کارگردان : Gillo Pontecorvo
نویسنده : Gillo Pontecorvo,Franco Solinas بازیگران: Brahim Hadjadj,Jean Martin,Yacef Saadi
جوایز : نامزد دریافت اسکار بهترین کارگردانی نامزد دریافت اسکار بهترین فیلمنامه ارجینال نامزد دریافت بهترین فیلم خارجی زبان (ایتالیا) خلاصه داستان : در سال ۱۹۵۷ بازجویان نظامی فرانسوی در شهر الجزیره یک میهنپرست الجزایری را شکنجه میدهند و او سرانجام مخفیگاه آخرین رهبر چریکهای الجزایری با نام “علی لاپوآنته” را فاش میکند و …
|
|
[nextpage title=”نقد و بررسی «نبرد الجزیره»:نبرد زنبیل و بمبافکن”]
۲-نقد و بررسی «نبرد الجزیره»:نبرد زنبیل و بمبافکن
سیاه، سفید. یک نبرد تمامعیار، خطوط سیاه و کنتراست آن با پیکسلهای سفید و جیلو پونتهکورو فاتح این نبرد است. یک فیلم سیاه و سفید که به موضوع مقاومت مردم الجزایر در برابر نظامیان فرانسوی میپردازد. در سال ۱۹۶۶ فیلم “نبرد الجزیره” در کشورهای الجزایر، آمریکا و ایتالیا با حذف برخی صحنههای شکنجه مردم الجزایر اکران شد که با استقبال شدید مردم و منتقدان همراه بود و اکنون بعد از گذشت سیوهشت سال سینماهای آمریکای شمالی شاهد “نبرد الجزیره” بدون سانسور است. بازآفرینی واقعگرایانه عملیات جبهه آزادیبخش الجزایر با استعمارگران فرانسوی باعث شد تا پنتاگون در سال گذشته نسخه کامل فیلم را با توجه به شباهتهای آن با عملیات گروههای مقاومت در عراق، فلسطین و لبنان برای کارکنان خود پخش کند.پونتهکورو “نبرد الجزیره” را با پشت سر گذاردن سختیهای بسیار، ساخت؛ آن هم در دورهای که هیچ تهیهکنندهای به تهیه فیلم ضد استعماری به نفع مردم آفریقا حاضر نبود و جریان غالب سینمای جهان، فیلمهای هنری شخصی یا سرگرمکننده بود. جسارت و استقامت این کارگردان همچون بازیگر نقش اول فیلم خود باعث شد که او نیز مانند جبهه آزادیبخش الجزایر از “نبرد الجزیره” سربلند بیرون آید و بسیاری از منتقدان، تکنیک و سبک او را در ساخت این فیلم ستایش کنند.فرم مستندگونه به روایت فیلمهای خبری و بهترین انتخاب در مورد بازیگران، موسیقی متن، کادربندی و… باعث شد تا این فیلم از بعد تکنیکی و هنری نقطه عطفی در تاریخ سینمای جهان تلقی شود. چنانکه بعدها بسیاری از فیلمسازان “نبرد الجزیره” را الگوی کار خویش قرار دادند.با مرور مراحل ساخت “نبرد الجزیره” و جریان فیلمسازی آن مقطع شکی باقی نمیماند که پونتهکورو خلاف جهت آب شنا کرد؛ اما ثابت کرد که انتخاب مضامین جسورانه و ضد استعماری اگر با تکنیک حرفهای فیلمسازی همراه باشد، مورد استقبال مردم قرار میگیرد و نظر منتقدان را نیز به خود جلب میکند. با پذیرش این نکته یک پرسش اساسی در ذهن شکل میگیرد: چرا تاریخ سینمای جهان تنها شاهد یک “نبرد الجزیره” بود؟پروندهای که پیش رو دارید مجموعهای از اطلاعات، نقد و مصاحبه در مورد این فیلم است.
ده نکته خواندنی در مورد “نبرد الجزیره”
۱) نبرد الجزیره در سال ۱۹۶۵ با هزینه هشتصد هزار دلاری ساخته شد که قسمت اعظم آن را عوامل فیلم تأمین کردند.
۲) فیلم در سال ۱۹۶۶ در جشنواره ونیز جایزه شیر طلایی را به خود اختصاص داد و در کشورهای الجزایر، آمریکا و ایتالیا با موفقیت روبهرو شد و نامزد سه جایزه بزرگ سینمایی شد؛ اما این اکران با سانسور صحنههای شکنجه فیلم همراه بود.
۳) اکران فیلم تا سال ۱۹۷۱ در فرانسه و انگلستان ممنوع شد، سازمان ارتش سری فرانسه (OAS) بهشدت با فیلم مخالفت نمود و خانوادههای سه مدیر سینما در فرانسه را در صورت اکران به قتل تهدید کرد و در سینماهایی که تصمیم به اکران داشتند، بمب کار گذاشت.
۴) یک باند فاشیستی در سال ۱۹۷۲ به تماشاگرانی که در سینمایی در شهر رم برای دیدن فیلم آمده بودند، حمله نموده و یک نفر از آنان را بهشدت مجروح کردند.
۵) نسخه کامل فیلم در سال ۲۰۰۴ در سینماهای آمریکای شمالی به نمایش درآمده است و تا پایان سال “دی. وی. دی” این فیلم نیز به بازار خواهد آمد.
۶) اداره عملیات ویژه پنتاگون در ماه آگوست سال گذشته فیلم را برای کارکنان خود پخش کرد. این تصمیم در راستای آگاهی دقیقتر از نوع عملیات مسلمانان بر ضد اشغالگران، اتخاذ شده است.
به گفته مسئولان ارشد پنتاگون این فیلم دارای نکات آموزندهای برای نظامیان آمریکایی است.
۷) یاسف سعدی، در نقش جعفر، در زندگی واقعی خود نیز ژنرال جبهه آزادیبخش میهنی الجزایر بود. او در دوران مبارزات خود توسط فرانسویان دستگیر و زندانی شد و خاطراتش را در زندان نوشت که بعدها پونتهکوروو سولیناس برای داستان فیلم از آن استفاده کردند.
۸) بازیگر نقش علی لاپوآنته سواد نداشت و تا پیش از انتخاب برای بازی در این نقش هرگز به سینما نرفته بود.
۹) مرد میانسالی که در فیلم شکنجه شده و به لاپوآنته، خیانت میکند، موقتاً برای ایفای نقش خود از یکی از زندانهای الجزیره آزاد شده بود.
۱۰) تنها بازیگر حرفهای “نبرد الجزیره” ژان مارتین در نقش سرهنگ ماتیو بود که در دهه ۱۹۵۰ به علت حمایت از مقاومت الجزیره در لیست سیاه هنرپیشگان قرار داشت.
