Memories of Murder (خاطرات یک قتل)

کارگردان: Joon-ho Bong (جون هو بونگ)
نویسنده: Joon-ho Bong (جون هو بونگ),
8.1
82
0.90

خلاصه داستان:

کره جنوبی، سال ۱۹۸۶. برای دومین بار جسد یک زن، با دست و پای بسته، و در حالی که مورد تجاوز قرار گرفته پیدا می‌شود. دو کارآگاه پلیس محلی خشن و خیره سر مامور رسیدگی به این پرونده شده و بدون هیچ ترفند خاصی، تنها با شکنجه و بازجویی مظنونین در کارشان جلو می‌رون


تصاویر فیلم:

نقد و بررسی فیلم به قلم

برخی از داستانها با اینکه هزاران بار و به هزار شکل مختلف تعریف شده اند اما باز هم برایمان جذابند. داستان قاتلی مرموز که شبها به یک آدم بیگناه تنهای از همه جا بی خبر حمله میکند و آنان را میکشد یکی از همین داستانهاست. با اینکه شاید این موضوع دستمالی شده و بیش از حد تکراری به نظر برسد اما باز هم دیدن فیلمی با این مضمون ( البته به شرط اینکه خود فیلم خوش ساخت باشد ) میتواند هیجان انگیز باشد. فیلمهای بسیاری را میتوان به یاد آورد که با چنین مضمونی ساخته شده اند. آثاری که تعداد زیادی از آنها حتی ارزش یکبار دیدن را هم ندارند و از سوی دیگر فیلمهایی که تبدیل به اثری به یاد ماندنی و بعضا یک شاهکار سینمایی شده اند. از این دست میتوان از آثاری چون Seven به کارگردانی دیوید فینچر، The Chaser به کارگردانی هونگ جین نا و یا I Saw The Devil ساخته کیم جی وون یاد کرد. فیلمهایی که هر کدام به نوعی ماجرای یک قاتل زنجیره ای روانی را دنبال میکنند که چند پلیس مدام به دنبالش هستند و بدون شک این لیست را میتوان همینطور ادامه داد و به همان تعداد نیز میتوان از فیلمهای دسته چندم یاد کرد. نحوه روایت چنین داستانی که تاکنون صدها بار شنیده ایم به ذوق و سلیقه کارگردان برمیگردد. در اینگونه موارد کارگردان باید آنقدر هوشیار و خوش سلیقه باشد که بتواند از این داستان تکراری اثری درخور توجه خلق کند. Memories of Murder یکی از همین فیلمهاست. فیلمی با موضوع جنایتهای سریالی یک قاتل روانی که این بار در دستان توانای کارگردان کره ای Bong Joon – Ho جانی تازه گرفته. این فیلم محصول سال 2003 کشور کره جنوبیست.

در ابتدای فیلم Memories of Murder یا خاطرات قتل بیننده احساس میکند با فیلمی با ته مایه های کمدی روبروست. فیلم با یک صحنه جنایت آغاز میشود. زنی در کنار یک مزرعه به قتل رسیده و جسدش در جوی آب کنار آن رها شده است. پلیس نیز طبیعتا در پی یافتن عامل این جنایت است اما از آنجایی که تاکنون با چنین پرونده هایی روبرو نبوده، تحقیق در مورد این قتل برایش دشوار است. پلیس بیشتر سعی میکند تحقیقات را از سر خودش باز کند و هر کسی را که کمی مشکوک باشد، میخواهد به زور هم که شده ( حتی با شکنجه و ضرب و شتم ) به عنوان قاتل معرفی کند تا هر چه زودتر از شر این معما خلاص شود. سردرگمی ماموران پلیس و ناشی گری آنان در حفاظت از مدارک جرم بدست آمده از صحنه جنایت و مدرک سازی و شکنجه و کتک کاری متهمان به قتل در سکانسهای ابتدایی فیلم، لحظاتی کمدی را بوجود می آورد. البته ژانر فیلم به هیچ وجه کمدی نیست بلکه دلیل خندیدن تماشاچی در این لحظات بیشتر به خاطر نوع برخورد نیروی پلیس در مواجهه با موضوع قتل است. بیننده انتظار دیدن چنین برخوردهای ناشیانه ای را ندارد. مخاطبان اینگونه فیلمها معمولا عادت به دیدن پلیسهایی دارند که در کارشان بسیار جدی اند و هیچ چیز را از قلم نمی اندازند و با یکدیگر شوخی ندارند و شب و روز فکر و ذکرشان پیدا کردن راه حلی برای این معماست. در خاطرات قتل اما این ساختار شکسته میشود و ما با پلیسهایی بی خیال روبرو میشویم که صرفا میخواهند به هر ترتیبی که شده، حتی با دوز و کلک و مدرک سازیهای احمقانه، کارشان را هر چه سریعتر تمام کنند. این مسئله علاوه بر خنداندن تماشاچی ( البته خنداندن نه به معنی قهقهه زدن ! ) باعث تعجب و بهت زدگی او نیز میشود و از همینجاست که تماشاچی میفهمد با یک اثر کلیشه ای و معمولی طرف نیست.

