The Pianist (پیانیست)


خلاصه داستان:

داستان زندگی یك پیانیست یهودی به نام اسپیلمن كه در رادیو لهستان پیانو می نواخت به دنبال تصرف لهستان توسط آلمان ها تحت فشار قرار می گیرد و ناچار..


نقد و بررسی فیلم به قلم

پولانسكی همیشه شخصیت هایی محبوس و درمانده خلق می كند كه شاهد زوال خود هستند افرادی كه در سرزمین بی طرف منزوی شده اند و هرازگاهی تحلیل می روند.

«رومن پولانسكی» از سال، ۱۹۶۲ یعنی از زمان ساخت نخستین فیلم بلندش «چاقو در آب» به بعد، دیگر در لهستان – كشوری كه اصلیتش به آن برمی گردد – فیلمبرداری نكرده بود. این استاد سینما ابتدا تحصیلاتش در این زمینه را در لدز به انجام رساند و شروع به كار در فیلم های سایرین كرد (به ویژه نزد هموطنش آندری وایدا). سپس نخستین فیلم های كوتاهش كه عقاید غیرسنتی و علاقه اش نسبت به افسانه های خارجی، به طرزی عجیب در آنها نمایان است را آغاز كرد. «پولانسكی» احساس می كرد زندانی مرزهای لهستان و سیستم دولتی آن شده؛ سیستمی كه با آزادی بیان و روحیه نقدكننده او سازش چندانی نداشت. به همین دلیل در سال، ۶۳ كاری بین المللی را آغاز كرد. مسلما بازگشت به خانه اول برای ساخت «پیانیست»، مسئله بی اهمیتی نیست. داستان «رومن» و لهستان، تنها چیزی است كه می توانیم بگوییم و در واقع این ماجرا صرفا یك مسئله سینمایی نیست. . .

محله یهودی نشین

«پولانسكی» لهستانی در فرانسه – و اگر دقیق تر بگوییم – در سال، ۱۹۳۳ در پاریس متولد شد. سال، ۱۹۳۶ خانواده یهودی او در اندیشه بازگشت به لهستان «كراكوف» در محله یهودی نشین آن شهر وحشت از نازیسم را تجربه كردند. مادر «رومن» در سال ۱۹۴۱ و در تبعید درگذشت. تمام آثار بعدی «پولانسكی» با همراهی شخصیت هایی كه گرفتار تقدیر، پوچی، روابط سلطه جویانه و انحطاط روانی هستند، نشان این سال های سیاه و وحشت انگیز را در خود دارند. با این حال پیش از «پیانیست»، «پولانسكی» تنها یك بار در یكی از آثار كوتاه سال ۵۹ كه چندان مشهور هم نیست، یعنی در «وقتی فرشته ها فرو می افتند» دوره جنگ را به تصویر كشیده است.

زندگینامه خود نوشت

«پولانسكی» همیشه آرزوی ساختن فیلمی درباره لهستان و سال های جنگ را داشته و با همین سماجت هم ساختن فیلمی در مورد زندگی و تجربه دردناك خود در محله یهودی نشین را رد كرده است. این شرم بی اندازه، نشان می دهد كه چرا كارگردان هیچ مصاحبه ای برای ارتقای فیلمش انجام نداده است؛ او می ترسیده كه خبرنگاران در مورد خاطرات شخصی اش كه مسلما دردناك تر هم هستند، سوالاتی بپرسند. «رومن» زمانی كه كتاب زندگینامه «ولادیسلاو اشپیلمن» – موسیقیدانی كه تعریف می كند چگونه توانسته از تبعید بگریزد و با كمك یك افسر آلمانی در ویرانه های ورشو پناه گرفته است – را كشف كرد، مصمم بود كه طرح بزرگش در مورد تاریخ معاصر كشور خود را به اجرا درآورد. اما حس كرد كه این كتاب كهنه به او امكان خواهد داد به تعریف داستانی شخصی كه هیچ رابطه ای با داستان زندگی او ندارد، بپردازد و در عین حال دوره ای را كه قلبا تجربه كرده به تصویر بكشد.

استیون اسپیلبرگ

«استیون اسپیلبرگ» پیش از آنكه «فهرست شیندلر» را خودش كارگردانی كند، ساخت آن را به «رومن» پیشنهاد كرده بود. «پولانسكی» به دلایلی كه به نظرش بسیار مهم بود، این كار را نپذیرفت. در واقع او نزدیكی فردی بسیار زیادی با داستان داشت. ماجرای فیلم در «كراكوف» اتفاق می افتاد، دقیقا جایی كه «رومن» جوان وحشت را با تمام وجود حس كرده بود. مشكل دیگر «پولانسكی» استفاده اجباری از زبان انگلیسی در چارچوب یك تولید عظیم بود. با توجه به محتوای داستان این كار، مسئله دار به نظر می رسید. با بررسی فیلم «اسپیلبرگ» به عنوان یك تماشاگر و با مشاهده اینكه كاربرد زبان انگلیسی هیچ مشكلی برای فیلم ایجاد نكرد، «پولانسكی» دیگر به زبان به عنوان مانعی لاینحل نگاه نمی كرد.

نویسندگان

این اولین بار نیست كه «پولانسكی» كتاب قدیمی ای را فیلم می كند. ایرا لوین (بچه رزمری)، پاسكال بروكنر (ماه تلخ)، ویلیام شكسپیر (مكبث)، رولند توپور (مستاجر) یا آریل دورفمن (مرگ و دوشیزه) به ترتیب به صورت ریشه ای توسط «رومن» پردازش شده اند. «در ماه تلخ» كه داستانی سرشار از تعصب و بیماری روانی سادیسم – مازوخیسم دارد، برخی دیالوگ ها مستقیما برگرفته از كتاب زندگینامه خود نوشت «پولانسكی» هستند. در «مرگ و دوشیزه» یك شكنجه گر و یكی از قربانیانش دیده می شوند. تجاوز – موضوع تكراری آثار «پولانسكی» – هم جایگاه ویژه ای دارد. به خاطر داشته باشیم كه كارگردان در زندگی جنجالی اش در آمریكا، متهم به آزار كودكی زیر ۱۳ سال شد. . . اینكه «پیانیست»، در عین حالی كه محله یهودی نشین ورشو را به تصویر می كشد، فیلمی به صورت اول شخص (بسیار) مفرد است، موضوع چندان عجیبی به نظر نمی آید.

فیلمبرداری

فیلمبرداری «پیانیست» از فوریه تا ژوئن ۲۰۰۱ در ورشو و آلمان، در فضایی طبیعی و همچنین استودیو انجام گرفت. صحنه استودیوهای بابلزبرگ در برلین، به «پولانسكی» امكان داد تا دنیایی حقیقی و در عین حال انتزاعی خلق كند. مثل همه كارهای این كارگردان، حوادث خارجی بی وقفه تسلیم احساس شخصیتی است كه بخش اعظم فیلم با نقطه نظر شخصی او پیوند دارد.

انزوا

«پولانسكی» با بازگشت به نشان های گذشته اش، وسواس هایی در كارش پدید می آورد و آنها را دائما از فیلمی به فیلم دیگر همراه با خود می كشد. با تماشای «پیانیست»، بهتر می فهمیم كه این وسواس های «رومن» از كجا نشات گرفته اند. . . «پولانسكی» همیشه شخصیت هایی محبوس و درمانده خلق می كند كه شاهد زوال خود هستند. افرادی كه در «سرزمین بی طرف» (No manصs land) منزوی شده اند و هرازگاهی در شرایطی تقریبا حیوانی به تحلیل می روند. قهرمان «پیانیست»، با رهایی از محله یهودی نشین و مخفی شدن برای نجات از دست نازی ها، شبیه تمامی شخصیت های «پولانسكی» است. شخصیت هایی كه ناگزیر از انزوا، در معرض مشكلات هویتی بسیار جدی قرار گرفته اند. شخصیت «ادرین برودی» در «پیانیست»، تنها یك موسیقیدان یهودی فراری از محله یهودی نشین نیست، بلكه به نوعی شبیه برادر آرایشگری است كه كاترین دونو و در «تنفر» (انزجار) نقش او را ایفا كرده و یا اینكه یكی از عموزاده های دور شخصیت های اصلی «چاقو در آب» یا «مستاجر» است. در این سه فیلم، پولانسكی جنونی را به تصویر كشیده كه اعصاب قهرمانان پریده رنگش را فرسوده می كند.