خلاصه داستان
در سال ۱۹۵۷ بازجویان نظامی فرانسوی در شهر الجزیره یک میهنپرست الجزایری را شکنجه میدهند و او سرانجام مخفیگاه آخرین رهبر چریکهای الجزایری با نام “علی لاپوآنته” را فاش میکند. همزمان با تیتراژ آغازین فیلم، نیروهای چترباز فرانسوی، لاپوآنته را همراه با یک زن و کودک در مخفیگاه خود پیدا میکنند و به آنها مهلتی داده میشود که خود را تسلیم کنند، در غیر اینصورت کشته خواهند شد. درحالیکه لاپوآنته به سرنوشت خود میاندیشد، فیلم با یک فلاشبک به سال ۱۹۵۴ و زمان آغاز عملیات نظامی جبهه آزادیبخش میهنی در الجزیره بازمیگردد که این سازمان با صدور اطلاعیهای همه مسلمانان را به اتحاد در مبارزه با اشغالگران برای کسب استقلال دعوت میکند. فیلم با اتخاذ یک فرم نیمهمستند به بازآفرینی مراحل اصلی شکلگیری قیام و تحول سیاسی لاپوآنته میپردازد.لاپوآنته پس از دیدن مراسم اعدام یک مبارز مقاومت الجزایر با گیوتین، توسط استعمارگران فرانسوی، تصمیم میگیرد به جبهه آزادیبخش میهنی الجزایر بپیوندد. رهبران جبهه که از سابقه دزدیهای او و اینکه ورزشکار رشته مشتزنی بوده، خبر دارند ابتدا شهامت او را با دادن مأموریتهای تروریستی متهورانه و خونین محک میزنند.با تشدید تنشها، نیروهای چترباز برای سرکوب مقاومت، تجهیز و ساماندهی میشوند. سرهنگ ماتیو در شهر الجزیره با برقراری پستهای بازرسی، حملات متعدد و بازداشتهای گسترده، حکومت نظامی برپا میکند و مردم الجزیره را بهصورت دستهجمعی شکنجه و آزار میدهد؛ از سوی دیگر جبهه آزادیبخش نیز به عملیاتهای تروریستی خود شدت میبخشد. با تشدید درگیری زنان به جبهه آزادیبخش پیوسته و بمبهایی را بهصورت مخفیانه در مناطق تجمع و سکونت فرانسویان منفجر میکنند.سرهنگ ماتیو، لایههای مختلف جبهه آزادیبخش را برای نیروهایش تشریح میکند و آنان را مأمور میکند که با زور و شکنجه از اعضای مقاومت، هویت و محل اختفای رهبران بخشهای مختلف جبهه آزادیبخش را به دست آورند.نظامیان فرانسوی بدینترتیب سلسله مراتب تشکیلات جبهه آزادیبخش را یکی یکی از بین میبرند، تا اینکه به آخرین رهبر قیام الجزایر یعنی علی لاپوآنته میرسند. او مرگ را ترجیح میدهد و اگرچه به ظاهر نبرد الجزیره پایان میپذیرد و قیام جبهه آزادیبخش در سال ۱۹۵۷ سرکوب میشود، اما منشأ و آرمان قیام نمیمیرد. اعتراض به اشغالگری همچنان ادامه مییابد و قیام الجزایریها ابعاد تازهای به خود میگیرد و سرانجام به استقلال الجزایر در سال ۱۹۶۲ میانجامد و فرانسه با امضای پیمان اِویان (Evian) در نوزدهم مارس این سال قدرت را به جبهه آزادیبخش واگذار میکنند و از الجزایر خارج میشوند.
نسخه کامل فیلم “نبرد الجزیره” (۱۹۶۵) در سینماهای برگزیده آمریکای شمالی به نمایش درآمده و قرار است تا پایان امسال “دی. وی. دی” این فیلم نیز تهیه و توزیع شود. این فیلم به کارگردانی جیلو پونتهکورو و فیلمنامهای از فرانکو سولیناس با همکاری پونتهکورو که جایزه فیلمهای سیاه و سفید جشنواره ونیز را از آن خود ساخت، اثری ارزنده و یکی از قدرتمندترین فیلمهایی است که در خصوص اشغال استعماری و مقاومت در برابر آن تاکنون ساخته شده است.فیلم ۱۱۶ دقیقهای پونتهکورو و یکی از خونینترین مبارزات ضدامپریالیستی قرن بیستم ـ انقلاب ۶۲ـ۱۹۵۴ بر ضد سلطه استعماری در الجزایر که از قدیمیترین و پهناورترین مستعمرات فرانسه بود ـ را به تصویر میکشد.در طول هشت سال درگیری، ارتش فرانسه و شبهنظامیان همپیمانش یکمیلیون الجزایری را به قتل رساندند. دولت سوسیالیست گای موله در پاریس، که فرانسوا میتران بهعنوان وزیر کشور در کابینهاش خدمت میکرد، با تصویب قانون ویژه در فرانسه به نظامیان اختیارات کامل داد. ترور، شکنجه و تجاوز جزء اعمال عادی این ارتش بود. یکی از ژنرالهای فرانسوی بعدها مغرورانه چنین میگفت که “به ما آزادی عمل دادند تا هر کاری را که ضروری بود انجام دهیم.”دهها هزار زن، مرد و کودک بیگناه مورد شکنجه واقع شده، بیش از سههزار الجزایری که توسط نیروهای فرانسوی دستگیر شده بودند “ناپدید شدند”. فرانسویان با اجرای برنامه “آرامسازی”، دو میلیون الجزایری را از خانههایشان آواره کرده، به اردوگاههای اجباری محصور در سیم خاردار بردند، و هشتهزار روستا را تخریب کردند.تقریباً دو میلیون نیروی فرانسوی ازجمله ژاک شیراک، رئیس جمهور کنونی فرانسه، و ژان ماری لوپن، رهبر جبهه نژادپرست ملی، در آن دوران در الجزایر خدمت میکردند. لوپن متهم است که زندانیان را در زندان مخوف ویلارسسینی الجزایر در سال ۱۹۵۷ شکنجه میکرده است.هرچند فیلم پونته کوروو فقط یکی از زوایای جنگ، نبرد الجزایر از سال ۵۷ـ۱۹۵۴، را میکاود، با این حال فیلم شایان توجهی است. تقریباً بعد از چهل سال از نخستین اکران فیلم، بازتاب گستردهای داشته است؛ زیرا روال عملیاتی استعمارگران عصر کنونی را نشان داده و علل و اسباب یک جنبش انقلابی میهنی را واکاوی میکند. درواقع، بگیر و ببندها و بازداشتهای انبوه و شکنجه مردم که در فیلم به نمایش درآمده حملات نظامیان اسرائیلی به فلسطینیان و شیوههای نیروهای آمریکایی در عراق و افغانستان را مجسم میکند. این امر در تلفیق با تمهیدات سینمایی بدیع و انتخاب استادانه بازیگران و موسیقی متن تأثیرگذار که اینیوموریکن و پونتهکوروو ساختهاند، فیلم را از اصالت بیمانند و قوام دراماتیک برخوردار میکند.
نبرد الجزیره حول محور دو شخصیت میگردد
علی لاپوآنته، عضو جبهه آزادیبخش ملی و نماد مقاومت الجزایر، و سرهنگ ماتیو، فرمانده چتربازان فرانسوی که مأموریت سرکوب مقاومت را به وی محول کردهاند.لاپوآنته اهل “کاسباه”، منطقه دوکیلومتر مربعی با جمعیت فقیر و از شخصیتهای کلیدی قیام مسلحانه است. سرهنگ ژان ماتیو که از روی ژاک ماسو، فرمانده لشکر مخوف چترباز، الگوبرداری شده نماینده سنگدل نظامیان فرانسوی است که آمادگی دارد برای درهم کوبیدن جنبش ملی از هر ابزاری استفاده کند.در ماه آگوست سال گذشته، »اداره عملیات ویژه و درگیریهای کمشدت پنتاگون« تصمیم گرفت فیلم “نبرد الجزیره” را برای کارکنان خود پخش کند. این تصمیم بعد از این گرفته شد که گروههای مقاومت عراق عملیات خود بر ضد نظامیان آمریکایی را تشدید کردند و دونالد رامسفلد، وزیر دفاع آمریکا، خواستار بالا بردن عملیات اطلاعاتی در عراق و سایر نقاط شد. دیوید ایگناتیوس، نویسنده واشنگتنپست در ادعایی احمقانه گفت که “چنین تصمیمی نشانه امیدبخشی است که ارتش درباره عراق خلاقانهتر میاندیشد.” هدف اصلی و واقعی نمایش فیلم “نبرد الجزیره” تشویق آنان به شکنجه زندانیان عراقی به شکلی غیرقانونی و آزاردهندهتر است.