خلاصه داستان:
یک زن در حین سفر به همراه شوهرش به استکهلم، جایی که قرار است تا او جایزه نوبل ادبیات را دریافت کند، انتخابهایی که در زندگیاش داشته را مورد سوال قرار میدهد.
بازیگران:
تصاویر فیلم:
خلاصه نظر منتقدان:
پیتر بردشاو – گاردین (نمره 10 از 10)
این یک فیلم هوشمندانه، به شدت قابل تماشا و سرگرم کننده است، و «کلوز» یه تغییر مسیر هنرمندانه را به عنوان یک ستاره نشان میدهد.
رکس رید – آبزرور (نمره 8.8 از 10)
یک اوج گرفتن نسبت به سطح معمول اینگونه آثار به وسیله روایت حساب شده و یک نقش آفرینی گیرا و جذاب از سوی «گلن کلوز» که چیزی کم از معجزه ندارد.
تاد گیلکرایست – راپ (نمره 8.6 از 10)
چیزی که نهایتا بیش از تمام ابعاد فیلم جواب میدهد آن است که صمیمیت آن، دقت و جزئیات آن، کمتر این حس را میدهد که این نتیجه تجربیات زندگی ژوان است و بیشتر به مانند یک بینش، یا شاید یک ریشه داستانی، برای چیزیست که قرار است تا تازه در زندگی او اتفاق بیفتد.
جوردن رویمی – فیلم استیج (نمره 8.3 از 10)
با آکنده بودن از درام به همان گونه که این فیلم مملو از عواقب ناگوار ممکن است باشد، هیچ اشتباهی نمیکند، «همسر» بیش از یک ویترین برای بازیگرش است. فیلم به خودی خود عالی است، یک بمب ساعتی از تنشهای شدید که از اینکه مخاطب زیاد نمیتواند از آن جلو بزند و آن را پیشبینی کند بهره میبرد.
یان فراسک – هالیوود ریپورتر (نمره 8 از 10)
به مانند یک بمب ساعتی که به انفجار نزدیک است، «گلن کلوز» در مرکزیت «همسر» به فرماندهی مشغول است: همچنان، بسیار مهیب و غیرممکن که از آن نگاه برداشت.
پیتر تراورس – رولینگ استون (نمره 8 از 10)
«کلوز» نقش این زن نادیده گرفته شده، کنار گذاشته شده را مثل یک طوفان در حال تشکیل ایفا میکند، ما را به داخل ذهن و قلب یک قهرمان زن میبرد که قرار نیست دیگر این وضع را تحمل کند. این بازیگر شش بار نامزد دریافت جوایز شده بدون اینکه حتی یک بار برنده اسکار شود. «همسر»، یک ویترین جالب و لگام گسیخته برای استعداد شگفت انگیز او، شاید این رویه را پایان دهد. شما نمیتوانید چشمتان را از روی او بردارید.
وندی آید – اسکرین اینترنشنال (نمره 7 از 10)
علی رغم نقش آفرینی باکیفیت «کلوز» و «پرایس»، فیلم ما را با سوالی تنها میگذارد در مورد اعتبار و باورپذیر بودن مرکز سناریو.
اندرو بارکر – ورایتی (نمره 7 از 10)
«همسر» از ابتدا تا انتها فیلم «کلوز» است، و چندین نقش آفرینی مکمل دیگر که نمیتوانند به سطح او برسند، در این بین تنها «پرایس» و «اسلاتر» هستند که میتوانند تا اندکی به جایگاه او برسند.
بن کرال – ایندی وایر (نمره 6.7 از 10)
فیلم برخی وارونگیهای جالب دارد، دو سه سکانس خندهدار، . یک ور رفتن نیشدار ولی نه خیلی تند و تیز با مقوله موسسات فرهنگی. فیلم آرام جلو میرود، تقریبا به یاد ماندنی نیست و خوب است. «کلوز»، از سوی دیگر، عالی است.
دیگو سمرین – اسلنت مگزین (نمره 3.8 از 10)
حضور ویرانکننده و سطح بالای «گلن کلوز» در تمام لحظات فیلم باعث میشود تا تمام دیگر المانهای تک تک سکانسهای فیلم تبدیل به صرفا اشیایی جزئی و نه چندان مهم در خدمت او شود.
