کارگردان: Quentin Tarantino
نویسنده : Quentin Tarantino
بازیگران: Jamie Foxx, Christoph Waltz , Leonardo DiCaprio
خلاصه داستان : برده ای که حالا جایزه بگیر شده است، با کمک استاد خود سعی دارد همسرش را از چنگ یک برده دار در منطقه ی می سی سی پی نجات دهد.
منتقد: جیمز براردینلی – امتیاز ۹ از۱۰
یکی از نقاط قوت فیلم های «کوئنتین تارانتینو» در شیوه فیلم سازی اوست که عشق او را نسبت به سینما در تک تک فریم های فیلم جاری می کند. از نکته های ظریف نمایشی و شوخی ها گرفته تا موارد آشکار و عینی (مثل به کاربردن لوگوی قدیمی شرکت «کلمبیا» که در تیتراژ فیلم های دهه ۷۰ استفاده می شد)، این تفکر و ابراز محبت در سراسر فیلم دیده می شود. تارانتینو، در طول مسیر حرفه ای خود به ژانرهای زیادی ادای دین کرده و حالا با «جنگوی رها از بند» به سراغ ژانر وسترن رفته است. البته او هیچ وقت هیچ کاری را در مسیر مستقیم انجام نمی دهد، بنابراین فیلم علاوه بر وسترن ترکیبی است از تم انتقام و تا حدودی کمدی خارج از ریتم. تارانتینو شاید بهترین کارگردان حال حاضر باشد که صحنه های خشونت، ضرب و شتم و قصابی را به لحظه های پرشور و نشاط تبدیل می کند! با «پالپ فیکشن»، این گرایش دیده شد («وای پسر! من تو صورت ماروین شلیک کردم!») و از آن زمان تا به حال، او در حال صیقل دادن آن است. با وجود صحنه های خشن گاه و بی گاه، «جنگوی رها از بند» صرف نظر از ژانری که در آن قرار دارد، دارای بعضی از بهترین صحنه های خنده دار در بین تمامی فیلم های ۲۰۱۲ است.
طی سال ها و به تدریج، انتظار مواجهه با عناصر خاصی در فیلم های تارانتینو در ما به وجود آمده است. و او اکثر آن ها را در «جنگوی رها از بند» به نمایش می گذارد. در فیلم، صحنه های اکشن، مهیج و نفسگیر کوتاه و خشن وجود دارند. خون و خونریزی فراوانی در کار دیده می شود، وقتی کسی گلوله می خورد، شک نداشته باشید که خون او پاشیده می شود! همچنین کارگردان علاقه زیادی در به سخره گرفتن وقایع سیاسی دارد. از نظر برهنگی، فیلم تنها ما را به تماشای پاهای برهنه یک زن محدود می کند. انرژی و جنبشی در کل فیلم وجود دارد که با صحنه های ارضا کننده ی خشونت، به اوج می رسد. شاید تنها نکته ای که در فیلم جای خالی اش حس می شود، حاضرجوابی های بامزه و مونولوگ های هوشمندانه است. البته بخش اندکی از آن وجود دارد، ولی به پای فیلم های قبلی تارانتینو نمی رسد. با این حال، «جنگوی رها از بند»، به معنای واقعی کلمه «یک فیلم کوئنتین تارانتینویی» است و کسانی که با این توقع به دیدن فیلم می روند، ناامید نخواهند شد.