سادیسم – مازوخیسم

موقعیت های عجیب، جذابیت های دیداری و آغاز نوعی جنون نشان می دهند كه فیلم «پولانسكی» با احساس پوچی ای آمیخته است كه این كارگردان شیفته كافكا (كه «مسخ» او را هم در صحنه تئاتر اجرا كرده) اغلب آن را از كنار طنزی سیاه و تلخ بیرون كشیده است. مسلما ژرفای این مسئله بیهوده و سبكسرانه نیست. «پیانیست» با به تصویر كشیدن پستی نازی ها دقیقا نشان می دهد كه نگاه «پولانسكی» از چه دردها و زخم هایی ناشی شده است. . . رابطه قدرت و تحقیر، همیشه او را وسوسه كرده است. برای او رابطه میان ارباب و برده به طور اصولی دوگانه است و اگر جلادان قربانیان خود را به شهادت برسانند، این قربانیان تقدیر خود را می پذیرند. اینها موضوعاتی است كه رومن در فیلم هایش به آن پرداخته. به ویژه در سال های اخیر و در فیلم «مرگ و دوشیزه»، محیط بسته وحشت انگیزی به چشم می خورد و زنی كه سرانجام پس از مدت ها شكنجه گرش – كسی كه او را تا مرز پوچی كشانده بود – را باز می یابد. حقیقت این است كه «پولانسكی» هیچ گاه به اندازه بخش نخست «پیانیست» كه در محله یهودی نشین ورشو می گذرد، ستم و یا كابوس هایش را به تصویر نكشیده بود. «پولانسكی» در سال ۱۹۶۰ و به هنگام آغاز فعالیتش، در مورد فیلم های كوتاهش گفته بود: «می خواهم جامعه ای را نشان دهم كه یك انسان غیرهمرنگ با آن، كسی كه فساد اخلاقی و جسمانی اندوهگینش می كند، طرد می شود. » پس از گذشت بیش از چهل سال از آن زمان، حالا «پیانیست» نشان می دهد كه این آرزو از كجا نشات گرفته است. . .

ترجمه: سهیلا قاسمی

نقد و بررسی فیلم به قلم Manohla Dargis (مانولا دارگیس)

در پیانیست، رومن پولانسکی، هیچ چیز انتزاعی‏تر و سوررئال‏تر از جنگ نیست.

پیانیست براساس خاطرات یک یهودی‏ لهستانی گریخته از گتوی ورشو، یعنی ولادیسلاو ژپیلمن؛آهنگساز و نوازنده پیانو بنا نهاده شده است. داستان فیلم از 23 سپتامبر 1939 و درست چند هفته پس از تهاجم نظامی آلمان نازی به لهستان‏ آغاز می‏شود. امّا پیانیست در همین حال هم به‏ اجرای رسیتالهای خود در رادیو ورشو ادامه می‏دهد. او در راه رسیدن به رادیو از روی قطعات خرد شده‏ ماشین‏آلات متلاشی و لاشه اسبهای کشته شده‏ می‏گذرد و در حالی، در ساختمان رادیو پیانو می‏نوازد که صدای بمبهای فرو ریخته بر سر شهر، هر صدایی از جمله صدای پیانو را تحت‏الشعاع قرار داده است. چند روز بعد ورشو سقوط می‏کند و پیانیست، نخستین نشانه‏های برخورد نازیها با یهودیان را با حضور سربازان آلمانی در شهر می‏بیند. . .

ژپیلمن خاطرات خود را از دوران جنگ و اشغال لهستان در سال 1946 منتشر کرد. شاید فاصله کم میان پایان جنگ و انتشار پیانیست باشد که آن‏را چنین تلخ و سیاه کرده است؛کتابی خالی‏ از هرگونه محبت و گرمای انسانی. داستان، توسط فردی روایت شده که گذشته‏ها در خاطرش هنوز زنده است و ذهنش آکنده از خاطرات مرده‏هاست. پس نمی‏توان داستانی اینچنین تلخ و تیره را عینا در سینما روایت کرد. مشاهده رنج و مرگ انسانهایی‏ که هیچ امیدی برای رهایی ندارند به هیچ‏وجه‏ ساده نیست.

شاید پولانسکی که خود یهودی است و توانسته‏ از اردوگاه مرگ نازیها جان سالم به در ببرد مهمترین‏ انتخاب ممکن برای روایت سینمایی داستان ژپیلمن‏ باشد. او در روند اقتباس سینمایی داستان لحظاتی‏ از ذهنیات خود را به فیلم افزوده و در عین حال‏ فضای کلی و لحظات ناب داستان اصلی را هم‏ حفظ کرده است.

کتاب ژپیلمن، آکنده از صحنه‏های گزنده، تیره‏ و تأثیرگذار است. در هر فصلی از فیلم وقایعی‏ تکاندهنده تصویر می‏شود، اما پولانسکی بر هیچکدام از این اتفاقات مکث نمی‏کند و نمی‏خواهد تماشاگرش تنها بر یک اتفاق و حادثه متمرکز شود و کلیت وقایع یک فاجعه انسانی را از یاد ببرد. او نمی‏خواهد صرفا احساسات مخاطبان را تحریک‏ کند و به نظر می‏رسد کارگردان قصد دارد به‏ تماشاگران بگوید میان اشک و درک و فهم انسانی‏ تفاوت زیادی وجود دارد.

کنت تینان در نقد خود بر پیانیست نوشته‏ است:«پولانسکی فیلم را نسبت به هر دیدگاه و نظریه‏پردازی‏ای عایق‏بندی کرده است. »و به نظر می‏رسد این واقعا توصیف درستی از فیلم باشد. ساختار پیانیست به گونه‏ای است که به فیلمساز اجازه می‏دهد بدون از یاد بردن جامعه گسترده‏ اطراف، بر روی ژپیلمن تمرکز کند. این ساختار در عین حال پولانسکی را قادر ساخته تا با فاصله‏ گرفتن از متن تراژیک، از واقعیت نمایی بگذرد و به سوررئالیسم برسد. «واقعا انتزاعی است»همان‏ جمله‏ای است که از زبان یکی از دوستان ژپیلمن‏ در حال نگاه کردن به کوچ اجباری یهودیها به‏ گوش می‏رسد. تا به حال سابقه نداشته هیچ فیلم‏ داستانی اینچنین تأثیرگذار فضای مرگبار و وحشت‏آمیز سلطه نازیها را بر یک جامعه انسانی‏ به تصویر بکشد.

با پیشرفت جنگ، وضعیت زندگی در گتو سخت‏تر و مواد غذایی کمیاب‏تر می‏شود. آدرین برادی هم در نقش پیانیست به خوبی توانسته‏ احساس لازم برای درگیری در چنین وضعیتی را انتقال دهد. پیانیست در گذر زمان ساکت‏تر و منزوی‏تر شده و تلاش می‏کند تا به یکی از جنبشهای مبارزه‏ مخفی بپیوندد. امّا در نهایت چنین‏ کاری نمی‏کند. نیاز به رهایی و غریزه آزادی و فرار از مرگ هر گونه نقصی را در رفتار قهرمانانه‏ و شجاعانه ممکن می‏سازد. این، مسأله‏ای است که پولانسکی‏ بارها به آن اشاره می‏کند و در پرتو نگاهی غیر قهرمان‏گرایانه امّا واقع‏گرایانه‏ تماشاگر خود را تحت تأثیر قرار می‏دهد.