این روند ادامه پیدا میکند تا جایی که یک مامور پلیس از سئول وارد این ماجرا میشود و تا حدودی این اوضاع آشفته را سر و سامان میبخشد. او از روند بررسی قتلهای سریالی ناراضیست و همکارانش هم از او ناراضی اند. چرا که تمام کاسه کوزه های آنان را بهم ریخته و آنها را مجبور به بررسی واقعی و حرفه ای کرده است. کاری که تاکنون انجام نداده اند !

فیلم در واقع دو موضوع را در موازات هم بررسی میکند :

1 – بررسی نحوه عملکرد پر عیب و ایراد نیروی پلیس در مواجهه با پرونده قتلهای سریالی

2 – بررسی عملکرد عضو تازه وارد که کارش را با دقت انجام میدهد و کلیه عملکرد سازمان را زیر سوال می برد و موجب خشم سایر نیروها میشود.

در واقع هر یک سعی میکنند به جای همکاری با یکدیگر، راه خودشان را برای حل مسئله انتخاب کنند. یکی با دوز و کلک و دیگری از راه درست. اما جالب اینجاست که فیلم نمیخواهد نشان دهد مامور تازه وارد حلال تمام مشکلات است. او نیز در مقاطعی اشتباه میکند و جالبتر اینکه سایر ماموران که کارشان را همیشه با تقلب پیش برده اند، گاهی راه درست را انتخاب کرده اند ! در واقع کارگردان اصراری ندارد که بگوید کسی بد یا کسی خوب است. همه ایراد دارند و همه گاهی میتوانند نکاتی را ببینند که از چشم سایرین دور مانده. ترکیب این دو عملکرد است که فیلم را به پیش می راند و آنرا در جهت حل معما سوق میدهد. هر چند پر از عیب و ایراد و ناشی گری باشد و این مسئله یکی از تفاوتهای اساسی Memoreis of Murder با سایر فیلمهاییست که با این مضمون ساخته میشوند. اما این متفاوت بودن فقط به همینجا ختم نمیشود. پایان بندی فیلم یکی از بزرگترین غافلگیری ها را برای تماشاچی به دنبال دارد. خیلی دوست داشتم که بتوانم پایان فیلم را در اینجا بنویسم و در موردش کلی صحبت کنم ولی حیف که تمام هیجان تماشای آن از بین خواهد رفت ! بنابراین فکر میکنم در همین حد کافی باشد که بگویم این فیلم آن قدر خوش ساخت و متفاوت از آنچه تاکنون دیده اید است که اگر مدتیست که از این ژانر خسته شده اید، میتواند شما را دوباره به آن علاقه مند کند.

علاوه بر تمام موارد گفته شده، این فیلم از ریتم بسیار مناسبی برخوردار است و به هیچ وجه خسته کننده نخواهد بود. فیلم با ته مایه کمدی آغاز میشود و سپس کارگردان کمی حس تعلیق به آن می افزاید و آنرا در حدی مناسب نگه میدارد تا بیننده هوشیار باشد و بتواند فیلم را دنبال کند. در برخی لحظات عامل هیجان را به آن می افزاید تا کمی تماشاچی را نیم خیز کند و سپس حس تعلیق فیلم به نوسان در می آید تا اینکه هر چه به پایان فیلم نزدیکتر میشویم این نوسانات روندی صعودی به خود میگیرند و در نهایت به اوج خود می رسد.