داستان فیلم در تگزاس سال ۱۸۵۸ آغاز می شود. با صحنه ای که یک برده غیرمسیحی به نام «جنگو» (جیمی فاکس) توسط یک جایزه بگیر(bounty hunter)* سخاوتمند (و سابقا دندانپزشک) به نام دکتر «کینگ شولز» (کریستوف والتز) خریداری می¬شود. از آنجا که شولز اعتقادی به برده داری ندارد، جنگو را آزاد می کند و آن دو در کسب و کاری که شولز دارد با هم شریک می شوند. بعد از یک زمستان پرسود، آن دو با هدف پیدا کردن همسر جنگو به نام «برومهیلدا» (کری واشنگتن) به می سی سی پی می روند. در آنجا، با یک بهانه وارد مزرعه ای می شوند که برومهیلدا در آن قرار دارد و میهمان «کالوین کندی» (لئوناردو دی کاپریو)، ارباب خانه می شوند. آن¬ها موفق می شوند همه را به جز یک نفر فریب دهند، «استفن» (ساموئل ال جکسون) برده شخصی کندی که به محض اینکه جنگو را می بیند به وجود توطئه و نقشه ای شک می کند.
تارانتینو همچون فیلم های قبلی اش، اینجا هم بازی های به یادماندنی از بازیگران خود می گیرد. حالا دیگر جیمی فاکس را هم باید هم رده «جان تراولتا»، «اما تورمن» و کریستوف والتز دانست. بعد از فیلم «ری»، همه به فاکس به چشم یک بازیگر پرقدرت دراماتیک نگاه می¬کردند، اما او در چند سال اخیر بازی های چشمگیری از خود به نمایش نگذاشته است. با «جنگوی رها از بند»، تارانتینو یک نقش پرمغز را به فاکس اختصاص داده و او هم با ولع در قالب این نقش فرو میرود. همچنین بازی های دو نفره او با کریستوف والتز و جذابیت روابط بین آنها عالی از کار درآمده است. والتز همچون همکاری قبلی اش با تارانتینو، این جا هم فوق العاده است. لئوناردو دی کاپریو در قالب یک نقش مکمل کمیاب، نشان می دهد که علیرغم ظاهر موقرش توانایی بازی در نقش یک شخصیت شرور نفرت انگیز را هم دارد. ساموئل.ال.جسکون در زیر آواری از گریم مدفون شده و تنها به واسطه بیان و صدایش قابل شناسایی است. «پروژه ی احیا» ی تارانتینو (که طی آن بازیگرپیشکسوتی که در گذشته محبوب بوده می آورد و نقش جذابی را به او می دهد) این بار روی «دان جانسن» اجرا می شود، هر چند که مدت کمی در فیلم حضور دارد. چند نقش فرعی قابل توجه هم در فیلم دیده می¬شود: «جونا هیل»، «امبر تامبلین»، «بروس درن»، «تام ساوینی»، «رابرت کارادین» و «فرانکو نرو» (که بازیگر نقش اصلی فیلمی به نام «جنگو» مصول سال ۱۹۶۶ است که البته از نظر داستانی ربطی به فیلم تارانتینو ندارد).
به طور کلی، یکی از بهترین ویژگی های فیلم های تارانتینو که به ویژه در «جنگوی رها از بند» هم دیده می شود، این است که بیننده هیچ وقت نمی داند مسیر روایت داستان به کدام سمت می رود. تارانتینو عاشق غافلگیری های غیرمنتظره، مخصوصا از نوع ناگهانی و خشن آن است. برای مثال، مرگ جان تراولتا در میانه «پالپ فیکشن» را در نظر بگیرید. شرط می بندم هیچکس انتظار چنین چیزی را نداشته است. با وجود این که صحنه هایی تا این حد دراماتیک در «جنگوی رها از بند» دیده نمی شود، اما فیلم لحظه های خاص خودش را دارد. خط داستانی بر روی یک مسیر مستقیم انعطاف ناپذیر حرکت نمی کند. فیلم اگرچه از نظر تکنیکی یک وسترن است، اما تارانتینو خود را با قواعد ژانر محدود نکرده است. او تمام قواعد اقتباس و بهره برداری و الهام را به هم می ریزد و «جنگوی رها از بند» را به فیلمی پرمایه تر و باانرژی تر تبدیل می کند. این فیلم، یک فیلم جدی است که درباره ی نحوه رفتار با سیاه پوستان در مناطق جنوبی آن دوران گفتنی های مهمی دارد، اما این نکات تلخ را صحنه های اکشن بسیاری همراهی می کنند.