شاید شیوه‏های متفاوتی برای روایت کردن‏ ابعاد یک فاجعه انسانی غیر قابل باور وجود داشته‏ باشد. یکی از این شیوه‏ها گردآوری تمام شواهد تکاندهنده آن فاجعه است که پیش‏تر در برخی‏ کتابها و آثار مستند تجربه شده است. روش دیگر به تصویر کشیدن بخشی از این شواهد و مدارک‏ از طریق تجارب یک انسان است. پولانسکی که‏ خود در دوران کودکی از گتوی کراکو گریخته تمام‏ عمر فیلمسازی‏اش را روی ساخت فیلمهایی آکنده‏ از احساس عدم درک و خلق روابط گذاشته است؛ آثاری که در واقع هر کدام از آنها روایت یک داستان‏ فاجعه‏آمیز هستند. این بار او در رویارویی با یک‏ واقعیت تاریخی، سبک منحصر به فرد خود را به‏ رخ می‏کشد و پارانویا در دنیای بیرون از فیلم‏ می‏ماند.

همه می‏دانند که ژپیلمن، چه در کتاب و چه‏ در فیلم پولانسکی، جان به در می‏برد. سفر این‏ نوازنده نه با شکوه است و نه زیبا. این سفر تنها تجربه یک غریزه انسانی برای زنده ماندن است.

نام فیلم نوعی انتقال مفهوم است، کلیت فیلم‏ هم همین‏طور. پیانیست رومن پولانسکی داستان‏ یک یهودی لهستانی است، یک موسیقیدان آثار کلاسیک که با خوش‏شناسی از اردوگاههای‏ آدم‏سوزی و کشتار نازیها فرار می‏کند. فیلم یک‏ آثر داستانی هیجان‏آمیز نیست و می‏کوشد تا هرگونه‏ تعلیق یا احساسات‏گرایی را از پیکره خود دور کند. پیانیست روایت چیزی است که‏ پیانیست می‏بیند یا برایش اتفاق‏ می‏افتد. از آنجا که همه افراد محبوب قهرمان داستان مرده‏اند، پس نجات او از این فاجعه یک‏ پیروزی محسوب نمی‏شود. پولانسکی به هنگام صحبت از تجربه‏های شخصی خود می‏گوید:«مرگ مادرم در اتاق‏ گاز چنان صدمه‏ای به روح و روان‏ من زد که تنها با مرگ من از بین‏ می‏رود. »

فیلم براساس بیوگرافی‏ ولادیسلاو ژپیلمن، موسیقیدانی‏ که در زمان آغاز حمله نازیها به‏ لهستان در رادیوی ورشو به نواختن آثار شوپن‏ اشتغال دارد، ساخته شده است. خانواده ژپیلمن‏ یک خانواده سرشناس و ثروتمند هستند که خود را در امان می‏بینند. واکنش اولیه خود او به جنگ‏ این است:هیچ کجا نمی‏روم. . . با ورود نازیها به‏ ورشو خانوادهء ژپیلمن از این خوشحال می‏شوند که‏ فرانسه و انگلستان به آلمانها اعلام جنگ داده‏اند. آنها مطمئن هستند که نازیها در کوتاه مدت شکست‏ خواهند خورد و زندگی به حالت معمول خود باز می‏گردد. اما وضعیت این‏گونه نمی‏شود. یهودیهای ورشو مجبور می‏شوند به گتوها کوچ‏ کنند. ژپیلمن توسط یکی از دوستان نزدیک خود از سفر با قطار مرگ جان به در می‏برد و در نهایت‏ به کمک مبارزان زیرزمینی لهستان و با مخفی‏ شدن در ورشو از مرگ نجات می‏یابد.

آدریان برادی نقش ژپیلمنی که او خلق برعهده‏ دارد. احساس می‏کنیم ژپیلمنی که او خلق کرده‏ مردی است که از سنین کودکی و به صورت جدی‏ شیفته موسیقی شده است. مردی که در کارش‏ مهارت دارد و نسبت به زندگی پیرامون خود با نوعی بی‏تفاوتی آشکار رفتار می‏کند. بیشتر از یک‏ باز می‏شنویم که او به اطرافیانش اطمینان می‏دهد همه چیز درست خواهد شد. چنین اعتقادی نه‏ مبتنی‏بر معلومات و دیدگاه او بلکه صرفا اعتقاد هر نوازندهء پیانو است.

نجات پولانسکی و پدرش از اردوگاههای‏ مرگ احتمالا علت جلب او به داستان ژپیلمن بوده‏ است. استیون اسپیلبرگ پیشتر کوشیده بود او رابرای کارگردانی فهرست شیندلر متقاعد کند، اما وی نپذیرفت، شاید به آن جهت که داستان شیندلر روایت نجات دهنده‏ای بود که به‏ صورت ارادی و آگاهانه می‏کوشید مردم را نجات بدهد، در حالی‏که‏ پولانسکی می‏داند در نجات‏ بسیاری از بازماندگان تنها شانس‏ و تقدیر نقش بازی کرده‏اند. فیلم‏ در لهستان(جایی که پولانسکی‏ پس از ساخت اولین فیلمش چاقو در آب در سال 1962 دیگر در آن‏جا فیلمی نساخته بود)، پراگ‏ و آلمان فیلمبرداری شد. دکورهای عظیم این امکان را به‏ پولانسکی می‏دهد تا تصویر شهری را که ژپیلمن‏ در آن پنهان شده خلق کند؛جایی که ژپیلمن با پناه گرفتن در یک آپارتمان در امان می‏ماند اما او خسته، ترسان، بیمار، گرسنه و تنهاست. در نزدیکی‏ پایان یافتن جنگ ژپیلمن چند اتاق خالی می‏یابد که در آنها پیانویی هم هست، پیانویی که وی دیگر تمایلی به نواختن آن ندارد.

صحنه پایانی فیلم صحنه رودرویی مرد با یک کاپیتان آلمانی به نام ویلم هوسن فلد است‏ که مخفیگاه وی را می‏یابد. برایتان نمی‏گویم‏ سرنوشت داستان چه می‏شود اما کارگردانی‏ پولانسکی در این صحنه و استفاده از سکون و سکوت، واقعا استادانه است.

برخی نقدها، پیانیست را فیلمی چند پاره و فاقد ریتم مناسب دانسته‏اند، شاید این ویژگی از قضا همان چیزی است که پولانسکی قصد گفتن آن‏ را داشته است. تقریبا تمام افراد اردوگاه کشته‏ می‏شوند، در نتیجه تمام داستانهای مربوط به‏ نجات یافتگان، وضعیت واقعی را دگرگونه جلوه‏ می‏دهند. چرا که همه آنها داستانهایی مربوط به‏ افراد و حالات استثنایی هستند.

به نظر من پولانسکی با نشان دادن ژپیلمن‏ به عنوان یک بازمانده و نه یک جنگجو یا قهرمان، مردی که تمام توان خود را برای زنده ماندنش به‏ کار می‏گیرد و حتی اگر بخت بالا و همراهی چند آدم غیر یهود در میان نبود کشته می‏شد، درونی‏ترین‏ احساسات خود را باز می‏تاباند.

پس از جنگ، می‏شنویم که ژپیلمن تمام عمر خود را در ورشو به نواختن پیانو می‏گذراند. زندگی‏نامه او هم که‏ بلافاصله پس از پایان جنگ‏ منتشر شده بود توسط حکومت‏ کمونیستی به علت عدم نمایش‏ روحیه مبارزه‏جویانه توقیف شد. این چاپ مجدد کتاب در دهه نود بود که توجه پولانسکی را به خود جلب کرد و فیلمی را پایه نهاد که‏ از بدل شدن رهایی ژپیلمن به‏ یک پیروزی جلوگیری کرد، و صرفا او را شاهدی برای ثبت‏ داستان خاطرات در دل ماجرا برد.

 

ترجمه: امیر صدری

منبع: مجله نقد سینما » اردیبهشت و خرداد 1382 – شماره 38 و 39

نقد و بررسی فیلم به قلم

فیلم، با بمباران شهر ورشو توسط آلمانی ها آغاز می شود. ولادیسلاو اشپیلمن، پیانیست جوانی که در یک ایستگاه رادیویی، قطعات کلاسیک را اجرا می کند، به همراه خانواده اش جزو یهودیانی هستند که روز به روز بیش تر تحت فشار نیرو های آلمانیِ ضد یهود قرار می گیرند.