هرچند فیلم نبرد الجزیره به روشنی از مقاومت حمایت میکند، این فیلم یک اثر کاملاً عینی است و سعی نمیکند جبهه آزادیبخش را مبالغهآمیز و خیالپردازانه نشان دهد. لذا میبینیم که اشاراتی به نقاط ضعف سیاسی و تناقضات این سازمان دارد؛ ازجمله تلاش رهبرانش برای ترکیب الفاظ و ادبیات سکولار دست چپی با توسل به احساسات محافظهکارانه اسلامی.در این میان بحث لاپوآنته و بنمهدی، رهبر جبهه آزادیبخش، نیز نکته جالب توجهی است. مهدی به او هشدار میدهد که “تروریسم” ضامن پیروزی در جنگ و انقلاب نیست و میگوید که مبارزه انقلابی دشوار است اما پیروزی “از همه سختتر است.” سختیهای واقعی، تازه پس از پیروزی قیام جلوه میکند.پونتهکوروو در نمایش کشتارهای تروریستی فرانسویان توسط جبهه آزادیبخش صداقت تام و تمامی دارد؛ اما هرگونه تلاشی برای هموزن دانستن سیاسی و اخلاقی ترورهای خونین مقاومت با اعمال نظامیان فرانسوی را مردود میشمارد. او در سال ۱۹۶۶ به روزنامهنگاری چنین گفت: “به نظرم اصلاً معنا ندارد بگوییم آن طرفیها ده نفر را کشتند، و اینطرفیها دو نفر را. مسئله این است که آنها [الجزایریها] در موقعیتی قرار گرفتهاند که تنها ویژگیاش ظلم و ستم است… شما باید قضاوت کنید که چه کسی از بعد تاریخی ظالم و محکوم است و چهکسی در جبهه حق قرار گرفته است.”این رویکرد سیاسی در صحنهای که روزنامهنگاران، بنمهدی را با سؤالات خود به چالش کشیده تا تاکتیکهای جبهه آزادیبخش را توجیه کند بهخوبی نمایش داده میشود. گزارشگری میپرسد: “آیا بزدلانه نیست که از زنبیلها و کیفهای دستی زنانه برای حملات تروریستی و انفجار بمب در میان فرانسویان استفاده میکنید؟ بن مهدی خیلی خونسرد با اشاره به بمباران هزاران روستای الجزایر توسط بمبهای ناپالم فرانسوی پاسخ میدهد: “البته، اگر ما هواپیماهای شما را داشتیم خیلی راحتتر بودیم. بمبافکنهایتان را به ما بدهید، و زنبیلهای ما را بگیرید.”پونتهکوروو در ارائه تصویر ماتیو نیز هوشمندانه عمل نموده و از مبالغه پرهیز میکند. درواقع، این فرمانده چتربازان پختهترین و جاافتادهترین شخصیت فیلم است. او فرد تحصیلکردهای است، آرام حرف میزند ولی متقابلاً در دفاع از منافع فرانسه بیرحم است.وی با عباراتی که امروزه واشنگتن برای توجیه “جنگ با تروریسم” از آنها تقلید میکند به افسرانش میگوید “جبهه آزادیبخش یک دشمن ناشناس و تشخیصناپذیر است که با هزاران نفری که شبیه او هستند، درآمیخته است.” و نتیجه میگیرد که چنین اوضاعی اقتضا میکند که تمام “ملاحظات انسانی” در برابر مقاومت آنها تعطیل شود.ماتیو در پاسخ به گزارشگرانی که روشهای بیرحمانه و غیر انسانی او را به چالش کشیدهاند، میگوید: “کلمه شکنجه” در فرامین ما قید نشده… [اما] مسئله اینجاست که جبهه آزادیبخش خواستار بیرون رفتن ما از الجزایر است و ما چنین تصمیمی نداریم.علیرغم تفاوت دیدگاهها همه شما با ماندن ما موافقید. شورش که آغاز شده بود در هیچ زمینهای با هم اختلاف نظر نداشتیم. همه روزنامهها، حتی چپگراها خواستار سرکوبی شورش بودند… [اما] اکنون سؤالی از شما میپرسم: آیا فرانسه باید در الجزایر بماند یا نه؟ چنانچه پاسخ مثبت است، شما باید تمام عواقب ناشی از آن را بپذیرید.”
“نبرد الجزیره” این عواقب و پیامدهای اجتنابناپذیر را به تصویر میکشد. صحنههای شکنجه با مشعل، شوک الکتریکی، و فرو کردن زندانیان در آب تا حد خفگی. اولین باری که فیلم در انگلستان و آمریکا به نمایش درآمد، سانسور شده بود. اما در نسخه مرمتشده فیلم تمام این صحنهها اضافه شده است، و مانند تکنیکهای مورد استفاده آمریکاییان در ابوغریب و خلیج گوانتانامو، برای محو کردن فریادهای دردناک قربانیان، موسیقی بلندی پخش میشود.فیلم پونتهکوروو از تکنیکهای مبتکرانهای در درام سینمایی در اواسط دهه ۱۹۶۰ بهره میبرد و برای نخستینبار نگاهی جدی به مردم شمال آفریقا میاندازد؛ بر خلاف فیلمهای گذشته اروپایی و آمریکایی که این مردم را مضحکه یا مظنون مینمایاند. فرم نیمه مستند، با روایت به سَبک فیلمهای خبری و زیرنویس، دوربینهای خبری شانزده میلیمتری دستی، و استفاده از اعلامیههای جبهه آزادیبخش و ارتش فرانسه ازجمله ابتکاراتی بود که فیلم را بسیار هیجانانگیز جلوه داد.بیننده از دریچه دوربین به کوچه پسکوچههای محله فقیرنشین “کاسباه” پای گذاشته، اقدامات سرکوبگرانه و اعمال نژادپرستانه دولت را که با دقت بازآفرینی شده، میبیند؛ اقداماتی که نهایتاً شورش را دامن زد. تظاهرات انبوه و گسترده صدها نفر در صحنه پایانی فیلم حیرتانگیز است و چنان شور و حرارتی دارد که تصاویر رایانهای هرگز قادر به آفریدن آن نیستند. درواقع، واقعنمایی دراماتیک فیلم چنان به دل مینشیند که تهیهکنندگان ناچار شدند در تیتراژ آغاز فیلم توضیح دهند که در تولید آن از تصویرهای خبری استفاده نکردهاند.پونتهکوروو پس از فیلم “نبرد الجزیره” فیلم “بسوزان” (۱۹۶۹) را ساخت. که با بازیگری مارلون براندو به موضوع استعمارگران بریتانیایی و پرتغالی در قرن هجدهم در هند غربی میپرداخت. او در سال ۱۹۷۹ با ساختن فیلم “تونل” موضوع جنبش جداییطلب باسک را دستمایه قرار داد. اما هیچیک از اینها به قوّت نبرد الجزیره نبود که الهامبخش کارگردانانی مانند کوستا گاوراس، مارسل اوفولز و بسیاری دیگر شد.در فیلم نبرد الجزیره نقیصههای سیاسی آشکاری نیز به چشم میخورَد. چنانکه به گروههای رقیب در جنبش ملی الجزایر هیچ اشارهای نمیکند و از نحوه تأثیرگذاری مقاومت سراسری تودههای الجزایری به طبقه کارگر در فرانسه که به نوبه خود موجی از اعتصابات و اعتراضات بر ضد دولت شارل دوگل را به راه انداخت، هیچ تصویری نمیبینیم. همچنین به رشد مخالفتهای ضد جنگ سربازان عادی فرانسه از درون ارتش بزرگ این کشور که عمدتاً بر اساس نظام وظیفه به خدمت گرفته شده بودند، اشارهای نمیشود.به هرحال فیلم “نبرد الجزیره” تصویری هوشمندانه و نافذ از مبارزات ضد استعماری است و حق مشروع تودهها را در کشورهای تحت ستم برای مقاومت با اشغالگران امپریالیست قویاً تأیید میکند. با دیدن فیلم پونتهکوروو بهروشنی درمییابیم که اشغال عراق توسط آمریکا و سایر پروژههای استعمار نو یک اتوپیای مرتجعانه و محکوم به شکست است و اقدامات سلطهجویانه امپریالیستها علیرغم بهرهگیری آنها از سلاحهای پیشرفته هرگز نمیتواند آرمان تودههای استعمارزده را سرکوب کند.