همان¬طور که انتظار میرفت، خود تارانتینو هم در فیلم نقشی را ایفا میکند. نقش او پررنگ تر از نقش های فرعی و کمرنگ تر از نقش های مکمل است. سخت است که بگوییم بازی او بهتر شده یا نه ولی لهجه استرالیایی که برای نقش انتخاب کرده به طرز مضحکی بد از آب درآمده است! گرچه، کارگردان احتمالاً آنقدر خود را می شناسد که از قابلیت محدود خود برای حضور مقابل دوربین آگاه باشد، و با وجود اینکه این حضور حواس بیننده را پرت می کند، می توانست به طوری صورت بگیرد که زیبا و جالب باشد. شاید هم اینطور نباشد. تشخیص اش سخت است.
«جنگوی رها از بند» شاید امیدبخش ترین فیلم تارانتینو تا به امروز باشد. بدون این که پایان آن را آشکار کنم، می توانم بگویم نسبت به فیلم های قبلی او مثل «سگ های انباری»، پوچ گرایی کمتری در فیلم دیده می شود. شاید گذر زمان تارانتینو را جاافتاده نکرده باشد، ولی دست کم کمی او را خوش بین تر کرده است! «جنگوی رها ازبند»، جزو بهترین فیلم های تارانتینو نیست، اما یک کار خوب است. به نظر من سگ های انباری، پالپ فیکشن و «حرامزاده های بی¬آبرو» نمونه های کامل تری هستند. ولی این فیلم هم تلاشی است که به نتیجه رسیده و یک گزینه ی عالی است برای این که حدود سه ساعت را در سالن سینما بگذرانید. بیشتر افرادی که که از سینما خارج می شوند لبخندی بر لب خواهند داشت، و آنهایی هم که لبخند به لب ندارند احتمالاً بهتر بود از همان ابتدا سراغ فیلم ملایم تری می رفتند!
* کسی که افراد فراری از چنگ قانون را پیدا می کند و با معرفی آنها مبلغ جایزه ی تعیین شده را دریافت می کند.
اختصاصی نقد فارسی
مترجمان: سینا بحیرایی
کپی برداری و نقل تمام یا قسمتی از این مطلب به هر شکل (از جمله برای همه نشریه ها، وبلاگ ها و سایت های اینترنتی) بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: سایت نقد فارسی” و نام مترجم ممنوع است و شامل پیگیرد قضایی می شود.
دیدگاه بگذارید
132 نظرات on "نقد و بررسی فیل Django Unchained (جانگوی رها از بند)"
شما باید وارد سیستم باشید تا دیدگاه خود را پست کنید
شما باید وارد سیستم باشید تا دیدگاه خود را پست کنید
من هنوز فیلمه رو ندیدم و دارم دانلودش میکنم تا بعد نظرمو راجع بهش بگم، ولی همیشه تو بعضی فیلم های تارانتینو رو که دیدم اصلا نمیفهمم ایشون تو فیلمش چی میخواد بگه؟! یجورایی پوچ گراییه فیلمش. حالا نمیدونم یا مشکل از منه که سینماشو درک نمیکنم یا اینکه تارانتینو رو الکی الکی گندش کردن.
حالا میخواهین منفی بدین منفی بدین ولی خوب فکر کنین تارانتینو تو فیلمهاش واقعا میخواد چی بگه؟!
فیلم عالی بود عالی
واقعا کیف کردم بعد دیدنش
کار تارانتینو همیشه درسته پرچمت بالاست
دی کاپریو توپ بود توپ
ناموسا نمیتونم درس بخونم،همش تو فکر این فیلمم .من دیوانه تارانتینوم !! آرزومه Best Picture شه که بازم میگم خیلی بعیده 😥
باسلام.وعرض ادب.وتشکرازترجمه ریویو..