روایت ساده، رمز اصلی موفقیت پیانیست است. فیلم از لحظه ای که اشپیلمن را در ایستگاه رادیویی و مشغول نواختن پیانو نشان می دهد تا پایان ماجرا همراه با اوست. فیلم در تمام مدت نه عقب و جلو می رود و نه شخص دیگری را در محوریت قصه قرار می دهد. داستان، زمان حال شخصیت اشپیلمن است و این باعث نزدیکی بیشتر تماشاگر با او می شود. به این ترتیب برای تماشاگر تعلیق ایجاد می شود که بداند در آخر چه بر سر این مرد می آید و آیا اشپیلمن می تواند از این مهلکه نجات پیدا کند یا نه؟

آلمانی ها شهر را به تسخیر خود در می آورند و یهودیان را در منطقه ای از شهر که به وسیله ی دیوار های آجری از دیگر نقاط جدا شده، زندانی می کنند.

هنگامی که قطارِ یهودیانِ عازم به اتاق های گاز، در حال حرکت است، یکی از دوستان یهودی اشپیلمن که با نیرو های آلمانی همکاری دارد، او را نجات و فراری می دهد.

فیلم، در این لحظات صحنه های بسیار تأثیر گذاری دارد. صحنه هایی از کشتار یهودیان و تحقیر و بدرفتاری نیرو های آلمانی با آنها. کارگردان در این صحنه ها به خوبی به هدف خود رسیده و شخصیت دلخواه خود از یهودیان را نشان داده: مردم مظلومی که به شکل وحشیانه ای مانند حیوان کشته می شوند.

اشپیلمن تا نیمه ی اول فیلم، شاهد پیرامون خود است. او در این نیمه ی اول، آوارگی و بدبختی هم نوعانش را مشاهده می کند. ضمن اینکه ما در این قسمت ها با خانواده ی او نیز آشنا می شویم و جدایی آنها از وی را می بینیم.

بعد از اینکه اشپیلمن از قطار مرگ نجات پیدا می کند و از خانواده اش جدا می شود به نقاط مختلف شهر می رود و به یهودیانی که به دستور آلمانی ها به کار واداشته شده اند، می پیوندد. او در آخر به خانه ی یکی از دوستانِ آلمانی اش در شهر می رود و مدتی در آنجا مخفی می شود.

نیمه ی دوم فیلم از اینجا آغاز می گردد: جایی که اشپیلمن به تنهایی در یک آپارتمان کوچک که متعلق به آلمانی هاست، سکونت گزیده و سعی می کند با اندک آذوقه ای که دارد زنده بماند و همچنین تمام تلاشش را می کند تا توجه ساکنان آلمانی آپارتمان را جلب ننماید. ما از این جا به بعد، سیر زنده ماندن و نجات اشپیلمن، را می بینیم.

مدتی بعد، آپارتمان به وسیله ی آلمانی ها بمباران می شود. اشپیلمن از آنجا فرار می کند و به خرابه های شهر پناه می برد. در آنجا یک افسر آلمانی او را پیدا می کند و یکی از زیباترین قسمت های فیلم را بوجود می آورد.

ما مشاهده می کنیم نحوه ی برخورد افسر آلمانی با اشپیلمن که بشدت ضعیف احوال است، بسیار انسانی و واقع گرا است. افسر آلمانی بعد از اینکه متوجه می شود اشپیلمن یک پیانیست است و بعد از اینکه پیانو نواختن او را می بیند، تحت تأثیر قرار می گیرد و با دیدن حال و روزش سعی می کند به او کمک کند. او برای اشپیلمن غذا و لباس های گرم می آورد و او را زنده نگه می دارد.

بعد از مدتی دیگر خبری از افسر آلمانی نمی شود: لهستان بر نیرو های آلمانی فائق آمده و در صدد بیرون راندن آنها از شهر است. اشپیلمن از مخفیگاهش بیرون می آید و به دیگر یهودیانِ نجات یافته می پیوندد. افسر آلمانی همراه دیگر نیرو های این کشور اکنون به اسارت گرفته شده اند، اما اشپیلمن توانایی کمک به او را ندارد.

در صحنه ی آخر فیلم می بینیم که اشپیلمن در لباس مبدل و با سر و وضعی سالم، برای جمعیتی پیانو می نوازد و در آخر همه او را تشویق می کنند.

یکی از ویژگی های بارز پیانیست، تمایل فیلمساز به تعریف داستان به شکل کاملاً رئال است که این موضوع علاوه بر ایجاد حس زندگی نامه ای اثر، باعث می شود که هر گونه نتیجه گیری جنبی و فرامتنی از فیلم بیهوده قلمداد شود و به اصل داستان لطمه وارد کند.

برای مثال نجات پیدا نکردن افسر آلمانی در انتها، کسی که جان اشپیلمن را نجات داد، بغیر از بوجود آوردن یک پایان کاملاً واقع گرا که تلخی و تأثیر گذار بودن واقعیت را نشان می دهد، هیچ گونه نتیجه گیری دیگری را طلب نمی کند.

شخصیت اصلی داستان، ولادیسلاو اشپیلمن در طول داستان هرگز به شکل یک فرد شکست ناپذیر نشان داده نمی شود. امیدی که او به زندگی و هنرش دارد باعث می شود که در برابر مرگ ایستادگی و تا آخرین لحظه برای نجات خود تلاش کند.

در فیلم، لحظاتی بوده که او به طرز شگفت انگیزی از موقعیت های خطرناک گریخته، در صحنه هایی به نهایتِ عجز و بیچارگی رسیده و بعضی مواقع هم کار های اشتباه و خطا های جبران ناپذیری از او سر زده. و اینها همه باعث شده که شخصیت کاملی بوجود آید و سطحی و غیر قابل باور نباشد.

علاقه ی او به دختری که در میانه ی فیلم او را به خانه اش راه می دهد و سپس از داستان حذف می شود، خانواده ای که پس از لحظه ی جدا شدنشان از اشپیلمن دیگر نقشی در داستان ندارند و. . . همه باعث می شوند که مخاطب متوجه ِ واقعی بودن داستان فیلم گردد.

***

اینکه ما درباره ی هولوکاست چه فکر می کنیم، موضوع بحث ما نیست. مهم این است که یک کارگردان قدرتمند و حرفه ای، تمام سعی اش را کرده تا این واقعه را به شکل تأثیر گذار به مخاطب عرضه کند، به طوری که آن را باور نماید. و می توان گفت که پولانسکی، در کارش موفق بوده و فیلمی بسیار تکان دهنده ساخته که بوسیله ی آن مظلوم نمایی یهودیان را به شکلی ملموس نشان دهد.