منبع:سوره
[nextpage title=”دو یادداشت بر «نبرد الجزیره» و صحبت هایی از بازماندگان نبرد”]
۳-دو یادداشت بر «نبرد الجزیره» و صحبت هایی از بازماندگان نبرد
بی بی سی:«نبرد الجزیره یکی از مشهورترین فیلم های سینمای سیاسی است که توسط پونته کوروو ساخته شده است.”سعدی یوسف” که خود در مبارزات آزادیبخش ملی الجزایر شرکت داشته و در این فیلم هم در نقش یک چریک ظاهر می شود. یوسف یکی از رهبران جبهه آزادیبخش ملی الجزایر(FLN) بود که حملات چریکی و همچنین بمب گذاریهای بسیاری را علیه فرانسوی ها در الجزایر و از جمله رستوران ها و کافه های مناطق فرانسوی نشین سازمان داد. وی می گوید خاطره آنها هنوز ذهن او را آزار می دهد، او همچنان صحنه ای را که پس از یک بمب گذاری در یک کافه فرانسوی یک دختر و پسرجوان دست و پای خود را از دست داده بودند و از درد فریاد می کشیدند به خاطر می آورد ولی می گوید ما چاره دیگری نداشتیم ما باید کشورمان را از دست اشغالگران آزاد می کردیم. وی می گوید که خشونت فرانسوی ها در سرکوب و شکنجه الجزایری ها نتیجه ای جز دست زدن به خشونت نداشت.این فیلم توسط گروه های چریکی بسیاری در گوشه و کنار جهان، از جمله ببرهای تامیل، ارتش سری آزادیبخش ایرلند و ارتش سرخ آلمان (بایدرماینهف) برای فراگیری درسهایی از مبارزه چریکی مورد استفاده قرار گرفته است. یوسف می گوید: “برای آنهایی که می خواهند از چنگال استعمار رهایی یابند، مبارزه ای که من درآن شرکت کردم، روا بود ولی من با تمام وجود مخالف به کار بردن چنین روشهایی توسط دیگران هستم”. همچنین کسانی که درگیر مبارزه با گروه های چریکی هستند نیز با دقت این فیلم را مورد بررسی قرار داده اند.نبرد الجزیره که اکنون اکران مجدد آن در برخی از کشورها آغاز شده است ساخته “جیلو پونته کوروو”، کارگردان چپ گرای ایتالیایی است که در سال ۱۹۶۷ به نمایش در آمد و نمایش آن در فرانسه و برخی دیگر از کشورها تا سالها ممنوع بود.این فیلم روایت مبارزات چریکهای جبهه آزادیبخش الجزایر با همراهی با یکی از رهبران آن موسوم به علی در دهه پنجاه با اشغالگران فرانسوی است که شیوه روایت، ریتم و به ویژه موسیقی هیجان برانگیز آن( ساخته انیو موریکونه)، در موفقیت آن نقش مهمی داشته است. این فیلم که در سال ۱۹۶۶ در اولین نمایش عمومی خود در جشنواره ونیز جایزه بهترین فیلم را از آن خود کرد بر اساس کتابی از سعدی یوسف به نام “خاطراتی از نبرد الجزایر” ساخته شده است. جولیو پونته کوروو که در یک خانواده ای سرمایه دار یهودی به دنیا آمد در جوانی سر به طیغان برداشت و همزمان با مبارزات ضد موسولینی به حزب کمونیست ایتالیا پیوست و به کار روزنامه نگاری در نشریات چپ گرای این کشور روی آورد. وی که یکی از برجسته ترین کارگردان های تاریخ سینما با فیلم هایی چون: کاپو، راه بزرگ آبی، شعله های سوزان و چندین مستند مشهور دیگر بود، سال گذشته درگذشت.آخرین فیلم پونته کوروو، جهان دیگری ممکن است در سال ۲۰۰۱ ساخته شد.
وبلاگ majnown:«این فیلم در مورد مبارزه مردم الجزایر است با استعمار فرانسه. مردمی که برای بدست آوردن استقلال و آزادی خود قیام کردند. بیشتر بخشهای فیلم در مورد مبارزه مسلحانه شاخه نظامی یک گروه به نام «جبهه آزادی ملی» الجزایر می باشد. فیلم با نشان دادن چگونگی شکل گیری عملیات و دستگیر شدن اعضای ارشد آن ادامه پیدا می کند و نشان می دهد که چگونه مردم الجزایر یک روز با پرچمهای الجزایر از خانه ها بیرون آمده و آزادی و استقلال خود را از فرانسه ی متمدن طلب می کنند. این صحنه برای من از زیباترین صحنه های فیلم بود. چند نکته جالب توجه هم در این فیلم بود، از جمله نحوه سازمانی این مبارزان. ساختار این سازمان به صورت درختی بود. هر نفر با با ۳ نفر دیگر در ارتباط بود. یکی با رده بالا خود و با دو نفر در رده پایین خود. چیزی مانند پنتاگونا که برای بازاریابی در ایران رواج پیداکرده بود.اگر هم کسی دستگیر می شد تا ۲۴ ساعت موظف بود که سکوت کند که بقیه متوجه شوند و بگریزند، بعد از آن هم می توانست اطلاعات خود را بگوید.فرمانده نظامی که مسول سرکوب شده بود نمودار درختی کشیده بود و دستگیر کردن و شکنجه تک تک خانه های این نمودار را پر می کرد. به جایی رسیده بود که بخش بزرگی از شبکه کشث شده بود ولی سران شبکه هنوز باقی مانده بودند. او می گفت این شبکه مانند کرمی است که اگر آنرا ۱۰۰ تیکه هم بکنی ولی تا زمانی که سرش زنده است می تواند خود را باز تولید کند.»
[nextpage title=”به یاد جیلو پونته کوروو کارگردان نبرد الجزیره”]
۴-به یاد جیلو پونته کوروو کارگردان نبرد الجزیره
جیلو پونته کوروو فیلمساز ایتالیائی و سازنده فیلم مشهور نبرد الجزیره در نیمه اکتبرامسال درگذشت. اما خبر درگذشت او آنچنان که شایسته اش بود بازتاب نیافت. با اینکه مدتی از درگذشت او می گذرد اما دلم نیامد که یادی از او و فیلم به یاد ماندنی اش نبرد الجزیره نکنم. فیلمی که ادوارد سعید متفکرعرب آن را سیاسی ترین فیلم تاریخ سینما خوانده است. به اعتقاد سعید، فیلم های سیاسی پونته کوروو، تاثیر عمیقی بر سینماگران سیاسی جهان سوم گذاشت و راه را برای فیلمسازان سیاسی ای چون کوستا گاوراس باز کرد. نبرد الجزیره، فیلمی بود که قدرت پونته کوروو را در کارگردانی، رهبری بازیگران غیر حرفه ای و پرداخت دراماتیک مستندگونه نشان داد. فیلمی که با ترکیب خلاقانه عناصر مستند و داستانی، روایتی تکان دهنده و تاثیرگذار از مقاومت مردم الجزایر در برابر اشغالگران فرانسوی بود. فیلمی که درونمایه آن به نحو شگفت انگیزی با وضعیت سیاسی امروز جهان و اوضاع پرتنش خاورمیانه مرتبط است و به ریشه یابی خشونت و عملیات انتحاری درمیان نیروهای مقاومت می پردازد. اینکه چگونه اعمال خشونت و به کارگیری قهر و تحقیر یک ملت می تواند تخم خشم و نفرت را در یک جامعه بکارد و مردم آن کشور را به سمت عملیات قهرآمیز تلافی جویانه سوق دهد.در این فیلم بود که برای نخستین بار صحنه هائی از عملیات انتحاری زنان و مردان الجزایری برعلیه اشغالگران فرانسوی به نمایش درآمد. صحنه هائی که عراق وفلسطین امروز شاهد زنده و روشن آن است و هر روز آن را تجربه می کند. شاید به همین دلیل بود که پنتاگون تصمیم گرفت این فیلم را در سال ۲۰۰۳ برای نیروهای آمریکائی مستقردرعراق به نمایش بگذارد.پونته کوروو در سال ۱۹۱۹ درشهر پیزا ایتالیا در یک خانواده ثروتمند یهودی به دنیا آمد. ابتدا در رشته شیمی تحصیل کرد و بعد به روزنامه نگاری پرداخت. در ۱۹۳۸ به خاطر جو ضد یهودی در ایتالیا به پاریس فرار کرد و در ۱۹۴۱ به حزب کمونیست پیوست. بعد به عنوان رهبر گروه پارتیزانی ضد فاشیستی میلان به ایتالیا بازگشت. در میلان با روزنامه چپ گرای اونیتا به همکاری پرداخت. پس از جنگ سردبیری روزنامه کمونیستی پاتوگلیا را به عهده گرفت. در این هنگام بود که بین او و پیکاسو و ژان پل سارتر دوستی عمیقی به وجود آمد.پونته کوروو با دیدن فیلم پائیزا روبرتو روسلینی جذب سینما شد و به ساختن فیلم های کوتاه نئورئالیستی و فیلم های مستند با دوربین ۱۶ میلی متری خود پرداخت. در اواسط دهه پنجاه از حزب کمونیست کناره گرفت و به همکاری با فیلمسازانی چون فرانکو سولیناس و یوریس ایونس پرداخت. پس از مدتی دستیاری برای فیلمسازانی چون ماریو مونیچلی و ایوز الگرت و کسب تجربه بیشتر نخستین فیلم بلندش را با عنوان راه بزرگ آبی در ۱۹۵۷ با شرکت ایو مونتان کارگردانی کرد. داستان ماهیگیر فقیری که به جای تور ماهیگیری از دینامیت برای صید ماهی استفاده می کرد. بعد فیلم کاپو را باشرکت سوزان استراسبرگ ساخت که در باره فرار یک دختر یهودی از اردوگاه نازی ها در زمان جنگ جهانی دوم بود.در۱۹۶۴ پس از استقلال الجزایر،صلاح باضی، رهبر سابق چریک های الجزایری در بازدید خود از رم با پونته کوروو ملاقات کرد و از او خواست که فیلمی در باره مبارزات استقلال طلبانه آنها بسازد. پونته کوروو به همراه فرانکو سولیناس به الجزایر رفت و در آنجا بر اساس مشاهدات خود و گفتگوهای بسیار با مردم و فعالین سیاسی، فیلمنامه ای نوشت که محتوای ضد استعماری داشت و با مبارزات میهن پرستان الجزایری همدلی نشان می داد. علیرغم مخالفت فرانکوکریستالدی تهیه کننده فیلم و تهدیدات نیروهای راست گرایفرانسوی، پونته کوروو فیلم نبرد الجزیره را ساخت که جایزه شیرطلائی فستیوال ونیز را به دست آورد. فیلمی که به استثنای ژان مارتن(درنقش کلنل متیو)، تمام بازیگران آن غیرحرفه ای بودند و پونته کوروو با استفاده از نگاتیو سیاه و سفید حساسیت بالا( با گرین زیاد) حالت مستندهای نیوزریل را به آن داده بود.نمایش نبرد الجزایر سال ها در فرانسه ممنوع بود. تا اینکه بر اثر فشار فیلمسازانی چون لوئی مال، این فیلم سرانجام در ۱۹۷۱ دراین کشور به نمایش درآمد، اگرچه نیروهای راست گرای فرانسوی صاحبان سینما را تهدید به مرگ و بمب گذاری در سینما می کردند.پونته کوروو در ۱۹۶۹ فیلم بسوزان( در ایران با عنوان شعله های آتش نمایش داده شد) را کارگردانی کرد. فیلمی که در باره ماجراجوئی به نام ویلیام واکر بود که به خواسته استعمار بریتانیا از قیام بردگان جزایر کارائیب علیه استعمار اسپانیا حمایت می کرد و نقش او را مارلون براندو بازی می کرد. این فیلم نیز بار دیگر اسم پونته کوروو را به عنوان فیلمسازی سیاسی با دیدگاه های رادیکال بر سر زبان ها انداخت.پونته کوروو فیلمساز پرکاری نبود و دوستانش لقب کارگردان تنبل را به او داده بودند.وی از اوایل دهه نود به مدیریت هنری فستیوال فیلم ونیز برگزیده شد و تا چند سال در این سمت باقی ماند. پسر او مارکو پونته کوروو، فیلمبردار مشهوری در سینمای امروز ایتالیاست.