خاطرات قتل فیلم بسیار خوبیست و شاید بیراه نباشد اگر آنرا در گونه خود یک شاهکار سینمایی بنامیم. خاطرات قتل فیلمیست که به چند بار دیدنش می ارزد و برخی سکانسهایش آنقدر جالب است که میتوان بیش از 10 بار بطور مداوم دید. کاری که خود من قبل از نوشتن این مطلب کرده ام. تماشای خاطرات قتل را از دست ندهید. در ضمن خاطرات قتل بر اساس یک داستان واقعیست و این خود یکی دیگر از عوامل هیجان انگیز بودن تماشای آن است.

منبع: هنر هفتم

 

نقد و بررسی فیلم به قلم

نگاهی گذرا به سینما کره جنوبی

 

وقتی سینما کره ی جنوبی را با کره ی شمالی مقایسه می کنیم، می بینم که تنها کره ی جنوبی توانسته به جایگاهی ارزشمند در صعنت سینما در یک سطح بین المللی دست پیدا کند. سینمای کره ی جنوبی با وجود چشیدن طعم دوره ای که از آن به عنوان”دوران طلایی” در صنعت سینما کره ی جنوبی نام برده می شود (سال های بین 1950 تا 1960)، در سال های 1970 با افت کیفیت مواجه می شود. در نیمه دوم سال های 1970، به دلیل کنترل شدیدی که دولت روی سینمای کره ی جنوبی اعمال می کرد، تقریباً باعث ویرانی نوعی از فرهنگ فیلم شد که در سال های قبل تر به وجود آمده بود. از این دوره از صنعت سینما با نام “شصت سال زمستان در سینمای کره” نام برده می شود. سیستم سیاست حاکم در جامعه، که بر پایه اصول استبدادی و دیکتاتوری بود، باعث ایجاد نوعی رکود در سینمای کره شد که می توان این نوع رکود را نتیجه سانسور سیاست استبدادی موجود در کره ی جنوبی دانست. ولی بعد از سپری شدن این دوره ی سانسور، سینما وارد دوره ای تازه می شود که به نوعی، ترمیم کننده ی دوره ی پیشین رکود و افت سینمای کره است. در سال های 1980 دولت با حذف سانسور و برداشتن کنترل سفت و سختی که پیش از این روی فیلم ها اعمال می شد، امکان تولید فیلم های جذاب تر را فراهم می آورد. در طی دهه ها (سال های بین 1973- 1979) سینمای کره ی جنوبی شروع به رشد کرد و توانست برای اولین بار مخاطب های بین المللی را جذب کند. کنترل و اِعمال شدید دولت های حاکم بر روی رسانه، تنها در کره ی جنوبی نبوده و نیست، چنان که در یک پروسه ی تاریخی مشخصی در ایران، در کشورهای آمریکای جنوبی، مانند آرژانتین و همچنین رومانی با شرایط کم و بیش مشابهی، مواجه هستیم؛ کشورهایی که شرایط جوی جامعه روی فعالیت هایی که در حوزه های مختلف رسانه ای همچون سینما، انجام می شود، اثر می گذارد. در واقع، دراین قبیل کشورهایی که با سیاست دیکتاتوری اداره می شوند، همه چیز وابسته به این است که چه کسی در موضع قدرت باشد و او تا چه حد به سانسور عقاید دست بزند، که صد البته، این سانسورها، دست و پای کارگردان ها و فیلمسازها را برای بیان حقیقت و آن چه که در دل جامعه می گذرد، می بندد. چنانکه در تاریخ سینما کره ی جنوبی مشاهده می کنیم، در سال های 1970 و 1980، هیچ فیلم حقیقت گرایانه ای که بیانگر جو و شرایط موجود بر جامعه باشد، ساخته نمی شد. فیلم «خاطرات یک قتل» تحت تأثیر چنین شرایطی ساخته شده است.