منبع: youtalkingtome

نقد و بررسی فیلم به قلم

شاید لازم به یاد آوری نباشد، پسر کوچکی که از شکاف دیوار، دستگیری پدر و مادرش را به واسطه ی نازی ها تماشا می کرد (ریموند)رومن پولانسکی نام داشت،‌ یهودی-لهستانی باهوشی که بعدها رنجهایش را به سینما بدل کرد. در واقع آنچه سینمای پولانسکی را منحصر به پولانسکی می کند خود پولانسکی است. در نگاهی اجمالی به کارنامه ی این فیلمساز با لایه ی شفافی از حضور حرفه ای مردی مواجه می شویم که با تمام زیسته اش فیلم ساخته است. عده ای از منتقیدین، پولانسکی را راوی شر و شرارت می نامند،‌ و در اثبات این مدعا پیروی اش از بکت و نگاه پوچ گرایانه اش در فیلمهای کوتاهی مانند دو مرد در یک گنجه ۱۹۵۸ و چاق و لاغر۱۹۶۴، حضور اولیه اش در روایت وهمناک و رمز آلود اولین فیلم بلندش “چاقو در آب”۱۹۶۳ و غوطه ور شدنش در روایتهای مغشوش و پیچیده ی سه گانه ی آپارتمان(انزجار ۱۹۶۵ بچه ی رزمری۱۹۶۸و مستاجر ۱۹۷۲) را پیش می کشند به زعم این عده پولانسکی در فیلمهایی مثل دیوانه وار ۱۹۸۸ ماه تلخ ۱۹۹۲ یا دوشیزه و مرگ ۱۹۹۴ و…به اوج این شکوفایی در روایت شر و شرارات رسیده است. این منتقدین معتقدند که رومن پولانسکی به یکباره با ساختن غیر پولانسکی ترین فیلمش یعنی پیانیست به لیست عریض و طویلی از جوایز مهم سینمایی دست یافت( البته لازم به یاد آوری نیست که پولانسکی قبل از پیانیست نیز کارگردان خوش اقبالی در کسب جوایز جهانی از جمله اسکار برای فیلم هایش بود) و البته نمی توان این نکته را نادیده گرفت که پولانسکی با پیانست موفق به ایجاد حس هم ذات پنداری عمیقی در مخاطبانش چه آنها که زخمی از جنایات جنگ جهانی بر پیکر داشتند و چه دیگران شد. این فیلم پس از اولین اکران عمومی اش مقابل سه هزار نفر لهستانی و رییس جمهور این کشور بیست دقیقه کف زدن بدون وقفه ی تماشاچیان هیجان زده ی لهستانی را به همراه داشت.همچنین نمی توان منکر این شد که پولانسکی در روایت شر و شرارت فیلمساز چیره دستی است اما با کمی انعطاف می توان سینمای پولانسکی را با نگاه دیگری هم دید،‌ نگاه به تک تک فیلمهای پولانسکی به مثابه ی قطعاتی از پازلی که کلیتی به نام رومن پولانسکی را ساخته اند و اگر به این نکته ایمان داشته باشیم که هر قطعه از پازل شامل تمام مولفه های خرد و کلان آن پازل( اما به شکلهای مختلف) است پس می توانیم فیلمهای سینمای پولانسکی را هم به تکه هایی از شخصیت، نگاه،‌ تجارب و از همه مهم تر رنجهای پولانسکی تعمیم دهیم ، با این نگاه پیانیست نه تنها قطعه ای مهجور اما محبوب در سینمای پولانسکی شمرده نمی شود بلکه قطعه ای ویژه و کارآمد در امتداد شکل گیری پروسه‌ی فیلم سازی وی به حساب می آید. شاید اگر با تاکید بر روی کلمه‌ی رنج، زندگی و سینمای پولانسکی را از نو مرور کنیم به معنایی به غیر از راوی صرف شر و شرارت برسیم. اگر معصومیت را به عنوان حریمی شخصی بپذیریم،‌ زندگی و سینمای پولانسکی به نوعی پیوسته با تجاوز به این حریم(چه در نقش تجاوز شده و چه متجاوز) درگیر بوده اند. در ابتدای زندگی شخصی این فیلمساز، با نیاز معصومانه ی کودکی خردسال به حضوردر کنار خانواده مواجهیم که به واسطه‌ی جنگ جهانی و کشتارهای احمقانه اش مورد تجاوز قرار می گیرد این کودک که بعدها توسط خانواده ای ثانویه مورد حمایت تلویحی قرار می گیرد،‌شیفته ی سینما و تئاتر است و به هر شکلی با ممارست فراوان و بهره گرفتن از هوش سرشار ذاتی آرام آرام خودش را ابتدا به سوی بدنه و سپس به قله‌ی هنر هفتم می رساند،‌ و در همان حالی که شاید هنوز منگ گنگ از خاطرات کودکی خودش را با اندیشه های بکتی سرگرم کرده،‌ با کمترین بودجه اولین فیلم بلندش چاقو در آب را تنها با سه هنرپیشه و یک قایق می سازد، کمی نفس می گیرد و با در آمیختن در پروژه ی پیچیده‌ی” بچه رزمری” اولین فیلم ژانر وحشت با موضوعیت تولد یک ضد مسیح را به تصویر می کشد، فقط کمی،‌کمی بعد همسرش شارون تیتِ هنرپیشه در حالی که هشت ماهه بادار بوده توسط گروه شیطان پرست منسون در خانه اش مثله می شود، نه سال بعد از این حادثه به جرم سوء استفاده از یک مدل ۱۳ ساله به نام سامانتا گایمر محکوم به زندان می شود و برای همیشه از آمریکا می گریزد. امروز باز پدر است و باز همسر، شاید اگر در ابتدا از کلمه‌ی شفاف برای توصیف ربط بین زندگی و آثار پولانسکی استفاده کردم،‌ به خاطر تکرار همین چرخه‌ی آشکار در زندگی اوست،‌ یعنی با هر نوع نگاهی به این چرخه،‌( آسیب شناسانه،‌روانشناسانه یا حتی کمی خرافی) به ،‌ناخودآگاه این کلمات در ذهن نقش خواهد بست،‌ تجاوز به حریم، تجاوز به معصومیت.

با نگاهی اجمالی به چند فیلم به سینمای پولانسکی باز می گردم،

بچه ی رزمری:‌ داستان حامله ی معصومی که قربانی خود فروشی شوهرش به شیطان می شود، در این فیلم همسر جاه طلب روح خودش و جسم زنش را برای به دنیا آوردن فرزند شیطان به دست اهریمن می سپارد،‌ در پایان رزمری به سرنوشت محتومش تن می سپارد.

محله ی چینی ها: داستان زنی که در کودکی قربانی شهوت پدر جاه طلبش شده و در یک آن خواهر و دختر خود را به دنیا آورده است.

مستاجر: داستان مردی که قربانی خودخواهی صاحب خانه و همسایه های بیش از اندازه کمال طلبش در حفظ آرامش آپارتمان می شود. ذهن این مرد در پایان دچار نوعی جنون شده در حالی که خودش را قربانی توطئه ی همسایگان می بیند دست به خود کشی می زند.

تس: قصه ی دختری که قربانی جاه طلبی خانواده ی فقیرش می شود،‌ عصمتش را از دست می دهد و تا پایان عمر قربانی عصمت از دست رفته باقی می ماند.

دیوانه وار:‌داستان پزشکی که در یک سفر کاری به طور مضحکی درگیر فعل و انفعالات گروهی تروریست می شود و با ربوده شدن همسرش، خودش و حریم آرام خانوده اش را عریان و بی دفاع می یابد.

ماه تلخ: داستان زن و مرد جوانی که به خواست خود تن به شهوت رانی بی حدو حصر می دهند و آرام آرام متوجه پایمال شدن حریم شخصی شان می شوند، پس از مدتی هر دو به دو شکل مختلف خواهان پس گرفتن حریم خود هستند. مرد یاغی شده و شروع به خیانت و تحقیر زن می کند، زن با مویه و التماس خواستار شکل دادن به رابطه به شکل ازدواج و به دنیا آوردن فرزند می شود.

دوشیزه و مرگ: داستان زنی که در مبارزات سیاسی دستگیر شده و مورد تجاوز جنسی قرار گرفته، دیگر هرگز قادر به بچه دار شدن نیست و با کینه و نفرت نظاره گر تلاشهای دیپلماتیک همسرش و دیگر سیاستمدران برای یافتن جنایتکاران جنگی است.

با در نظر گرفتن پیانیست به عنوان نقطه ی اوج این نگاه ، با داستان موزیسن جوانی روبرو می شویم که در عین برخورداری از احترام اجتماعی و رفاه نسبی به ناگاه در چنبره ی خونبار جنگ جهانی دوم پس از دست دادن تمام اعضای خانواده و دختر مورد علاقه اش برای برآوردن ساده ترین نیازهای خود یعنی غذا و سرپناه دست و پا می زند. همان طور که می بینیم سینمای رومن پولانسکی وابسته به هیچ ژانری نیست، او در ژانرهای مختلف(درام،‌وحشت، پلیسی و…) قدرت فیلمسازی اش را به رخ کشیده است. این سینما متعلق به فیلمسازی صاحب اندیشه است که نگاهش و زیسته اش بارها و بارها در ژانرهای مختلف و از زوایای مختلف به نمایش گذاشته است.