قاطعانه میگم نظرشخصیمه:تارانتینو فیلمسازخوبیه ولی فیلماش خوب نیستن…فیلماش ماقبل نقدن…دقیقا تعریفی برابر کاهانی توایران…
استعدادعجیبی داره.وعشقش به سینما جالبه..ولی چیزی که اکثرمنتقدهاوطرفداراش میگن زیادجالب نیست:اد.کوئن درموردش میگه:این پسرنابغه است..بافرم_زمان_تصویربازی میکنه.بیشتروامدار ادبیات سینماست تاسینما..حافظه سینمایش محشره.ولی بنظرمن شلختگی درساختار,بازیهاش(بیل رابکش مخصوصا),کشتاروخونریزی بی حدش بیشتراحسان متفاوت بودنش رابابقیه رو نشون میده.سینماش بیشتربه حقیقت ربط داره تا منطق..به هرحال من قبولش دارم ازلحاظ بکارگیری سوادش..استعدادش..نماگرفتنش..ولی معتقدم دنیانداره فیلماش..پوچ گراییهاش رو دوست ندارم..پوچ گرایی میتونه دوست داشتنی باشه..ولی نه اینطوری..
آقا اساسی باسه منفی و..آمادم..نترسین..منفی بدین..منفی رو دوست دارم
واقعا نقد خوبی بود به نظرم
اصلا من هم با فیلم "داستان های عامه پسند" این کارگردان بیشتر حال میکنم … اونجایی که توی ماشین هستن و جان تراولتا یه گلوله خالی میکنه توی مغز طرف و بعدش هم خیلی ریلـــــــکس و راحت انگار اتفاقی نیفتاده 😆
به نظرم این فیلم باید خیلی محشر باشه
واقعا ممنون به خاطر زحمات میکشید … ترجمه نقد هم همچین کار آسونی هم نیست طوری که حق مطلب رو خوب ادا کنیم
مرسی 🙂
یکی از بهترین فیلمهای سال ۲۰۱۲ از کارانتینو! عاشق فیلمهای تارانتینو و دیوید لینچم. هر دو فیلمهای مستقل می سازن. فیلمهای این دو کارگردان رو اسکار نمیدن چون ارزششون بیشتر از اسکار و گلدن گلوپو بقیه اس به نظر من!
مسخره کنید…جنبه حرف منطقی را ندارید. ۸)
سلام.تشکربابت نقد.
آقای افشارهاپس نقد مهمترین اثرسال چی شد?کی میزارینش?بی نوایان..
واقعا اینو گل گفتی، "یک دروغ شیرین بهتر از یک حقیقت تلخ است."
تارانتینو درحال حاضر بااستعدادترین وباانرژی ترین کارگردان دنیاست..گرچه خشونت و بی پروایی هاش و نحوه کارگردانیش محشره.ولی گه گاه نظرات شخصیش به فرم فیلماش آسیب میزنه.مثل بکارگیری اکشن فیلمهای درجه۲وخونریزی بی پرواش و…بنظرم مسیرخوبی رو بعد بیل رابکش انتخاب کرده..
ولی خدایی منتقدا شورش درآوردن..خشونت فیلم باملایمت بکش دامینیک که بعد دیدنش بنظرم انتقادجالب و واقعی ازجامعه غرب بودرو نپسندیدن..ولی عاشق خشونت تارانتینواند..
بنظرم به گفته یکی ازمنتقدها فیلمی موفقتره که حقیقت رو با دروغ نمایش بده..مثه۳۰دقیقه بامداد.
منظورش دقیقاً پوچ گرایی ه دوست عزیز، به عنوان یک مکتب فلسفی و ایدئولوژیک:
Without revealing the ending, I can say it39 ;s less nihilistic than that of, say, Reservoir Dogs.