مروری بر خاطرات یک قتل

فیلم خاطرات یک قتل که در سال 2003 ساخته شده، به نوعی، تصویری از زندگی و جامعه ی دیکتاتوری و سرکوب گریانه ای است که کارگردان در آن رشد کرده و بزرگ شده است. داستان از آن جایی شروع می شود که در کره ی جنوبی در سال 1986، زنی مرده که دست و پایش با طناب و دهانش هم با لباس زیرش بسته شده است، پیدا می شود. از این رو دو کارآگاهی که به نوعی احمق تصویر شده اند و هیچ آشنایی با تکنولوژی ندارند، با اعمال خشونت و شکنجه دست به اعتراف گرفتن از مظنون هایی می زنند که در واقع هیچ کدام قاتل نیستند. یکی از مظنون ها عقب ماندگی ذهنی دارد، یکی از مظنون ها به دلایل شرایط نامساعد زناشویی اش دست به خودارضایی در صحنه قتل می زند، در واقع مظنون ها آدم هایی هستند که فقیر، تنها و سرگردان هستند؛ آدم هایی که انگار به گونه ای قدرت از آنها سلب شده و قربانی هستند. آدم های این فیلم به گونه ای به دو دسته تقسیم می شوند: مظنون های بدبخت و مریض وار (حالا یا از نوع ذهنی و یا از نوع جنسی اش) و دسته ای دیگرآدم هایی که در موضع قدرت اند که همان کاراگاه های گیج، سرگردان، فاسد و بدون تکنولوژی هستند، که نه تنها هیچ اطلاعی از یک قاتل زنجیره ای ندارند، بلکه تا به حال چنین مفهومی به گوششان نخورده است. این کاراگاه ها به نوعی با ادامه ی قتل های زنجیره ای و عدم توانایی شان در پیدا کردن قاتل واقعی، کم کم به این نتیجه می رسند که روش های خرافاتی از قبیل نگاهِ چشم در چشم با متهم و خشونت با او، یا رفتن پیش پیشگو و کمک خواستن از او برای آشکار کردن مخفیگاهِ قاتل سودی ندارد. در داستان فیلم، علاوه بر دو کاراگاه احمقی که تنها روش شان شکنجه های مظنون های بی گناه و استدلال تراشی های احمقانه برای متهم جلوه دادن یک فرد بی گناه است، که انگار که قصدشان فقط این است که یک نفر را به عنوان قاتل پیدا کنند و خودشان را خلاص کنند، کارآگاه دیگری هم وجود دارد که به تازگی از سئول آمده تا در این بازرسی و جست و جو، آن ها را همیاری دهد. وقتی که سومین زنِ مقتول با همان روش های پیشین پیدا می شود، سئو، کارآگاه اهل سئول، آن ها را قانع می کند که با یک قاتل زنجیره ای رو به رو هستند. قاتلی که تنها به شکار طعمه هایش در شب های بارانی و طعمه هایی که تن پوشی قرمز بر تن دارند، دست می زند؛ و هر بار پیش از شکار طعمه اش در قسمت آهنگ های درخواستی، یک آهنگ مخصوص به نام “نامه ی غمناک” را از رادیوی محلی درخواست می کند. سئو با کنارِ هم قرار دادن شواهد و نشانه های مختلف در می یابد که این قتل های زنجیره ای شاید به گونه ای با جوان خوش تیپی که به تازگی به شهر آمده و این قتل های دنباله دار هم بلافاصله پس از ورود او به شهر شروع شده است، ربط داشته باشد؛ چرا که در شبِ قتل یکی دیگر از قربانی ها، او تقاضای پخش همان آهنگ همیشگی “نامه ی غمناک” را از رادیو داده بود. داستان تا آن جایی پیش می رود که مخاطب بعد از همه کشمکش هایی که در طول فیلم تجربه کرده، و همه فراز و نشیب های که پیموده، با این سئوال دست به گریبان می شود که قاتل واقعاً چه کسی است ؟!

منبع: شهروند امروز

نقد و بررسی فیلم به قلم

خلاصه ی داستان: در یکی از روستاهای دورافتاده ی اطراف سئول، قتل های زنجیره ای رخ می دهد که مقتولین، همگی زنانی هستند که لباس قرمز به تن دارند. کارآگاه پارک، مردی عصبی، خشن و بی قید و بند، به همراه دستیارش مسئولیت پیگیری پرونده را بر عهده دارد. او که به هر ترتیبی می خواهد قاتل را پیدا کند، به زور شکنجه و کتک و تهدید، از مظنونین اعتراف می گیرد اما این اعترافات هیچ کدام به ثمر نمی نشیند. با آمدن بازرس سئو، جوانی که از سئول برای تحقیق آمده، مسئولیت کارآگاه پارک و دستیارش کمتر می شود. بازرس سئو، کم حرف و ساکت و متفکر است. او سرنخ های بهتری برای پیدا کردن قاتل دارد که این به مذاق کارآگاه پارک خوش نمی آید…

 