پولانسکی در اغلب فیلمهایش شخصیت محوری را در فضا و موقعیتی کاملن متمایز با آنچه که قبلاً در آن می زیسته قرار می دهد. به عنوان مثال در پیانیست ما ارتباط چندانی با زندگی قبلی اشپیلمن (یعنی موقعیت مساعدی که در ورشوی قبل از جنگ برای او وجود داشته) نداریم، بلکه پیانستِ کراوات زده مان را در صحنه ی ابتدایی فیلم در حال نواختن پیانو زیر اولین بمباران رادیو ورشو می بینیم، یعنی از ابتدای فیلم وارد موقعیت بحرانی شخصیت می شویم. مثالهایی از این دست زیادند(می می و اسکار درماه تلخ، تس در تس، رزمری در بچه ی رز مری و…) این بحران زایی بخشی از تخصص پولانسکی در خلق موقعیت است. طوری که موقعیت جدید تمام یا قسمتی از پرستیژ اجتماعی شخصیت اصلی داستان را نابود می کند و او را که اغلب طبق دسته بندی نیازها در درجات بالایی مانند نیاز به خود شکوفایی،‌عشق،‌ یا نیاز به معنویت قرار دارند، به درجات پایین تری مثلا نیاز به خوراک،‌ امنیت یا ارضای تمایلات جسمانی تنزل می دهد،‌ در این نزول که حضور در موقعیت و فضای جدید به شخصیت داستان تحمیل می کند،‌ رنجی نهفته است که محوریت زیبایی و محبوبیت سینمای پولانسکی است. رنج انسان به مثابه ی قطعه ای از پازل تعالی او، ببینده همان قدر که از رنج کشیدن شخصیت رنج می کشد غرق در لذت مکاشفه لحظات خاصی از تمامیت حضور روح انسان در موقعیت های بحرانی می شود. لذت تماشای رنج، رنج به مثابه ی منشاء پر اهمیت معنای زندگی شخصی و مذهبی بسیاری از انسانها. به تصویر کشیدن رنج رنگینی که مخاطب عام و خاص را روی صندلی میخکوب می کند.

به صحنه ای از پیانیست باز می گردم، ولادیسلاو اشپیلمن از آخرین پناهگاه خود در ورشو گریخته، گرسنه است، ریشهایش بلند شده، از ارتفاعی پایین پریده و پایش می لگند، از دیواری شکسته پایین می آید و به ناگاه وارد ویرانه ای از ورشو می شود. این تصویر که در بعضی از پوسترهای فیلم پیانست نیز مورد استفاده قرار گرفته، مخاطب را به نفع فعل و انفعلات حسی شخصیت و نه صرف آن چیزی که در تصویر مشاهده می شود دگرگون می کند. طوری که بیینده از درگیری با درد جسمانی اشپیلمن رها می شود و همراه با او به اندوه عمیق تری به نام رنج بشر فرو می رود. این است که وقتی پیانیست جوان در یکی از سکانسهای پایانی فیلم برای اولین بار بعد از تحمل آن همه سختی با ظاهری آراسته پشت پیانوی رادیو ورشو می نشیند، ببینده به تصویری غیر از آنچه روی پرده می بیند فکر می کند، به اندوهی که پیانیست در حال نواختن پیانو به آن دچار است، شاید به همین دلیل باشد که تماشاچی قبل از دیدن بغض اشپیلمن بغض می کند.

از دیگر ویژگیهای پولانسکی رسیدن از جزء به کل در ساختار فیلم است. این ویژگی او را در اقتباس از ادبیات به کارگردانی قهار بدل ساخته، طوری که اگر از الیور تویستش بگذریم(که با تمام تلاشش در فضا سازی دقیق باز جذابیت نسخه ی لین را ندارد)تمام اقتباسهایش از ادبیات، شاخص و منحصر به خود اوست. بچه ی رزمری، ‌مستاجر، پیانیست، تس و. . .

در کل پرکاری و پافشاری روی ایده از خصوصیات بارز این فیلمساز لهستانی تبارِ بی وطن است.

 

نویسنده: آزاده محسنی

منبع: تکمله


ممکن است شما دوست داشته باشید

68

دیدگاه بگذارید

Please Login to comment
68 Comment threads
0 Thread replies
0 Followers
 
Most reacted comment
Hottest comment thread
29 Comment authors
محمدkkkkهمایونSepehr Akhoundiمینو Recent comment authors
  Subscribe  
Notify of
J W .
Guest
Member
J W .

به نظرم از شیندلر تقلید نکرده
شیندلر یه دیدگاه داشت زندگی زیباست یه دیدگاه پیانیست هم یه دیدگاه دیگه
من از این فیلم هم مثل اون دوتا خیلی خوشم اومد

شاهرخ احمدی
Guest
Member
شاهرخ احمدی

ok

قاسم شوهانی
Member
Member
قاسم شوهانی

naghd: لیلا: رضا۷۷:به نظرمن پیانیست فیلم خوبی نیست.درسایه دکورهای عظیم و زیبای فیلم این ایده رو به خورد تماشگر می ده که ارتش آلمان یک عده خونخوار هستند که مثل آب خوردن آدم می کشند. مثلا اون صحنه به خط کردن کارگران یهودی و سپس خواباندن یک عده از آنها و تیر خلاص زدن به اونها اصلا قابل باور نیست برای خود من این صوال وجود داشت آخه آلمانها با چه انگیزه ای دارند این کار رو می کنند. باید یک کارشناسی بی غرض تاریخ در مورد واقعیت های وقایع این فیلم نظر بده.حسی رو که ازدیدن این فیلم گرفتم… ادامه »

Sepehr Akhoundi
Member
Member
Sepehr Akhoundi

در تکمیل نظر قبلیم: از این مدل فیلما (که توش آلمانیا رو یه مشت حیوان صفت بی منطق نشون میده) زیاد هست و اتفاقا بعضی هاشونم خیلی تحویل گرفته شدن( مثل Saving Private Ryan). منم با نظر بعضی از دوستان که می گن Schindler' ;s List بهتر و تاثیرگذارتره موافقم هر چند اون فیلم هم یکی دو تا از این سکانس ها داشت. در کل به نظرم بهترین فیلمی که در مورد جنگ جهانی دوم ساخته شده (از بین فیلمایی که دیدم) Inglourious Basterds بوده. *توضیح: بنده به هیچ عنوان کارهایی که نازی ها انجام دادن رو انکار نمیکنم و… ادامه »

Sepehr Akhoundi
Member
Member
Sepehr Akhoundi

لیلا: رضا۷۷:به نظرمن پیانیست فیلم خوبی نیست.درسایه دکورهای عظیم و زیبای فیلم این ایده رو به خورد تماشگر می ده که ارتش آلمان یک عده خونخوار هستند که مثل آب خوردن آدم می کشند. مثلا اون صحنه به خط کردن کارگران یهودی و سپس خواباندن یک عده از آنها و تیر خلاص زدن به اونها اصلا قابل باور نیست برای خود من این صوال وجود داشت آخه آلمانها با چه انگیزه ای دارند این کار رو می کنند. باید یک کارشناسی بی غرض تاریخ در مورد واقعیت های وقایع این فیلم نظر بده.حسی رو که ازدیدن این فیلم گرفتم مثل… ادامه »

MICHAEL CORLEONE
Guest
Member
MICHAEL CORLEONE

در یک کلام فوق العاده بود … کیفیت ساختش عالی بود ، داستان ریتم خوبی داشت … بعد از اینکه فیلم schindlers list رو دیدم پارسال هیچوقت فکر نمیکردم فیلم دیگه ای بتونه تو این زمینه بیاد که منو جذب کنه یا حداقل چیزی داشته باشه که توی شیندلر لیست ندیده باشم ، اما بعد از دیدن این فیلم نظرم عوض شد ، نمیدونم چرا بعضی دوستان اسرار دارن بگن این فیلم از schindlers list کپی برداری شده در حالی که اصلا همچین چیزی نیست اکثر صحنه هایی که توی پیانیست میبینیم رو هیچکدوم شبیهش توی schindlers list نیست ،… ادامه »

SINA M
Guest
Member
SINA M

S.g.7:متوسط رو به خوب،نه بیشتر.به نظرم در مقایسه با شاهکار اسپیلبرگ(فهرست شیندلر)حرفی واسه گفتن نداره و بازی برودی همه به نظرم ارزش این همه تقدیر رو نداشت فقط خوب بود و نه بیشتر