این مطلب برای نخستین بار در سایتradiozamaneh.com منتشر شد.
نویسنده:پرویز جاهد
منبع:خشت و آینه
[nextpage title=”بخشی از فیلمنامه «نبرد الجزیره»”]
۵-بخشی از فیلمنامه «نبرد الجزیره»
خارجی-خیابان های کسبا-تظاهرات-روز-دسامبر۱۹۶۰
درست مانندصدای هزاران پرنده،صدای مردم اسمان را سیاه می کندودرکسبا،مردم به ردیف درخیابان ها وکوچه هابه طرف بخش اروپایی سرریزمی شوند
داخلی-اتاق خبر-روز
دراتاق،خبرنگارهاتلفن ها رابرداشته اندوهرکدام سعی دارندروی صدای ان یکی حرف بزنند.صدای خبرنگاری انگلیس زبان:
خبرنگار:کسی نمی داندبهانه مردم چیست.این که انها این گونه به خیابان ها ریختندمراوادارکردبه لوزان زنگ بزنم…بله لوزان.بایکی ازرهبران ان.ال.اف که درتبعیداست صحبت کردم.اون هم اظهاربی اطلاعی کرد.
خارجی-خیابان های الجزیره-تظاهرات-روز/شب
درصف جلو جوانان دیده می شوند،دختران وپسرانی که دهانشان به فریادگشوده شده.چشمهایشان می درخشد،می خندند،دستهایشان به هم گره شده وبالاوپایین میروندتادراصل ضرباهنگی تولید کنند.
صداها:الجزیره مسلمین!الجزیره مسلمین!
افرادنیروی هوایی ازماشین بیرون می ایندوبه طرف انهامی روند.
پلیس ها،پیاده نظام و افراد سی ار اس به طرف انها میروند….
پلیس ها به ردیف میشوندوحلقه تشکیل می دهندتاتظاهرات کنندگان را به عقب برانند…..
ولی انها نه عقب میروند و نه ازهم جدامی شوند.انها چشم درچشم نیروهای ضدشورش می شوندوانهارابه جلومیرانند.
صداها:ازادکنین بن بلاه رو!ازاد کنین بن بلاه رو!
اروپایی ها درهای خانه هایشان رامی بندندوکرکره ها رامیکشند.جوانان اروپایی هم سعی می کنند با هم یکی شوندوجلوی انها بایستند.انهاکم تعدادهستند،امامسلح…
صدای شلیک اولین گلوله در خیابان شنیده می شود.گلوله از شیشه خانه ای شلیک شده.بعضی ازالجزیره ای ها می افتند،ولی بقیه ادامه می دهند.انها باپراکندگی می دوند.
صداها:زنده باد پارتیزان ها!
افتاب غروب کرده وسایه شب پدیدارشده.
صدای روزنامه نگارانگلیسی زبان(روی تصویر):امروز اوضاع وخیم ترشده.دربرابرفشاربیشترگروه افسران متعصبی که ازطرف دولت دستورمی گیرند،مردم مقاومت نشان می دهند.ولی امروزغروب مجبورشدند وارد بخش اروپایی شوندواولین تلفات عبارتند از….حالاارامش برگشته،ولی ازکسباهنوزصدابه گوش می رسد…صداهای وحشتناک،بی ربط وریتم دار…
وحالا،هرازچندی،درتاریکی شب صدای واضح وخمشگین هوار مردم می اید.
خارجی-خیابان های الجزیره-پرچم های برافراشته-روز
فریادشان تا روزبعدهم ادامه داشته.روزی است افتابی،ولی صحنه مانندروزقبل است.فقط…
صدای خبرنگارانگلیسی(روی تصویر):امروزصبح برای اولین بارمردم باپرچم هایشان ظاهرشدند،پرچمی سبز وسفیدباهلال ماه وستاره.هزاران پرچم.
بایدشبانه درستشان کرده باشند.پرچم هایی که خیلی هایشان با ملافه،لباس،نواروکهنه درست شده…ولی درهرصورت پرچم هستنددیگر.
هزاران پرچم دیده میشود.همگی پرچم به دست گرفته اند.انها راچوب ومیله زده اندویادارندبادست تکانشان می دهندوازبرابرصورت نیروهای هوایی می گذرانند و ازبالاسرکلاه های سیاه سربازهاهم عبورشان می دهند.
گوینده:دوسالی که گذشت،تلفات زیادی را برای هرطرف به همراه داشته،بعددردوم جولای۱۹۶۲استقلال تحقق یافت،ملت الجزیره زاده شد.
صداها:زنده باد الجزیره!زنده باد الجزیره!زنده باد الجزیره!
منبع:فیلم نگار ۸۰
[nextpage title=”گفت و گو با پونتهکوروو درباره “]
۶-گفت و گو با پونتهکوروو درباره “نبرد الجزیره”
درخشش “نبرد الجزیره” در تاریخ سینمای جهان باعث شد تا نام جیلو پونتهکوروو به عنوان کارگردان فیلم همواره بهعنوان یک کارگردان صاحبسبک مطرح و جهانی شود. امّا ساخت چنین فیلمی به سادگی و بدون هیچ واکنش منفی میسر نشده است.