یادداشت: جون هو بونگ کارگردان جوان کره ای با فیلم “مادر”، اسمش را در اذهان ثبت کرد. شاهکاری که مخصوصاً آن سکانس پایانی اش به این راحتی ها از ذهن بیرون نمی رود. بی صبرانه منتظر دیدن این یکی فیلمش هم بودم. سعادتی که بالاخره دست داد و با شاهکار دیگری از این فیلمساز مستعد و باهوش روبرو شدم. داستانی پیچیده و قدرتمند، ایده های فوق العاده ی بصری، بازی های خیره کننده مخصوصاً بازی کانگ هو سونگ در نقش کارآگاه پارک و جزئیات خیره کننده ی دیگر، باعث می شود با فیلمی طرف باشیم که حسابی درگیرکننده و جذاب است. برای رسیدن به نتیجه ای درخور، بهتر است از ابتدا شروع کنم؛ نام فیلم روی تصویری از آسمان آبی و البته کمی ابری آغاز می شود. تضادی که از همان ابتدای کار، می خواهد به بیننده هشدار بدهد. البته این ابری بودن آسمان هم خودش حکایتی می تواند باشد که با پیش رفتن داستان و رسیدن به انتهای آن، می توانیم برداشتی از آن داشته باشیم که بهش خواهم رسید. اولین شخصیتی که با او روبرو می شویم، کارآگاه پارک است؛ مردی لاابالی و بی قید و بند و بددهن که هیچ جایش به یک پلیس نمی آید. مخصوصاً هم که دستیاری دارد عصبی و خارج از کنترل که دائم درگیر می شود و فحش می دهد. بازی های خوب بازیگران ـ و گفتم که مخصوصاً بازی درگیرکننده ی کانگ هو سونگ ـ باعث می شود خیلی زود بتوانیم این شخصیت ها را بشناسیم. پارک برای پیدا کردن قاتل دست به هر کاری می زند. او از شکنجه و ارعاب هم ترسی ندارد. مرد نیمه دیوانه ای را که گفته می شود می توانسته این قتل ها را انجام دهد، به بدترین شکل ممکن شکنجه می کند و در این راه همکار عصبی و خشنش هم یاری اش می دهد. نوعی نگاه طنازانه و در برخی قسمت ها حتی کمدی کارگردان به این داستان در جزء جزء صحنه ها و دیالوگ ها و بازی بازیگران جاری ست که همراهی بیشتر بیننده ها را با این داستان تلخ و گزنده و خفقان آور به دنبال دارد. نکته ای که مثلاً در آثار پارک چان ووک هم به خوبی دیده می شود و انگار این سنت در آثار سینمایی شرق دور، نمود بیشتری دارد. طولی نمی کشد که وقتی پرونده به نتیجه ی دلخواه نمی رسد، بازرس جوانی را از سئول برای کمک به دو کارآگاه خشن فیلم می فرستند. بازرس سئو، جوانی ست کم حرف، متفکر و آرام. اوست که با دقت و ریزبینی همه ی شواهد را بررسی می کند و کم کم سرنخ های مهمی هم به دست می آورد. در صحنه ای جالب که رئیس پلیس پشت میزش نشسته و به توضیحات پارک گوش می دهد که با لکنت و به سختی دارد از روی نوشته های روی تابلو توضیحاتی خسته کننده و درهم برهم از قتل ها می دهد، می بینیم که رئیس پلیس با بی حوصلگی، اول نگاه می کند به دستیار پارک که مشغول چرت زدن است و بعد نگاه می کند به بازرس سئو که با دقت چیزهایی یادداشت می کند. این صحنه، در عین حال که طنز ظریفی دارد و نوع صحبت های بریده بریده ی پارک و تائیدی که از همکار خواب آلودش می خواهد، کاملاً لبخند بر لب بیننده می آورد، نشاندهنده ی تفاوت این دو کارآگاه با یکدیگر است. بهرحال این تفاوت و اینکه سئو به سرنخ هایی دست پیدا می کند و به جزئیاتی توجه نشان می دهد که از چشمان پارک مخفی می ماند، باعث بروز اختلافاتی می شود که حتی به درگیری های بدنی هم منجر می گردد. بهرحال به رغم این مخالفت ها، تحقیقات ادامه پیدا می کند و دو کاراگاه هر چه جلوتر می روند، بیشتر به درِ بسته می خورند. سئو هر بار فکر می کند توانسته قاتل را گیر بیندازد اما در آخرین لحظه متوجه می شود که