرگ، ناگهان به صورت وارد میدان آفتابی میشوند و مورد تشویق جمعیتی قرار میگیرند که آمده اند تا خونین و مالین شدنشان را ببینند. اما ماکسیموس با بهره گیری از دانش نظامی اش مبارزان دیگر را سر و سامان داده و پیروز میشود. پیروزی که فوراً نظر مثبت امپراطور را جلب میکند.
اما کومودیوس که از زنده بودن مردی که دستور کشتن را داده بوده شوکه شده، در میابد که ممکن است با ادامه مسابقات این برده روزی در میان مردن محبوب تر شود. از سویی دیگر لوسیا که مدتهاست عاشق ماکسیموس است پیشنهاد دیدار وی با یکی از سناتورهای مخالف کمودیوس را که میخواهد از محبوبیت وی سوء استفاده کند، میدهد. ماکسیموس بعد از همراه شدن با لوسیا که میخواهد از شر برادر عصبی اش خلاص شود، با نقشه سناتور مبنی بر فرار و پیوستن به ارتشی خارج از شهر که برای بقای دموکراسی در روم تشکیل شده، ملحق شود.
در این میان، ماکسیموس نیز که مبارزه ها را یکی پس از دیگری پیروز میشود، بشدت امپراطور را برای یک نبرد تن بن تن تهدید میکند. زیرا قهرمان نهایی میبایست با او مبارزه کند. مبارزه گلادیاتور ها در فیلم بسیار پر تنش، پر تحرک و وحشیانه است. درجه ای از خشونت که اغلب مخاطبان آن را میپسندند. سبک مبارزات و اسلحه هایی که استفاده میشود باور پذیرتر از اسپارتاکوس و دیگر فیلمهای قدیمی است. از صحنه های سریع و Jump cut ها، تاکید بر روی حرکتهای تند و خشونت آمیز در میدان جنگ گرفته تا نحوه زخمی شدنها، چینش مبارزان و تداوم اکشن از ویژگیهای بارز و خلاقانه ی فیلم است. ولی در مورد صحنه مبارزات تن به تن هنوز به جرات میتوان گفت که نمونه Anthony Quinn و Jack Palance در باراباس همچنان کاری بهتر و استاندارد تراست.
اما یکی از عوامل موفقیت گلادیاتور شخصیت پردازی فوق العاده ماکسیموس، به تصویر کشیدن امپراتوری رم و انسجام داستان است. فیلمنامه کار مشترک David Franzoni, John Logan و William Nicholson بوده که در برخی صحنه ها نیز از دیگر پروژه های حماسی کمپانی Touchstone الگوبرداری کرده اند. تا حد ممکن نیز از دیالوگها کاسته شده و دیگر خبری رجزخوانی ها و محاوره های معمول در دهه های پیش نیست. در صحنه های اکشن هم کاملاً از عناصر رومی استفاده شده و زوایه های تصویر برداری فیلمهای مذهبی رایج ژانر در دهه 50 نیز دیده نمیشود.
فیلم هر دو وجه افتخار آمیز و ترسناک روم را به تصویر میکشد. تشریح اغواگرانه ی فضای کولوسیوم توسط پروکسیمو برای ماکسیموس به زیبایی تصویری از آنچه که روزی مرکز دنیا محسوب میشد به تماشاگر نشان میدهد. بازیها و مبارزات گلادیاتور ها نیز خود سرگرمی اشرافی و از سوی دیگر هجو و سطح پایین است. توجه فراوان به جزئیات در صحنه پردازی Arthur Max و طراحی لباس متنوع Janty Yates که به خوبی اصل بداهه پوشی شخصیتها را (بر خلاف فیلمهای قدیمی که در آنها لباس تن شخصیتها در همه حالت بسیار اطو کشیده هستند) رعایت میکند، از نکات مثبت کار است.
بازی Russel Crowe فوق العاده است، جنگجویی کامل و در عین حال صلح طلب و آرامی که نمیتواند مرگ خانواده اش را فراموش کند. Phoenix از کومودیوس شخصیتی عصبی و درونگرای ارائه میکند، برخلاف Christopher Plammer فیلم امپراطوری رم که از وی فردی خشن و خوشگذران ساخته بود که نسبت به خواهرش مخلوطی از حس عشق و شهوت دارد. Nielson هم که زیبایی اشرافی و اغواگرانه ای دارد شخصیت لوسیا را به خوبی بازی میکند. به قول پدرش: “اگر تو پسر به دنیا میامدی، عجب سزاری میشدی!” بازی Harris در نقش امپراطور پیر و فیلسوف معاب که بیشتر عمر خود را در جنگ گذرانده و دیگر مبازران نیز قابل قبول است.