درباره کارگردان
جیلو پونتهکوروو در سال ۱۹۱۹ در شهر پیزای ایتالیا متولد شد. مدتی به تحصیل در رشته شیمی پرداخت و سپس به دلیل برقراری قوانین ضد نژاد سامی که در دوره سلطه فاشیستها بر ایتالیا حکمفرما بود، مأیوس و سرخورده، محیط دانشگاه را رها کرد به پاریس رفت و به فعالیت مطبوعاتی مشغول شد. در این سالها با این تصور که عکس بهتر از کلام و واژه تأثیر میکند، به فوتوژورنالیسم رو آورد.در سال ۱۹۴۱ به حزب کمونیست ایتالیا پیوست و به شمال این کشور اعزام شد و در منطقه بریگاد گاریبالدی به فعالیتهای چریکی پرداخت. در فاصله سالهای ۱۹۴۳ تا ۱۹۴۶ رهبری یکی از گروههای پارتیزانی به او محول شد و با پایان یافتن جنگ جهانی دوم، کماکان به فعالیتهای حزبی خود ادامه داد و در تهیه فیلمهای خبری برای آرشیو حزب خود، مشارکت کرد. ورود ارتش شوروی به مجارستان موجب اعتراض و جدایی او از حزب کمونیست شد. اگرچه او همچنان به ایدئولوژی مارکسیستی وفادار ماند.در همین سالها با دیدن فیلم “پاییزا” (روبرتو روسلینی) به سینمای سیاسی ـ اجتماعی بهویژه آثار روسلینی گرایش پیدا کرد و از فعالیت روزنامهنگاری دست کشید تا رسانه سینما را بیازماید. با دستیاری ایوالگره، جان کارلو و منوتی و ماریو مونیچلی تکنیک و زیباییشناسی سینما را آموخت و نخستین فیلمهای مستندش را پس از بازگشت به ایتالیا از اوایل دهه ۱۹۵۰ با یک دوربین شانزده میلیمتری ساخت که برای او حکم نوعی فعالیت سیاسی داشت.پونتهکورو در سال ۱۹۵۶ با نظارت یوریس ایونس یکی از پنج قسمت فیلم “قطبنما” را با نام “جووانا” ساخت که فیلمنامهاش را با همکاری فرانکو سولیناس نوشته بود. منتقدان فرانسوی پس از نمایش فیلم جووانا در جشنواره ونیز (سال ۱۹۵۶) آن را فیلمی نئورئالیستی و اصیل خواندند و پونتهکورو خود را فرزند خلف سینمای نئورئالیستی معرفی کرد که پا جای پای کارگردان محبوبش، روسلینی، گذاشته است.او یکسال بعد فیلم “راه بزرگ آبی” را بر اساس داستانی از سولینای ساخت. تهیهکننده مانع شد که پونتهکورو فیلمش را سیاه و سفید و با استفاده از بازیگران غیر حرفهای بسازد.پونتهکورو حاصل کارش را یک اثر چینه چیتایی نامید که فقط از سه، چهار فصل آن راضی است. بهرغم نظر پونتهکورو “راه بزرگ آبی” در جشنواره کارلو و یواری (۱۹۵۷) جایزه بهترین کارگردانی را برای او به ارمغان آورد. سپس فیلم “کاپو” را در سال ۱۹۵۹ کارگردانی کرد که یک درام است و در اردوگاههای نازیها اتفاق میافتد.اما شاهکار سینمایی پونتهکورو “نبرد الجزیره” است که در جشنواره سال ۱۹۶۶ و نیز موفق به دریافت شیر طلایی شد. این فیلم سیاسی به لحاظ محتوای غنی عاطفی، مهارتهای فنی و احساس یگانگی و انسجام دارای نقاط قوت بسیاری است.او سپس فیلم “کوئیمالا” (بسوزان) را درسال ۱۹۶۹ با هنرنمایی مارلون براندو ساخت. دستمایه این فیلم نیز استعمارگری و قیام ستمدیدگان بود. فیلم بعدی او “تونل” (عملیات اوگرو) در سال ۱۹۷۹ به موضوع تروریسم در دوران افول رژیم فرانکو میپردازد.پونتهکورو در سال ۱۹۹۲ با ساخت فیلم مستند “بازگشت به الجزیره” به یکی از موضوعات مورد علاقهاش روی آورد. این فیلم که به سفارش شبکه دولتی ایتالیا تولید شد، برای وی فرصتی فراهم ساخت تا در یک دوره سیاسی متفاوت تاریخ الجزایر به این کشور سفر کند.در همین سال هیئت مدیره دوسالانه جشنواره ونیز از او خواست مدیریت چهل و نهمین دوره این جشنواره را بپذیرد. سرانجام پونتهکورو در سال ۱۹۹۳ مدیریت پنجاهمین جشنواره بینالمللی فیلم ونیز را بر عهده گرفت.حضور مجمع بینالمللی مؤلفان و تأسیس اتحادیه بینالمللی مؤلفان و دبیرخانه دایمی مؤلفان از مشخصههای بارز جشنواره پنجاهم بود که ونیز را به پایتخت جهانی نویسندگان سینمایی تبدیل کرد. وی در سالهای ۱۹۹۴ و ۱۹۹۵ نیز مدیر این جشنواره بود.اگرچه تعداد فیلمهای بلند این فیلمساز هشتادوپنج ساله به تعداد انگشتان یک دست هم نمیرسد، اما درخشش “نبرد الجزیره” در تاریخ سینمای جهان باعث شد تا نام این کارگردان همواره بهعنوان یک کارگردان صاحبسبک مطرح باشد.
پونته کوروو در گفت و گویی به بخشی از سؤالات موجود پاسخ می دهد.
قبل از ورود به بحث تهیه فیلم “نبرد الجزیره” به ما بگو چطور شد اصلاً فیلمساز شدی و مهمترین شخصیتایی که تو عالم سینما و ادبیات از اونا الگو گرفتی کیا بودن؟
اولین الگویم روبرتو روسولینی، فیلمساز ایتالیایی بود. به نظرم اومد تو تاریخ فیلمسازای سینما یکی از اون خوشذوقهاست؛ دلیلش هم اینه که رویکرد جدیدی به واقعیت داشت، یعنی عشق به واقعیت که قبل از اون نظیرش رو سراغ نداشتم. از این نظر روسولینی محبوبترین شخصیت زندگیمه؛ هم دوستش بودم و هم خیلی تحسینش میکنم.
تو جمع نویسندهها سینگر [اسحاق باشویس] رو من تأثیر زیادی گذاشت. من اصلاً با یهود و یهودیجماعت در خارج از ایتالیا آشنایی نداشتم؛ رمانهای زیادی رو که سینگر و نویسندههایی مثل اون نوشته بودن خوندم و همین من رو به ادبیات علاقمند کرد.
اما شخصیت خلاّق روسولینی چیز دیگهای بود و از همه بیشتر اون رو من اثر گذاشت. یه رفاقتی هم با فدریکو فلینی داشتم؛ آدم بینهایت باهوش، زیرک و مبتکری بود. ولی سینمایی که خودم دوست داشتم با سینمای فلینی یه دنیا فاصله داشت. روسولینی چون مثل من عاشق واقعیت بود برام شد سرمشق.
سه سال پیش بیبیسی عنوان “دیکتاتوری حقیقت” را به آثار من داد. اگه به من بگن بین واقعیت و فیلمی که با جلوههاش توجه مردم رو جلب میکنه یکی رو انتخاب کن من واقعیت رو انتخاب میکنم.
پس به همین خاطر بود که تصمیم گرفتی فیلم “نبرد الجزیره” رو به شکل مستند بسازی؟
درسته! بگذارید براتون توضیح بدهم چرا واقعیت برام اِنقدر اهمیت داره و دوستش دارم. برای تست بازیگری فیلم “نبرد الجزیره” فقط چهار روز وقت گذاشتم اما یکماه تحقیق میکردم تا ببینم بهترین کادربندی برای نشون دادن حقیقت چطوریه.
میخواستم مثل فیلمای خبری از تصویربرداری دانه دانه با کنتراستهای تند تقلید کنم. کار آسونی نبود. از طرفی قرار بود فیلمم تو سینما به نمایش دربیاد و مردم هم به خاطرش پول بِدن. پس فرمش هم باید قشنگ درمیاومد. یکماه طول کشید تا تکنیک خودمون را پیدا کنیم. بالاخره تصمیم گرفتیم از نگاتیو اصلی کپی بگیریم و بعدش از رو کپی دوباره فیلمبرداری کنیم.
مقدمات تولید چند وقت طول کشید؟ بودجهاش رو چطور تأمین کردی؟
نوشتن فیلمنامه خیلی کوتاه بود حدود دو ماه، اما برای تحقیقاتش شش ماهی وقت گذاشتیم. من و فرانکو سولیناس ـ فیلمنامهنویس ـ هفتهها پشت سر هم این در و اون در میزدیم، تو محلهها میگشتیم تا از اون رعب و وحشتی که اتفاق افتاده بود یه تصویری پیدا کنیم. بعدش یه سفری رفتیم فرانسه. اونجا با مقامات ارشدی که عضو یگان چترباز بودن گفتوگو کردیم. گردآوری و تدوین اطلاعات خیلی وقتمون رو گرفت.