اشتباه کرده. از این به بعد است که فیلمساز با هوشمندی و قدرت، دو مسیر مختلف را پیش چشم تماشاگر می گشاید. یک مسیر همان پیدا کردن قاتل و تعلیق و هیجان اینکه بالاخره قاتل واقعی کیست و مسیر دیگر به دو شخصیت اصلی داستان برمی گردد. یعنی دو کارآگاه که با پیش رفتن فیلم، شخصیت هایشان عکس یکدیگر می شود. سئو، در عذابِ پیدا نکردن قاتل و طی فشارهای روحی، کم کم از آن حالت سکون و تفکر ابتدایی فیلم بیرون می آید و در روندی مشخص، کم کم تبدیل می شود به نسخه ی خطرناک تر کارآگاه پارک در ابتدای فیلم. او آنقدر به بن بست می خورد که حتی برای اعتراف گرفتن از کسی که خیلی مطمئن است قاتل اوست، دست به اسلحه می برد و قصد کشتن او را دارد که اگر مداخله ی پارک نبود، حتماً این کار صورت می گرفت. کاری که حتی از کارآگاه پارک در ابتدای داستان هم با آنهمه خشونت و لاقیدی اش انتظار نداشتیم. اما در جهت مقابل او، کارآگاه پارک قرار دارد که تبدیل شده به آدمی که دیگر به خشونت جسمی و شکنجه اعتقاد ندارد. هر چه سئو، خشن و افسارگسیخته شده، پارک آرام و مطیع به نظر می رسد و حتی در قسمتی، اعتراف می کند که تمام شواهدی که تاکنون فکرش را مشغول کرده بودند، بیخود بوده است. انگار در انتها اینها به یکدیگر تبدیل شده اند. درست در همین نقطه است که نویسندگان و کارگردان هوشمند اثر، نمی گذارند ما فقط شاهد یک داستان جنایی باشیم که در آخر قاتل پیدا می شود و گره ها گشوده می شود و تمام. آنها کاری می کنند که به نقطه ای برسیم که پر از شک و تردید و دودلی ست. در طول داستان آنقدر نکته های ریز و درشتی برای آدم های اصلی و فرعی پرداخت شده که واقعاً هر کسی می تواند قاتل باشد. نمایی که دو کارآگاه را در آستانه ی تونلی تاریک نشان می دهد، کاملاً گویای این مطلب است و البته حتماً آسمان نیمه ابری ابتدایی فیلم را هم که به یاد دارید! اما ماجرا به همین جا ختم نمی شود. دو نکته هم هست که می تواند پایان دهنده ی این نوشته و البته تکمیل کننده ی سمت و سوی نگاه کارگردان باشد. یکی از آن دو نکته، جایی در اواخر فیلم است. ماجرا اینگونه است که قاتل، باز هم زنی را در دام انداخته و مشغول طناب پیچ کردنش است که زن، سرش را برای لحظه ای بالا می آورد و می خواهد به چهره ی قاتل نگاه کند که صحنه کات می شود به جایی دیگر و نمایی رو به بالا از چهره ی خیس بازرس سئو طوریکه انگار زاویه ی دید مقتول است. نکته ی دوم هم برمی گردد به پایان فیلم. سال ها گذشته. کارآگاه پارک میانسال، برمی گردد به صحنه ی جنایت تا خاطراتش را مرور کند که با دختر کوچکی روبرو می شود که اظهار می کند چند وقت پیش هم مرد دیگری به اینجا آمده بود و وقتی او ـ دختر ـ پرسیده بود اینجا چه می خواهد، مرد جواب داده بود آمده تا کارهایی را که قدیم ها انجام داده، مرور کند. وقتی پارک، با تعجب از دختر می پرسد او چه شکلی بود، دختر جواب می دهد: قیافه ی ساده ای داشت و بعد از این جمله است که پارک، برمی گردد رو به دوربین و به ما نگاه می کند و تصویر سیاه می شود. پایانی تکاندهنده برای یک فیلم عالی. اصلاً مهم است که بدانیم قاتل واقعاً که بوده؟ آیا نمی توانسته مثلاً یکی از همین دو کارآگاه داستان باشد؟ داستان، با هوشمندی طوری روایت می شود که نمی فهمیم بالاخره قاتل کیست و در عوض به نتایج بزرگتر و عمیقتری دست پیدا می کنیم. به آدم هایی که با قیافه هایی ساده، در عین سادگی می توانسته اند ذات ترسناک خودشان را در لحظاتی خاص نشان دهند.