اما در میان از بازی زیبای Reed که گلادیاتور آخرین کارش بود و در محل فیلمبرداری نیز فوت شد نمیتوان غافل بود که البته فیلم نیز در آخر به او تقدیم شده است. هیجان پروکسیمو پیش از بازگشت به رم یکی از بهترین بازی های وی است که احساسات بچه گانه یک پیرمرد را به زیبایی به تصویر میکشد. میتوان گفت ویژگی های بازیگری و فیزیک Reed از وی بهترین انتخاب را برای بازی در این نقش که خود زمانی گلادیاتور بوده را ساخته است. بازی که در آینده به یادها خواهد ماند.
فرایند عظیم تولید در چهار کشور انجام شده است. با وجود اینکه فیلم خوب ساخته شده ولی بخاطر گونه سینمایی اش نتوانست فروش بالایی داشته باشد و به نوعی ژانر را دوباره زنده کند. در بسیاری از صحنه ها مانند خلق کولوسیوم از جلوه های کامپیوتری بهره گرفته شده است. بازی بدلکاران در مبارزات و نبرد ها محکم، خشن و در عین حال قابل باور است. سینماتوگرافی پرده عریض John Mathieson نیز فوق العاده بوده و زمان 2 ساعت و نیم فیلم هم کافی میباشد و اتفاقات در آن به خوبی زمان بندی شده است.
مترجم : بهروز آقاخانيان
تهيه و ترجمه: سايت نقد فارسي
نقد و بررسی فیلم به قلم Roger Ebert (راجر ایبِت)
نشریه شیکاگو سان تایمز
نمره 10 از 10
نتخاب نابخردانه در كارگردانی هنری، ساختار «گلادیاتور» ریدلی اسكات Ridley Scott را بوجود میآورد، قالبی كه هیچ تلاشی در آن انجام نشده است. فیلم تیره و مبهم به نظر میرسد. رنگهای آن توی گل و لای ته مانده رنگ و روغن تابلوی نقاشی را دارند و به نظر میرسد در روزهایی تیره و ترسناك فیلمبرداری شده است.تاریكی و محدود بودن جزئیات در لانگ شاتها به جلوه های ویژه كهنه و تیره كمك می كند (كلیزیوم در روم شبیه طرحی در یكی از بازی های كامپیوتری به نظر می رسد) و شخصیت ها باعث خوشایند تماشاچی نمیشوند: آنها تلخ، انتقام جو و افسرده هستند. تا پایان این فیلم طولانی، فقط یك صحنه پیروزی گلادیاتوری را با تصویر آسمان آبی دیدم (آسمان آبی در رؤیای خوشبختی های دور قهرمان وجود دارد). قهرمان، یك ژنرال اسپانیائی به نام ماكسیموس Maximus محبوب امپراطور در حال مرگ ماركوس اورلیوس Marcus Aurelius است. بعد از اینكه ماكسیموس در برابر هجوم بیگانگان مقاومت می كند، ماركوس او را نجات دهنده روم می نامد. اما او از سوی پسر ماركوس به مرگ محكوم می شود، یك رقیب سرسخت به نام كومودوس Commodus (نام او از كلمه لاتین convenient به معنای مناسب گرفته شده كه چنین ذهنیتی را بوجود نمی آورد).
بعد از اینكه ماكسیموس فرار می كند و همسر و پسرش را كشته شده می یابد، راه به سوی صحراهای شمال آفریقا پیدا می كند و در اینجا به عنوان برده به پروكسیمو Proximo مدیر گلادیاتورها، فروخته می شود. هنگامی كه كومودوس در كوششی برای انحراف افكار مردم از گرسنگی و طاعون، تحریم پدر خود را در مورد گلادیاتورها در روم برمی دارد، این ماكسیموس است كه بالاتر می رود و البته فیلم با نبرد بزرگ به پایان می رسد.
این داستان می توانست سرگرم كننده هم باشد. به تازگی «مهاجمان كشتی گمشده» را دوباره دیدم كه به همین اندازه نابخردانه اما به مراتب سرگرم كننده تر است. «گلادیاتور» لذت ندارد. افسردگی را جایگزین شخصیت می كند و معتقد است كه اگر شخصیت ها تلخ و عبوس باشند، ما توجه نمی كنیم كه چقدر خسته كننده هستند.