چقدر برای جذب بودجه عذاب کشیدیم. با اینکه بهخاطر فیلم قبلیام “کاپو” که نامزد جایزه اسکار شده بود. روابط خوبی با تهیهکنندگان داشتم ولی اونا از من میخواستن فیلمایی بسازم که اصلاً خوشم نمیاومد، وقتی ساختن فیلم “نبرد الجزیره” رو به اونا پیشنهاد دادم گفتن “دیوونه شدم. کدوم ایتالیایی پیدا میشه که از داستان سیاهپوستا خوشش بیاد؟” به اونا میگفتم “الجزایریها که “سیاه” نیستن. کی گفته که تو ایتالیا هیچکس از این سوژه خوشش نمییاد؟” آخرش هم هیچکدوم از اون تهیهکنندهها حاضر به همکاری نشد. به من میگفتن: “هر فیلمی دلت میخواد بساز بهجز این یکی!”
یکیشون میگفت: “ببین رو پیشونی من نوشته “احمق”؟ تو از من میخوای سرمایهام رو برای فیلمی خرج کنم که هیچکی به تماشای اون نخواهد اومد؟” جالبه بدونید که کمترین بودجه رو من از همین آدم خواسته بودم، وقتی پول اینطوری جور نشد،تصمیم گرفتیم خودمون یعنی من، کارگردان، فیلمنامهنویس و بقیه از جیب خودمون پول بگذاریم، یعنی مثل یه تعاونی.
بودجهمون انقدر ناچیز بود که مجبور شدیم بدون منشی صحنه به الجزایر سفر کنیم. حتماً میدونین برای ثبت سکانسها و تکرار برداشتها بدون منشی صحنه کارا خیلی سخت میشه. اولش میگفتیم بالاخره یه نفر رو پیدا میکنیم و کار منشی صحنه رو یادش میدیم. پانزده روز عرق ریختیم اما کو آدم مناسب؟ آخرش هم با اون تنگنای مالی مجبور شدیم از ایتالیا یک منشی صحنه واقعی بیاریم. اما الجزایریها الحق خوب به ما کمک میکردن. هرجای شهر رو که میخواستیم ببینیم راحت مجوز میدادن. پول زیادی هم ازمون نمیگرفتن.
تنها یه بازیگر حرفهای داشتین که اون هم ژان مارتین در نقش سرهنگ ماتیوست. از بازیگر حرفهای دیگری استفاده نکردی. بازیگرای الجزایری رو چطور انتخاب کردی؟ اصلاً چه ملاکی داشتی؟
حتی ژان مارتین هم تو فرانسه از بازیگرای درجه دو ست. من اونو به خاطر چهرهش انتخاب کردم. چهره یکی از مِلاکهای منه.
برام فیزیکِ بازیگر و شباهت اون به نقش خیلی مهمتر از توانایی یا هوشمندیشه. حالا اگه کسی پیدا شد که هر دو خصلت رو داشته باشه که فبها. ولی باز ترجیح میدم وقتی یه غیرحرفهای چهره خوبی داره با اون کار کنم حتی اگه وقت زیادی رو هم از دست بدم. این کار هم مثل کار نقاش میمونه که برای خلق رنگای خیالش وقت میگذاره.
برای تهیه مقدمات فیلم به ایتالیا و فرانسه سر زدیم تا بلکه چهرههایی رو که به نقشها بخورن پیدا کنیم.
چقدر فیلمبرداری طول کشید؟
از چهار ماه سه روز کم. چون همه پول گذاشته بودن قدر وقت رو خوب میدونستن.
درباره مراحل تولید موسیقی متن برامون تعریف کن.
داستانش مفصله اما به شنیدنش میارزه. من از موسیقی بیشتر از سینما خوشم مییاد. همیشه حسرت میخورم چرا وضع خونوادم انقدر خوب نبود تا بتونم تو هنرکده موسیقی تحصیل کنم. موسیقی از مؤلفههای اصلی فیلمسازیه؛ برای این کار رفتم سراغ اینیو موریکن [آهنگساز معروف فیلم] که اون وقتا جوان بود؛ اون ملودی میساخت و من نمیپسندیدم. من خودم تِمهایی میساختم یا بهتره بگم سوت میزدم یا با پیانو مینواختم اما اینیو از اونا خوشش نمیاومد.
سه هفته روی یه ملودی اصلی کلنجار رفتیم اما نتیجهای نداشت تا اینکه بالاخره سه تِم پایه به ذهنم رسید. اونا رو ضبط کردم و خیلی سرحال ساعت ۳۰/۷ صبح رفتم خونه اینیو. از پلههای خونش که بالا میرفتم سوت میزدم تا اون سه تا تم رو فراموش نکنم.
رفتم تو خونه که اینیو گفت: “یه دقیقه صبر کن اول به سه تا تِم من گوش کن اگه نپسندیدی اونوقت ضبط خودت رو روشن کن.” اینیو نشست پشت پیانو و درست همون تِمهای منو نواخت.
تو صورتش ندیدم که بخواد با من شوخی کنه. کارش که تموم شد گفت: “این هم نتیجه یکماه کلنجار رفتن با همدیگه ست.”
آن روز که جایزه شیر طلایی رو تو جشنواره فیلم ونیز میگرفتیم از موریکن پرسیدن چرا موسیقی فیلم را به نام کارگردان معرفی کردی؟ میدونید چی گفت؟ گفتش: “آن روز صبح که جیلو داشت از پلههای خونم میاومد بالا و سوت میزد ازش خواستم تمهای من رو گوش بده و درست تمهایی رو که با سوت زده بود براش نواختم. جیلو تعجب کرده بود، اصلاً از این تصادف سر در نمیآورد. من به اون چیزی بروز ندادم اما برای زنش همهچیز رو تعریف کردم و ازش خواستم هیچی نگه تا جشنواره ونیز.”
اینیو این داستانو تو کنفرانس مطبوعاتی شیر طلایی یهجوری تعریف کرد که همه خندیدن.
تو عضو نهضت مقاومت ضدفاشیستی بودی، از اون تجربهها تو فیلمت استفاده کردی؟
همینطوره، مبارزههای زیرزمینی تو همه دنیا چیزای شبیه به هم زیاد داره. مقاومت علیه فاشیستها، چه تو پاریس یا تو رم یا مبارزه با اشغالگرای الجزایر همه با هم شبیهن و از روشهای یکجوری استفاده میکنن. پس تجربههای خود من هم بیتأثیر نبود.
مردم اون منطقه فقیرنشین الجزیره به من خیلی کمک کردن؛ اتفاقاتی رو که قبلاً براشون افتاده بود موبهمو میگفتن.
الان که با هم حرف میزنیم، نظامیهای آمریکایی و همپیمانانشون دارن همون بلایی رو سر مردم عراق مییارن که تو تو فیلم نبرد الجزیره نشون دادی یعنی جمع کردن مردم، شکنجه، ترور، نظرت چیه؟
من با حضور بیگانه تو هر کشوری مخالفم. عراق باید مستقل باشه. تو این فیلم یه صحنهای هست که با اوضاع عراق کاملاً جوره. روزنامهنگارا موقعی که از بن مهدی میپرسن آیا فکر میکنی سازمان الجزایر بتونه ارتش قدرتمند فرانسه رو شکست بده اون میگه: نه! اما به نظرم دیر یا زود ارتش فرانسه دیگه نتونه جلوی مسیر تاریخ رو بگیره.”
این حرفا هرچند عراق و الجزایر با هم فرقایی دارن ولی با وضع الان عراق جور درمییاد. عراق و بقیه کشورایی که رنج میکشن، قربانی میدن و با اشغالگر میجنگن بالاخره استقلالشون رو به دست مییارن. خودم معتقدم عراق در درازمدت کشوری آزاد خواهد بود. امیدوارم خیلی زود ببینیم که عراق آزاد شده چون خودبهخود که آزادی به دست نمییاد.
این آبروریزی تازه آمریکاییها در شکنجه زندانیای عراقی تو زندان ابوغریب دلیل قاطعی برای اونایی است که اشغالگری رو ناعادلانه و غیرقانونی میدونن.
نظرت درباره دخالت نظامی ایتالیا در عراق:
کاملاً مخالفم.
بعد از “نبرد الجزیره”، فیلم “بسوزان” رو ساختی. کار کردن با مارلون براندو چطور بود؟
مارلون براندو از نابغههای سینماست شاید هم بینظیرترین بازیگر، اما یه آدم دمدمیمزاج و بدقلق بود. مثل اسبی که زود رَم میکنه. ولی الحق که کارش خیلی حرفهای بود. همونجوری که ازش میخواستی. فیلم “بسوزان” رو که میساختم همش با هم کنتاکت داشتیم. تو آخرین ماه فیلمبرداری هم با هم قهر کردیم. من هرچی میخواستم به اون بگم به دستیار کارگردان میگفتم. فیلم که تموم شد حتی برای خداحافظی با هم دست هم ندادیم.