منبع: سینمای خانگی من

 

نقد و بررسی فیلم به قلم

در جست و جوی نیمه تاریک ذهن

 

بونگ مرد مخالف خوان سینمای کره جنوبی به شمار می رود که طی یک دهه اخیر در خارج از این کشور نیزشهرتی به هم زده است.درست یا غلط مخاطبان خارجی، مخاطبان خارجی فیلمسازانی چون پارک چان ووک ( پیر پسر)، کیم جی وون ( داستان دو خواهر) و دیگران را در دسته موج قدرتمند سینمای جدید آسی قرار می دهند.در حالی که آثار فیلمسازانی چون هونگ سانگ سو ( زنی در ساحل) مخاطب را با طیفی وسیع و متنوع از مایه های سینمایی گوناگون مواجه می کند.شیوه ای که آثار اریک رومر فرانسوی را به ذهن می آورد.اما هر فیلم جدید بونگ جون هو یک غافلگیری تمام عیار را رقم می زند.” خاطرات یک قتل” فیلم ساخته شده شده به سال 2003 بونگ، اقتباسی بود از پرونده ای واقعی و بسته نشده از قتل های زنحیره ای که در دهه 1980 کره جنوبی را تکان داد.پلیس تلاش های فراوان و البته ناموفقی برای به دام انداختن قاتل انجام داد، ولی این ماجرا به بحث های عمیق اجتماعی درباره موقعیت ویژه مردم این کشور در دهه سرتوشت ساز 1980، زمانی که کره جنوبی تحت سلطه حکومت نظامیان قرار داشت، منجر شد.فیلم با موفقیت فراوانی روبرو شد و عنوان پر فروش ترین فیلم سال 2003 را به دست آورد. بونگ در ادامه به تغییری اساسی، طغیان گرانه و لذت بخش در سبک کاری خود دست زد.به شکلی که امروز گنجاندن نام این فیلمساز در یک دسته مشخص کار دشواری است.بونگ در سال 2006 فیلم ” میزبان” را ساخت.فیلمی که حتی رکورد ” خاطرات یک قتل” را شکست و به پر فروش ترین فیلم تاریخ سینمای کره جنوبی بدل شد.

– درفیلم ” خاطرات یک قتل”دوران دیکتاتوری دهه 1980 کره جنوبی را به تصویر کشیدید.آیا “مادر” هم می خواهد تصویری شفاف از زندگی امروز جامعه کره جنوبی ارائه دهد؟

در مورد فیلم ” خاطرات یک قتل ” وقوع داستان در مقطع زمانی دهه 1980 اهمیت زیادی داشت.فیلم و قصه روی این نکته تاکید می ورزند که چگونه ممکن است یک قاتل زنجیره ای دائم مرتکب قتل شود و گیر نیفتد و چرا کارآگاهان پلیس اینقدر خام و بی تجربه اند که هر پرونده را پیچیده تر از قبل می کنند.اینها ویژگی های دهه 1980 است.اما درباره فیلم ” مادر” تمرکز اصلی روی رابطه مادر و پسرش است و این که مادر چه نقش مهمی در وقوع این داستان دارد.به همین دلیل سعی کردم مقطع زمانی وقوع ماجرا چندان مشخص و روشن نباشد.

نویسنده: مازیار فکری ارشاد

منتشر شده در ماهنامه فیلم نگار- آبان

 


43

دیدگاه بگذارید

Please Login to comment
43 Comment threads
0 Thread replies
0 Followers
 
Most reacted comment
Hottest comment thread
6 Comment authors
mohammadrezamajid amirisenatormasoodp Recent comment authors
  Subscribe  
Notify of
trackback
Member
online cvv shop

… [Trackback]

[…] Information to that Topic: naghdefarsi.com/title/memories-of-murder/ […]

trackback
Member
Vitek VT-1733 manuals

… [Trackback]

[…] Read More Info here on that Topic: naghdefarsi.com/title/memories-of-murder/ […]

trackback
Member
DevSecOps

… [Trackback]

[…] Read More to that Topic: naghdefarsi.com/title/memories-of-murder/ […]