كومودوس یكی از امپراطورهای خودكامه و كج حلق روم است كه در حماسه های روم بزرگ شهرت دارد، حماسه هایی كه با اسپارتاكوس خاتمه می یابد. او مفسده های نامعمول هم دارد، می خواهد كه عاشق خواهر بزرگتر خود لوسیلا Lucilla باشد و پسر او را به عنوان جانشین خود قرار دهد.
ستون اخلاقی داستان به راحتی اداره می شود. كومودوس می خواهد كه دیكتاتور باشد اما سنا به رهبری گراكچوس Gracchus در برابر او می ایستد. سناتورها از او می خواهند كه برای بخش یونانی نشین شهر، جایی كه طاعون شدیدتر است، كانالی درست كند اما كومودوس تصمیم بر انجام یك دوره بازی می گیرد. پروكسیمو با گلادیاتورهایش از آفریقا میرسد، او كه ثابت می كند شكست ناپذیر است و تهدیدی برای محبوبیت امپراطور به شمار می رود. درس اخلاقی: خوب است كه گلادیاتورها كشتار كنند و قدرت به سیاستمداران برسد.
افراد كلیزیوم مثل كشتی گیران حرفه ای عمل می كنند و وقایع یادآور جنگ های مشهور هستند. بعد از اینكه تیم میزبان شكست می خورد، كومودوس سردرگم به ژنرال خود می گوید پیشینه من كمی مبهم است اما بربرها نمی بایست جنگ كارتاژ را از دست بدهند؟ بعد، صدای اعلام كننده شنیده می شود: «سزار مایل است كه تنها قهرمان شكست ناپذیر روم را به میدان آورد- تیتوس Titus افسانه ای! سكانس های نبرد سایه رنگ پریده ای از رفص با شمشیر در «Rob Roy» است. به جای حركاتی كه بتوانیم دنبال كنیم یا استراتژی ستودنی، اسكات به نماهای نزدیك تیره و ترسناك اكتفا می كند. جمعیت فریاد شادی سر می دهد.
هنگامی كه ماكسیموس در اولین نبرد بزرگ خود پیروز می شود، تصمیم بر عهده كومودوس است كه آیا زنده بماند یا بمیرد. جمعیت فریاد می زند: «زنده! زنده!» و كومودوس در پاسخ به تقاضای آنها با شست به طرف بالا علامت می دهد. این نشان می دهد كه كومودوس توجهی به آموخته های سزاری نداشته چرا كه در آن زمان در كلیزیوم شست نزدیك به مشت علامت زنده ماندن و شست بازتر به معنی مرگ بوده است. خوشبختانه هیچ كس در كلیزیوم هم این موضوع را نمی دانست.
كرو برای نقش ماكسیموس مناسب بود: ریش دارد، كم حرف می زند و تهدیدآمیز است. نقش نزدیكترین دوست او در میان گلادیاتورها را جیمون هونسو ایفا می كند. از آنجایی كه باید كمتر از ماكسیموس حرف بزند اغلب وحشی به نظر می رسد. نیلسن عمق فیلم را نشان می دهد و هریس پیر، جاكوبی و رید قابل قبول هستند.
«گلادیاتور» برای آنها كه خاطره ای از «اسپارتاكوس» و «بن هور» دارند خوشایند است. اجرای فیلم «تیتوس» به مراتب بهتر از «گلادیاتور» و ساختار داستان آن بهتر از فیلمنامه «گلادیاتور» است حتی اگر شكسپیر تیتوس خود را تنها قهرمان تاریخ روم قرار نمی داد.