فیلم اسپیلبرگ فقط در حال تحمیل عقایدش بود و اجازه ی تفکر رو به بیننده نمیداد .کجاش شاهکار بود فیلم شیندلر ؟ شاهکار ضد جنگ یعنی راه های افتخار و غلاف تمام فلزی از کوبریک که ادم اجازه ی تفکر و قضاوت رو داره و کارگردان عقاید خودشو زورکی به خورد بیننده نمیده . پیانیست رو هنوز ندیدم

مینو
Guest
Member
مینو

پیشنهاد میکنم اونایی که خیلی احساساتی هستند تماشا نکنند

senator
Guest
Member
senator

فیلم خوبی بود.و ارزش دیدن رو داره

فرناز
Guest
Member
فرناز

فیلم فوق العاده ایهههههه.. اشکم دراومد..چقد نازیا خونخوار بودن 😥

9jan
Guest
Member
9jan

فیلم خیلی خیلی قشنگیه ولی از لحاظ تاریخی دروغه و جنبه تبلیغاتی داره…لطفا یکم از قدرت تجزیه و تحلیلتون استفاده کنید. هرچی که میخونید یا تو فیلم شاهکاری مثل این میبینین دلیل نمیشه راست باشه…راسته که تاریخ رو فاتحان مینویسند. البته نظرایه مخالف هم قابل احترامن 🙄

سهیل ارامی
Guest
Member
سهیل ارامی

به نظرم فیلم عالی و پر احساسی .فیلم بر اساس مستندات تاریخی ساخته شده. هنوز بازمانده های هلوکاست هستند ضمن اینکه مادر خود رومن پولانسکی در یکی از همین اتاقهای گاز معدوم شده بنابراین فکر نمیکنم پروپاگاندایی در کار باشه وقایع داخل فیلم واقعا وجود داشتن

iman_a
Guest
Member
iman_a

صفات شیطانی انسان 😳

iman_a
Guest
Member
iman_a

یه نظر من عقاید polanski در فیلم سازی رو نمیشه از این فیلم فهمید

اوج سبک کار polanski رو میشه تو شاهکار rosemary baby دید که به زیبایی مدرنیسم و صفات شیطانی انشان رو به نقد میکشونه

البته این فیلم رو هم دوست داشتم,فکر کنم polanski تو این فیلم یه جورایی خاطراتش رو به تصویر کشونده

لیلا
Guest
Member
لیلا

رضا۷۷:به نظرمن پیانیست فیلم خوبی نیست.درسایه دکورهای عظیم و زیبای فیلم این ایده رو به خورد تماشگر می ده که ارتش آلمان یک عده خونخوار هستند که مثل آب خوردن آدم می کشند. مثلا اون صحنه به خط کردن کارگران یهودی و سپس خواباندن یک عده از آنها و تیر خلاص زدن به اونها اصلا قابل باور نیست برای خود من این صوال وجود داشت آخه آلمانها با چه انگیزه ای دارند این کار رو می کنند. باید یک کارشناسی بی غرض تاریخ در مورد واقعیت های وقایع این فیلم نظر بده.حسی رو که ازدیدن این فیلم گرفتم مثل حسی… ادامه »

لیلا
Guest
Member
لیلا

فیلم بسیار زیبا و با بازی فوق العاده آدرین برودی.فیلمهای یک شنبه ی غم انگیز و زندگی زیباست روبرتو بنینی هم در مورد هولوکاست و جنایات نازیهاست.اونها هم فیلمهای زیبایی هستند ولی من تمام مدت این فیلم اشک می ریختم. به تلخی جنگ و نتایج اون و خودخواهی یک انسان و جنگ چقدر ویران کننده و فاجعه باره.امیدوارم یک روزی برسه هیچ دینی و نژاد انسانی خودش رو برتر از دین و نژادهای دیگران ندونه و زمین و انسانها رنگ آرامش و صلح رو به خودش ببینند

Amirr
Guest
Member
Amirr

احسان:چقدر ظلم آلمانهای کثیف در این فیلم قابل لمسه!!!فقط میتونم بگه که این فیلمو من با کیفیت خوب ندیدم چون تمام مدت فیلم اشک چشمامو پر کرده بود…

ouh come on!!!!!

Amir Gh
Guest
Member
Amir Gh

۹:دیالوگهای به یاد ماندنی فیلم: اشپیلمن: نمیدون چطوری ازت تشکر کنم. افسر نازی: از خدا تشکر کن. اون باعث میشه که ما زنده بمونیم. اشپیلمن: (هراسان به سربازان روسی) شلیک نکنید!‌ من لهستانی‌ام! آلمانی نیستم! افسر روس: پس چرا اون پالتوی مسخره رو پوشیدی؟ اشپیلمن: سردم بود! اشپیلمن: من جایی نمی‌رم! هلینا: خوبه پس منم جایی نمی‌رم. مادر: مسخره بازی در نیارین، ما باید با هم باشیم. اشپیلمن: ببین… اگه قرار باشه بمیرم ترجیح میدم تو خونه خودم باشم. اینجا می‌مونم. اشپیلمن: میدونم که زمان مسخره‌ای برای گفتن این حرفه… اما… هلینا: چی؟ اشپیلمن: تو خیلی خوب به نظر میای.… ادامه »

Abe
Member
Member
Abe

این فیلم بهترین فیلم جنگ جهانی است چون کسی که خودش جنگو تجربه کرده این فیلمو ساخته. بی شک بهترین فیلم پولانسکی بود. همینطور Adrien Brody فوق العاده بود

نیما هوشمند
Guest
Member
نیما هوشمند

فیلم بسیار زیبایی بود البته تاثیرگذاری فهرست شیندلر بیشتر بود،بازی آدرین برودی فوق العاده بود.موضوع دو فیلم شبیه به هم بود مظلومیت یهود…

peyman mirmoeeni
Member
Member
peyman mirmoeeni

این فیلم یه بار دیگه قدرت رومن پولانسکی توی عرصه کارگردانی به رخ کشید…کارگردانی فوق العاده بود…فیلمم توی ژانر جنگی خوب بود اما به شاهکارای جنگی استیون اسپیلبرگ(فهرست شیندلر و نجات سرباز رایان )نمی رسه ولی همین که بیننده حادثه هولوکاست باور میکنه(چه واقعی باشه چه نباشه)نشون می ده فیلم موفقی بوده

امیر علی ز
Member
Member
امیر علی ز

من هم امشب این فیلم رو دیدم….به نظرم فیلم خوبیه اما شاهکار و بهترین فیلم تاریخ نیست…

فهرست شیندلر به مرتب بهتر از پیانیست هست..

9
Guest
Member
9

دیالوگهای به یاد ماندنی فیلم: اشپیلمن: نمیدون چطوری ازت تشکر کنم. افسر نازی: از خدا تشکر کن. اون باعث میشه که ما زنده بمونیم. اشپیلمن: (هراسان به سربازان روسی) شلیک نکنید!‌ من لهستانی‌ام! آلمانی نیستم! افسر روس: پس چرا اون پالتوی مسخره رو پوشیدی؟ اشپیلمن: سردم بود! اشپیلمن: من جایی نمی‌رم! هلینا: خوبه پس منم جایی نمی‌رم. مادر: مسخره بازی در نیارین، ما باید با هم باشیم. اشپیلمن: ببین… اگه قرار باشه بمیرم ترجیح میدم تو خونه خودم باشم. اینجا می‌مونم. اشپیلمن: میدونم که زمان مسخره‌ای برای گفتن این حرفه… اما… هلینا: چی؟ اشپیلمن: تو خیلی خوب به نظر میای.… ادامه »