نقد و بررسی فیلم به قلم James Berardinelli (جیمز براردینِلی)
نمره 7.5 از 10
اگر بخواهیم تا معانی جامعه شناسانه «همسر» را نادیده بگیریم، همان قدری احمقانه است که بخواهیم آنها را زیادی بزرگ کنیم. فیلم یک بیانیه سرراست ارائه میدهد، نه فقط در مورد اینکه چگونه کلیشه «همسر بسیار درد کشیده» حسابی شخصیت اصلی را به درد میآورد، که در مورد اینکه چگونه همسران (خصوصا -ولی نه صرفا- آن مردان از لحاظ اجتماعی، رده بالا) اغلب یک رفتار انحصار طلبانه در مورد شوهرانشان و سنگین برخورد کردن آنها (حداقل در مکان عمومی) دارند تا نه تنها شهرت همسران خود را حفظ کنند که شکوه خود را هم در معرض نمایش قرار دهند. ولی، با نقل قول گرفتن از «شبکه» (Network)، «ژوان کسلمن» (با بازی «گلن کلوز») بسیار عصبانی است و دیگر نمیتواند این را تحمل کند. تماشای ژوان، که به مانند هر زن شصت و چند ساله دیگری که دهههاست با یک مرد صاحب جلال ازدواج کرده آرام آغاز میکند، آرام چنان به جوش میآید که همسرش به درستی آن را به مانند غل زدن رنجشها تشبیه میکند، همان قدری حاصل یک بازی خالص است که ممکن است در بهترین سطح یک نفر پیدا کند. کارگردان سوئدی یعنی «بیرون رانج» (Björn Runge) جز اینکه دوربین را رو به «کلوز» قرار دهد و اجازه دهد تا او هر کاری که دوست دارد انجام دهد، کار خاص و پیچیده دیگری را لازم نبوده تا انجام دهد.
داستان ساختگی این فیلم در دنیای واقعی رقم میخورد و آن قدری باورپذیر ساخته شده که، به محض بازگشت از سالن سینما، دو بار به سراغ چک کردن لیست اسامی برندگان جایزه نوبل ادبیات رفتم تا ببینم که نکند این اثر مبتنی بریک حقیقت باشد. سال 1992 است و نویسنده تحسین شده یعنی «جو کسلمن» (با بازی «جاناتان پرایس») در حالی از خواب عمیق خود بیدار میشود که به او خبر میرسد که قرار است او برنده جایزه نوبل ادبیات شود. او و همسرش به شکلی خصوصی جشن میگیرند (که این شامل بالا و پایین پریدن روی تخت خواب مثل ترامپولین نیز میشود) ولی، وقتی نوبت به تحسینهای عمومی میرسد، رفتار او شروع به سرد شدن میکند. جوی خودپسند در کانون تمامی توجهات قرار میگیرد (خصوصا توجه یک زن فیلمبردار جذاب که قرار است تا تمامی واکنشهای او در هنگام دریافت جایزه در مراسم رسمی را هم ضبط کند). او به شکلی نمادین از خود فروتنی نشان میدهد و هیچ گاه هم در گشودن لب به تحسین همسر خود، کسی که به گفته خود جو، بدون او، او هیچکس نبود، شکست نمیخورد. با این حال، علی رغم تمامی اینها، ژوان به شکلی فزاینده حسی تدافعی و منفی پیدا میکند درست به مانند رازی که او در دل نهفته و ذره ذره از وجود او خورده میشود. و وقتی که یک روزنامه نگار به نام «ناتانیل بون» (با بازی «کریسشن اسلتر»)، که قرار است تا بیوگرافی جو را بنویسد، به این اشاره میکند که از حقیقت باخبر است، ژوان با یک حق انتخاب روبرو میشود.
به اضافه تمرکز اصلی روی کشمکشهای خانواده کسلمن (که خود شامل یک پسر عبوس، با بازی «مکس آیرنز» و یک دختر خوش بر و رو، با بازی ««الیکس ویلتون رگان» نیز میشود)، «همسر» جنبههای مختلف نگارش / خلاقیت را هم مورد بررسی قرار میدهد. فیلم بیش از صرفا چند خط دیالوگ را به آن اختصاص میدهد چرا که این تبدیل به یکی از همان بلوکهایی شده است که رابطه جو و ژوان روی آن بنا شده است. فلش بکهایی به دهه 50 نشان میدهد که چگونه جو (در آن زمان، با بازی «هری لوید»)، یک پروفسور دانشگاه متاهل، به سراغ وسوسه ژوان ( با بازی «آنی استارک»، دکتر «کلوز» که کار موثری در ایجاد یک نسخه جوانتر از مادر خود کرده است) که دانشآموزش است میرود. نوشتن یک المان کلیدی در ارتباط آنهاست. همچنین مشخص میشود که این به مانند یک خار در رابطه او با پسر عبوس خود است، کسی که یک نویسنده آرزومند و در انتظار ستایش پدرش است ولی هیچ گاه به آن نمیرسد.
«همسر» چیزیست که شاید بتوان آن را تحت عنوان «مستقل خالص» توصیف کرد، به این معنا که فیلم با یک بودجه معقول ساخته شده و تمرکز روی شخصیتها و روایت است. بازیگران نه به خاطر جذب مردم و موفقیت در گیشه که به خاطر مهارتهای نمایشی انتخاب شدهاند. اگر یک اشتباه در فیلم وجود داشته باشد، آن شخصیت روزنامه نگار با بازی «اسلتر» است که انگار جایی در فیلم ندارد، یک وسیله است که توسط فیلمسازان به کار گرفته شده تا آن راز به شکلی دیگر از صرفا فلش بکها افشا شود. به هر روی، این یک به حاشیه رفتن جزئی است، و باعث میشود تا مدت زمان فیلم به مقدار معقول 100 دقیقه برسد. «همسر» انتظارات معقولی دارد و در تحقق آنها موفق عمل میکند. ای کاش که فیلمهای بیشتری شبیه به این فیلم وجود داشتند.
مترجم: دانیال دهقانی
دیدگاه بگذارید