مترجم: هما SKYFLY
منبع: سینماسنتر
78
دیدگاه بگذارید
… [Trackback]
[…] Find More Information here to that Topic: naghdefarsi.com/title/gladiator/ […]
… [Trackback]
[…] Here you can find 69870 more Info to that Topic: naghdefarsi.com/title/gladiator/ […]
… [Trackback]
[…] Find More on that Topic: naghdefarsi.com/title/gladiator/ […]
… [Trackback]
[…] Read More on to that Topic: naghdefarsi.com/title/gladiator/ […]
… [Trackback]
[…] Read More on to that Topic: naghdefarsi.com/title/gladiator/ […]
… [Trackback]
[…] Find More Info here to that Topic: naghdefarsi.com/title/gladiator/ […]
… [Trackback]
[…] Information to that Topic: naghdefarsi.com/title/gladiator/ […]
… [Trackback]
[…] Here you will find 3253 more Info to that Topic: naghdefarsi.com/title/gladiator/ […]
… [Trackback]
[…] Find More Info here on that Topic: naghdefarsi.com/title/gladiator/ […]
… [Trackback]
[…] There you can find 28607 more Information on that Topic: naghdefarsi.com/title/gladiator/ […]
… [Trackback]
[…] Information on that Topic: naghdefarsi.com/title/gladiator/ […]
… [Trackback]
[…] Read More here to that Topic: naghdefarsi.com/title/gladiator/ […]
[8230 ;] Gladiator ( گلادیاتور ) 8211 ; نقد فارسی [8230 ;]
وقتی فیلم به دقیقه ۵۰ رسید نظرم به شباهت های زیاد داستان با فیلم بن هور جلب شد در هر دو فیلم دو شخصیت قهرمان و ضد قهرمان دارند که در ابتدا نزدیک به هم هستند اما دلایل سیاسی و قدرت طلبی باعث شکاف بین این دو شد در گلادیاتور، مکسیموس و در بن هور، یهودا بن هور؛ در گلادیاتور، کومودوس و در بن هور ، مسالا ؛ در هر دو داستان شخصیت قهرمان بعد از گذشت سالها با رقابتی که نهایتا موجب شکست ضد قهرمان خواهد شد به میدان برگشتند در گلادیاتور رقابت گلادیاتوری و در بن هور ارابه… ادامه »
با این فیلم بزرگ شدم…هر سال و هرسال میبینمش وسازندشو تحسین میکنم…هرسال بیش تر از پارسال…هیچ وقت ایبرت رو درک نکردم و نخواهم کرد…این فیلم یک شاهکار بی نظیره…
چه فاز گرفتن یه سری که غیر واقعیه :)) نه همچین داستانی میخواستین مو به مو واقعا اتفاق افتاده باشه؟ کاراکترهای فیلم واقعی هستن اما این فیلم قرار نبوده که بر اساس واقعیت باشه. یکی از بهترین های تاریخ…
خوب شد مارلون براندو مرد و این کامنت رو نخوند!!!
فقط یک جمله…این فیلم نظیر ندارد
قبضتو پرداخت نکردی عزیز
دمت گرم حسین معززی نیا ایشالا زودتر خوب بشی
از سال ۲۰۰۰ تا حالا کسی تونسته فیلم به این قشنگی و تاثیر گذاری درسته کنه با بازی فوق العاده راسل کرو.من اون صحنه ای که خودشو در کلزیوم به امپراتور معرفی میکنه رو دوست داشتم و صحنه مرگش با موسیقی زیبای هانس زیمر یه فیلم فوق العاده که خیلی وقته نظیرشو ندیدیم……
از سال ۲۰۰۰ تا حالا کسی تونسته فیلم به این قشنگی و تاثیر گذاری درسته کنه با بازی فوق العاده راسل کرو.من اون صحنه ای که خودشو در کلزیوم به امپراتور معرفی میکنه رو دوست داشتم و صحنه مرگش با موسیقی زیبای هانس زیمر یه فیلم فوق العاده که خیلی وقته نظیرشو ندیدیم
سلام.هنوز هم که این فیلمو می بینم با دقت و علاقه نگاش می کنم.
فیلم از هر لحاط عالی بود خیلی تاثیر گزار بود و به قلبم نشست.اما نامردیه که از موسیقی بینظیر استاد بزرگ هانس زیمر باد نکنیم.انصافا هرچی که هانس ساخته عالی بوده من خیلی دوسش دارم
شخصیت پردازی ضعیف و تحریف تاریخ به سمت هر چه بیشتر دراماتیک شدن فیلم… اصن نمیتونم با فیلم ارتباط برقرار کنم
موهاش قهوه ای بود….خودم سوتی دادم
مکسیموس میگه به سیاهی موهای همسرم.در حالی که بعد همسرشو نشون میدن موهاش قهوه ای نبود!