9
Guest
Member
9

این فیلم واقعا فوق العادس من نمیدونم بعضیا چطوری بااین فیلم مخالفن

Abolfazl esI
Guest
Member
Abolfazl esI

با نظرات عادل موافقم …
منم وقتی فیلم رو دیدم تمام این برام تداعی میشد که چقدر از لحاظ فنی و ساختاری از فهرست شیندلر وام گرفته!
و اینکه یه فیلم کاملا یکطرفانه است … نمیگم این اتفاقات وجود نداشته ولی هالیوود هرجور دلش خواسته آلمان نازیسم رو تو سینماش نشون داده … یه مشت وحشی از خدا بی خبر مطلق بد!
والا بلا به پیر به پیغمبر اون بدبختا هم مجبور بودن … مجبور …

sia nem
Member
Member
sia nem

hadi32:سلام به نظر من تموم فیلم مقوا بود و چیزی غیر از توهم و خیالبافی برای باور کردن اینکه واقعاً حادثه هولوکاست اتفاق افتاده نبوده مثلاً اگه توجه کنید بیشتر خانواده های یهود در بی نیازی هستند و اگر کسی از آنها کمی کمک بخواهد به او کمک مالی می رسانند ولی در این فیلم چیزی غیر از اینکه زجر و بدبختی و کمک نکردن به بقیه نبود فیلمش کلاً چیزی غیر از توهم نبود و حتی ارزش یک بار دیدن رو نداره البته به غیر از موسیقی بسیار زیباش hadi32:سلام به نظر من تموم فیلم مقوا بود و چیزی… ادامه »

amir
Member
Member
amir

hadi32:سلام به نظر من تموم فیلم مقوا بود و چیزی غیر از توهم و خیالبافی برای باور کردن اینکه واقعاً حادثه هولوکاست اتفاق افتاده نبوده مثلاً اگه توجه کنید بیشتر خانواده های یهود در بی نیازی هستند و اگر کسی از آنها کمی کمک بخواهد به او کمک مالی می رسانند ولی در این فیلم چیزی غیر از اینکه زجر و بدبختی و کمک نکردن به بقیه نبود فیلمش کلاً چیزی غیر از توهم نبود و حتی ارزش یک بار دیدن رو نداره البته به غیر از موسیقی بسیار زیباش

شما هم توجیه میخوای.ابته نظرتون محترمه.

سید محمود تقوی
Guest
Member
سید محمود تقوی

فیلم با گارگردانی و بازی ریبا و با میزانسی ساده اما پرمعنا و کاربردی حس زیبایی به ادم میده هنر رو ماندگار نشون میده .هولوکاست رو با یه دید تازه به ادم نشون میده فیلم قوی و زیبا و شاهکاره.

عادل سبحانی
Member
Member

امیر:برادر من محله ی چینی ها چه ارتباطی به چینی ها داشت اصلا؟سرجمع یه لوکیشن تو محله ی چینی ها داشت.حالا نمی دونم چه جوری باعث اختلاف چین و آمریکاشده بوده.اگر منبعی داری معرفی کن برم بخونم.در بودن اسپیلبرگ در صحنه نمیدونم.هیچی نشنیدم.بازم اگه منبعی داری بگو.در آخر هم میگم شاید شباهت بین پیانیست و فهرست شیندلر باشه اما مقایسشون کاری بس غلط است. دوست عزیز امیر آقا من این دو فیلم رو با هم مقایسه نکردم چون که این کاره به شدت عقب مونده ای است یک توضیح کوتاه در مورد محله چینی ها بدم آب بزرگترین دلیل بقای… ادامه »

amir
Member
Member
amir

برادر من محله ی چینی ها چه ارتباطی به چینی ها داشت اصلا؟سرجمع یه لوکیشن تو محله ی چینی ها داشت.حالا نمی دونم چه جوری باعث اختلاف چین و آمریکاشده بوده.اگر منبعی داری معرفی کن برم بخونم.در بودن اسپیلبرگ در صحنه نمیدونم.هیچی نشنیدم.بازم اگه منبعی داری بگو.در آخر هم میگم شاید شباهت بین پیانیست و فهرست شیندلر باشه اما مقایسشون کاری بس غلط است.

adel cinemapara
Guest
Member

ببین امیر جان من و شما چت که نمیکنیم برای همین اخرین نظرم رو میدم رومن پلانسکی کارگردان فیلم پیانیست در سال ۴۷۹۱ یک فیلمی ساخت به نام (محله چینی ها) در سال اکران این فیلم در آمریکا با استقبال خوبی رو به رو شد اما این فیلم دلیلی برای اختلافات بیشتر بین کشور امریکا و چین شد که امریکایی ها برای نشان دادن حسن نیتشون به کشور چین مجبور به یک تهمت به پلانسکی شدن و اون رو به دلیل تجاوز به یک دختر ۱۳ ساله از امریکا بیرون کردن در سال ۹۹۹۱ پلانسکی طبق نامه ای که به… ادامه »

amir
Member
Member
amir

اصلا موافق نیستم.درسته پس زمینه ی دو فیلم مشابه است اما موضوع فهرست شیندلر ایجاب میکنه که جامع تر باشه(در مورد جنگ) اما این مزیتی به حساب نمیاد که پیانیست نداشته باشه.در پیانیست موضوع و نحوه ی شخصیت پردازی ایجاب میکنه (همون طور که گفته بودم)بیشتر روی اشپیلمن و اختلالات درونی و بیرونی ایشون تمرکز داشته باشیم.که این به نوبه ی خودش شاهکاریه.و در ضمن پیانیست در تاریخ سینما گم نشده و نخواهد شد یک فیلم بیاد ماندنی و ممکنه که در نگاه اول با فهرست شیندلر مقایسه بشه اما این کار اشتباهه وچون پیانیست اثری مستقل و در قسمت… ادامه »

عادل سبحانی
Member
Member

فیلم از پلان های هنری با سطح بسیار بالایی برخورداره و همچین حرفی که میزنی پذیرفته نیست..و در مقابل فهرست شیندلر هم حرفهایی برای گفتن داره.اما با این تفاوت هایی دارن.فهرست شیندلر از دیدگاه دو جبهه بیان میشه و تقریبا تمام اتفقات جنگ رو در اطراف اسکار شیندلر به طور فوق العاده نشون میده و طرف دیگر گات رو نشون میده با دیدگاه های مخصوص خودش.اما پیانیست مربوط یک نفره و رو شخص اشپیلمن تمرکز داره که زشتیهای جنگ چطور یک هنرمند رو چه از نظر جسمی و چه روحی نابود میکنه.پس قبل از قضاوت غلط در مورد حرف های… ادامه »

amir
Member
Member
amir

adel:با تمام احترام به نظرات باید بگم ما با یک فیلم متقلب رو به رو هستیم از انجایی که سال نود وسه فیلم فهرست شیندلر بر روی پرده رفت و به یک شاهکار در تاریخ سینما مبدل شد ما دیگر فیلمی را که به آن معنی درباره ی هولوکاست و نازیسم کار شده باشه ندیدیم و پیانیست اساسا کپی برداشت هایی از همان شیندلره و چیزی اضافه بر اون نداره فقط برای پخش شدن توی کشورهای اسلامی به پلانسکی توصیه شده بود که فیلم رو بسازه که صحنه نداشته باشه اساسا همین مسئله فقط توی این فیلم میتونه جالب باشه… ادامه »

عادل سبحانی
Member
Member

با تمام احترام به نظرات باید بگم ما با یک فیلم متقلب رو به رو هستیم از انجایی که سال نود وسه فیلم فهرست شیندلر بر روی پرده رفت و به یک شاهکار در تاریخ سینما مبدل شد ما دیگر فیلمی را که به آن معنی درباره ی هولوکاست و نازیسم کار شده باشه ندیدیم و پیانیست اساسا کپی برداشت هایی از همان شیندلره و چیزی اضافه بر اون نداره فقط برای پخش شدن توی کشورهای اسلامی به پلانسکی توصیه شده بود که فیلم رو بسازه که صحنه نداشته باشه اساسا همین مسئله فقط توی این فیلم میتونه جالب باشه… ادامه »

sia nem
Member
Member
sia nem

بسیار زیبا بود یه شاهکار

محمد
Member
Member
محمد

چقدر ظلم آلمانهای کثیف در این فیلم قابل لمسه!!!فقط میتونم بگه که این فیلمو من با کیفیت خوب ندیدم چون تمام مدت فیلم اشک چشمامو پر کرده بود…

علي
Guest
Member
علي

یه شاهکار سینمایی با بازی فراموش نشدنی آدرین برودی

حمید محمدزاده
Member
Member
حمید محمدزاده

فیلمی زیبا با ریتمی کند!

k1
Guest
Member
k1

بهترین فیلمی بود که دیدم.