یک سال و نیم از ساخت “بسوزان” گذشته بود که مارلون برای ساختن فیلمی راجع به سرخپوستان آمریکا از من کمک خواست و اینجوری دوباره با هم آشتی کردیم.
وقتی دیدمش گفتم: “تو از اونی که فکر میکردم خُلتری. من که میدونم تو اصلاً عوض نشدی، من هم نشدم. اگه دوباره بخواهیم با هم کار کنیم سه روز نشده دعوامون میشه.”
مارلون گفت: نه، ابداً. این فیلم به دلایل سیاسی و اخلاقی برام خیلی مهمه. تو هم بهترین آدم برای این کار هستی، ازت میخوام حرفم رو زمین نیندازی.”
من قبول کردم ولی ازش خواستم برای اینکه بفهمیم سرخپوستا چهجوری زندگی میکنن یا چهجوری حرف میزنن یه بیست روز تا یکماه در یکی از قرارگاههای اونا زندگی میکنیم. مارلون قبول کرد و من نزدیک سی روز در یه قرارگاه که وضع وحشتناکی داشت زندگی کردم. تجربهاش برام جالب بود. هرچند فیلم به دلیلی که دیگه دست من و مارلون نبود ساخته نشد. اما از اینکه یکماه میان سرخپوستای قبیله “سو” در داکوتای جنوبی زندگی کردم راضیام.
وقتی که “نبرد الجزیره” و “بسوزان” رو میساختی چند تا از فیلمسازای چپ فیلمایی با پیامهای ضدامپریالیستی میساختن. به نظرت چرا حالا کارگردانایی که از این فیلما بسازن کم پیدا میشه؟
متأسفانه استاندارد فیلمسازی در مقایسه با پانزده ـ بیست سال گذشته خیلی پایین اومده. فیلمسازا دیگه به سیاست یا به مشکلات بقیه مردم دنیا اهمیتی نمیدن. دلیلش برمیگرده به تهیهکنندهها. بهانهشون هم اینه که تماشاگر از این سوژهها استقبال نمیکنه.
این برا کارگردانا فرق میکنه چون اونا صرفاً دنبال پول نیستن و به سیاست و اخلاق هم اهمیت میدن. بعضیها میخوان فیلمای جدی بسازن ولی تهیهکننده پیدا نمیکنن. بدبختانه سطح علایق سیاسی در رسانهها و میون مردم اروپا پایین اومده.
تو تا سال ۱۹۵۶ عضو حزب کمونیست ایتالیا بود. چرا اومدی بیرون؟
علتش ماجرای مجارستان نبود. من اصلش با تمرکزگرایی دمکراتیک ـ دستکم از اون نوعی که اونا داشتن و خیلی هم انعطافپذیر نبود ـ مخالفم. من هنوز اندیشههای چپی رو دارم.
تو خودت رو سوسیالیست میدونی؟
مسلماً. به سوسیالیسم و اندیشههای مترقیاش خیلی علاقه دارم.
چه توصیهای برای کارگردانای جوون داری؟
باید شجاع باشن. حتی اگه سخت باشه چون ارزش شجاعت رو در درازمدت میفهمن.
آدم وقتی ثمره پشتکار و استقامت خودش رو برداشت میکنه ده برابر فیلمی که بیعلاقه ساخته احساس رضایت میکنه. این پاداش استقامته.
زمانی بیبیسی عنوان “دیکتاتوری حقیقت” را به آثار من داد. اگه به من بگن بین واقعیت و فیلمی که با جلوههاش توجه مردم رو جلب میکنه یکی رو انتخاب کن من واقعیت رو انتخاب میکنم.
منبع:ماهنامه سوره–شماره ۱۱–مهر ۱۳۸۳
[nextpage title=”آغاز نبرد الجزیره:ماجرای واقعی “]
۷-آغاز نبرد الجزیره:ماجرای واقعی
۵۵ سال پیش در روز هفتم ژانویه سال ۱۹۵۷ میلادی دولت فرانسه اختیار تام عملیات پلیسی را به ژنرال ژاک ماسو در شهر الجزیره و حومه آن با ۸۰۰ هزار جمعیت داد تا مقاومت استقلال طلبان را سرکوب کند.ژنرال ژاک ماسو که به قصاب الجزیره شهرت یافت فرماندهی لشکر دهم چتربازان با ۶۰۰۰ نیرو را داشت.نظامیان فرانسوی با فراموش کردن شرافت نظامی دست به وحشیانه ترین اقدامات علیه مردم شهر الجزیره زدند، اعدام و تیرباران خودسرانه افراد مظنون بی آن که اتهامشان ثابت شده باشد، قتل زندانیان و افرادی که در درگیری با فرانسوی ها مجروح می شدند، هتک حرمت زنان و دختران شهر الجزیره، شکنجه مردم عادی…
در روز پنجم فوریه سال ۱۹۵۶ میلادی، گی موله نخست وزیر فرانسه شد. او مقام وزارت دادگستری را به فرانسوا میتران سپرد.در پی بالا گرفتن قیام مردم الجزیره به ویژه در شهر الجزیره دولت فرانسه و فرانسوا میتران وزیر دادگستری (بعدها رییس جمهور سوسیالیست فرانسه) به ژنرال ماسو اختیارات تام عملیات پلیسی در شهر الجزیره و حومه آن را دادند.ژنرال ماسو و نیروهایش خودسرانه دست به هر اقدام وحشیانه ای زده و همه قواعد بشری را زیر پا گذاشتند.ژنرال ژاک پاری، قهرمان ملی در روز ۲۸ مارس سال ۱۹۵۷ میلادی رسما از فرماندهی ارتش استعفا داد تا شریک این اقدامات جنایتکارانه نباشد.با این حال، علی رغم سرکوب شدید مردم الجزیره، حملات علیه نیروهای فرانسوی و عوامل داخلی آنها توسط گروه های مقاومت افزایش یافت و نبرد الجزیره آغاز شد.به این ترتیب، در روز هفتم ژانویه سال ۱۹۵۷ میلادی دولت فرانسه اختیار تام عملیات پلیسی را به ژنرال ژاک ماسو در شهر الجزیره و حومه آن داد.ژنرال ماسو قصاب الجزیره برای سرکوب مردم از هیچ اقدام ضدبشری خودداری نکرد.شهر الجزیره به جبهه جنگ تبدیل گردید و نبرد الجزیره آغاز شد.سرانجام، فرانسوی های مقیم الجزایر و برخی از افسران عالی رتبه ارتش متوسل به ژنرال شارل دوگل که از قدرت کناره گرفته بود شدند تا به این جنگ خونبار خاتمه دهد.ژنرال دوگل پس از انتخاب به مقام ریاست جمهوری فرانسه در سال ۱۹۵۸ میلادی مقدمات استقلال الجزایر را فراهم کرد و عاقبت این مستعمره سابق فرانسه با مقاومت تحسین برانگیز مردمش در سال ۱۹۶۲ میلادی به استقلال دست یافت.
نویسنده:بهرام افتخاری
منبع:جام جم آنلاین
تاثیرگذارترین سکانس فیلم به نظرم اونجایی بود که انقلابیون به غیرنظامیان فرانسوی تیراندازی می کنن
البته دو سکانس قبلش -مصاحبه- باعث این تاثیرگذاری بودش به گمانم
در کل همه چیز فیلم خوب بود. بازیها و کارگردانی و موسیقی و پایان و…
فقط یه اشکالی که فیلمنامه داشت این بود که شخصیت اول با این که بی سواده و فقط آدمکشی می کنه اما الکی جز نفرات اول قیامه
تاثیرگذارترین سکانس فیلم به نظرم اونجایی بود که انقلابیون به غیرنظامیان فرانسوی تیراندازی می کنن
البته دو سکانس قبلش -مصاحبه- باعث این تاثیرگذاری بودش به گمانم
در کل همه چیز فیلم خوب بود. بازیها و کارگردانی و موسیقی و پایان و…
فقط یه اشکالی که فیلمنامه داشت این بود که شخصیت اول با این که بی سواده و فقط آدمکشی می کنه اما الکی جز نفرات اول قیامه
ممنونم.