اینم یه سوتی از یه شاهکار
دمت گرم…این بابا که گفته بود راسل کرو بد بازی کرده…ایول به تیزبین بودنت خدای نصف شبی فاز خنده دادی…دمت گرم باز نظر بده بخندیم…یک سوال؟ چطوری دنیا رو می بینی…جدی باحاله…ایول…برای جریان سیال ذهنت فیلم های خاصی می بینی…میخوامت لعنتی میخوامت
جوابتو نمیدم چون کشدار میشه
Long Live Crowe
عزیز دل,هنوز نفهمیدی کسایی که تو این سایت عضو هستن نمیتونن پست های خودشون رو لایک کنن,اگه میشد هم من از اوناش نبودم که عقده لایک داشته باشم,اون لایک رو یه بنده خدایی زده که حتما نظر من رو قبول داشته
در ضمن با این طرز صحبت کردن و نظر دادن ثابت کردی که استدلالم در موردت درسته,کار سختیه برات!!
در کل خداوند تو و راسل کرو رو با هم محشور کنه
خداحافظ
iman.a: Russell: iman.a:در ضمن یادم رفت بگم,بازی راسل کرو هم تو این فیلم به نظرم جزو ضعیف ترین بازی ها بود و خیلی خشک و بی حس بازی کرد و جای کار خیلی بیشتری داشت,تنها نکته مثبت بازیش شاید زمانی هست که جنازه زن و بچه اش رو میبینه و گریه میکنه,به جای اینکه اینجا بهش اسکار بدن باید تو ذهن زیبا بهش اسکار میدادن بازی فونیکس کجا و کرو کجا!! شما نظر ندی سنگین تری راسل کرو به دنیا اومد تا این نقشو بازی کنه واقعا اسکار شایستش بود بخاطر بازیش تو ذهن زیبا هم باید اسکار میگرفت گلادیاتور… ادامه »
Russell: iman.a:در ضمن یادم رفت بگم,بازی راسل کرو هم تو این فیلم به نظرم جزو ضعیف ترین بازی ها بود و خیلی خشک و بی حس بازی کرد و جای کار خیلی بیشتری داشت,تنها نکته مثبت بازیش شاید زمانی هست که جنازه زن و بچه اش رو میبینه و گریه میکنه,به جای اینکه اینجا بهش اسکار بدن باید تو ذهن زیبا بهش اسکار میدادن بازی فونیکس کجا و کرو کجا!! شما نظر ندی سنگین تری راسل کرو به دنیا اومد تا این نقشو بازی کنه واقعا اسکار شایستش بود بخاطر بازیش تو ذهن زیبا هم باید اسکار میگرفت گلادیاتور به… ادامه »
iman.a:در ضمن یادم رفت بگم,بازی راسل کرو هم تو این فیلم به نظرم جزو ضعیف ترین بازی ها بود و خیلی خشک و بی حس بازی کرد و جای کار خیلی بیشتری داشت,تنها نکته مثبت بازیش شاید زمانی هست که جنازه زن و بچه اش رو میبینه و گریه میکنه,به جای اینکه اینجا بهش اسکار بدن باید تو ذهن زیبا بهش اسکار میدادن بازی فونیکس کجا و کرو کجا!! شما نظر ندی سنگین تری راسل کرو به دنیا اومد تا این نقشو بازی کنه واقعا اسکار شایستش بود بخاطر بازیش تو ذهن زیبا هم باید اسکار میگرفت گلادیاتور به نظر… ادامه »
در ضمن یادم رفت بگم,بازی راسل کرو هم تو این فیلم به نظرم جزو ضعیف ترین بازی ها بود و خیلی خشک و بی حس بازی کرد و جای کار خیلی بیشتری داشت,تنها نکته مثبت بازیش شاید زمانی هست که جنازه زن و بچه اش رو میبینه و گریه میکنه,به جای اینکه اینجا بهش اسکار بدن باید تو ذهن زیبا بهش اسکار میدادن
بازی فونیکس کجا و کرو کجا!!
داداش بیخیال دیگه!!!همه عالم و آدم فهمیدن که این فیلم بهترین فیلم زندگیت هست,تنها کسی که نمیدونه فکر کنم خواجه حافظ شیرازیه!!
باشه فهمیدیم.بسه دیگه یه کله داری فک میزنی
سکانس اخر فیلم با اهنگ بی نظیر هانس زیمر و لیزا جرارد و بازی بی نظیر راسل کرو اشک هر هدمی رو درمیاره
بهترین فیلم تاریخ سینما
با این میگن رفاقت…