خیلی هم عالی…فقط تو پاراگراف اخر که ترجمه شده "نسبت به فیلم های قبلی او مثل «سگ های انباری»، پوچ گرایی کمتری در فیلم دیده می شود" منطور از پوچ گرایی همون سبک ابزورد بودن فیلم هست که سگ های انباری یکی از بهترین نمونه های این سبکهabsurd…
داداش ت. که جو گیر نیستیو مخاطب بزرگ سینمایی ، هنوز جمله بندی بلد نیستی ؟خط اخری که نوشتی رو دوباره بخون ، من که خوندم بالا اوردم !! جو گیر ؟!!! چه غلطا !!
من که تنها فیلم pulb fiction رو ازش دیدم .واقعا عاشق این فیلمم حداقل ۸ بار تا حالا این فیلم رو دیدم خداییش شاهکاره هیچ وقت اون قسمت فیلم رو که جان تراولتا میره از دوستش مواد میخره و بعدش خیلی بی پرده و واضح تزریق میکنه یادم نمیره موزیک متن اون قسمت خداییش شاهکاره.وای خداییش دیوونه ی این فیلمم من که رفتم یه بار دیگه ببینمش
اسم فیلم رو یک بار برای من میگی؟
از تریلرش پیدا بود…ظاهرا اولیه شده و من خیلی خوشحالم!… عاشقشم!(تارانتینو را میگم)…احتمالا زیاد توی این فیلم می بینیم و این خیلی خوبه!… 😡
ندیده عاشقش شدی؟…بنظرم این یارو اصلا کارگردان نیست . فیلم هایش فقط مناسب برای نوجوونای عشق فیلم و جوگیر میخورد.
عاشق تارانتینو وکارهاشم.همشونم عالین از ضد تا پالپ
این فیلم از تریلرش پیدا بود یا فیلم خیلی خوبی میشه یا یه فیلم درب و داغون
ظاهرا اولیه شده و من خیلی خوشحالم!
عاشقشم!(تارانتینو را میگم)
کاش بهترین فیلمنامه ارجینال را بگیره(اگه بتونه ۳۰ دقیقه بامداد را کنار بزنه ، البته این به خاطر علاقمه ، هرکدوم بهتر باشه احتمالا می بره)
از طنز ها و دیالوگ هایی هم که توی پالپ فیکشن دیدیم(و البته فقط این کارا مخصوص تارانتینوئه)احتمالا زیاد توی این فیلم می بینیم و این خیلی خوبه!
البته مسلما به پای پالپ فیکشن نمی رسه(شاهکاری که عمرا دیگه تکرار شه)
از سینا هم خیلی ممنونم که نقد را ترجمه کردن
تارانتینو کارگردان خوش ذوقیه، راستش زیاد از فیلم پالپ فیکشنش خوشم نیومد ولی از حرامزاده های لعنتی و بیل را بکش خیلی خوشم اومد.
لئو و تارانتینو چه شود…همه تریلرهاشو دیدم میمیرم تا ببینمش!
"PULP FICTION" فوق العاده بود!
"راجر ايبرت" يه تعريف داره از "تارانتينو" كه ميگه: تارنتينو از اونايي كه براش مهم نيست تو يه كنسرت راك با گيتارش بشينه يه گوشه و آهنگ غمگين بنوازه!
اين تعريف اگه تو اين فيلمش هم برقرار باشه ديگه همه چي حله!
در ضمن در كمال احترام نقداي " جيمز برادينلي" دوزار نمي ارزن! ۸)
خوبه که هنوز فیلم رو ندیدی!
Quentin Tarantino بنظرم کارگردان درجه یکی نیست .جز فیلم اولش که متفاوت بود. (پالپ فیکشن)
بنظر خوش فرم وبا محتواست…ولی به پای پالپ ولعنتی های پست نمی رسه…زیادی مهم جلوه میده…فروششم غالی بود…۶۲میلیون تا۳۰دسامبر…ولی اسکار شاید با درنظر گرفتن نامزدی براش توچند بخش ادای دین کنه…ولی در حد بردن جوایز اصلی نیست…فیلم بیگلو واسپیلبرگ وانگ استادانه تر وبه سیاست اسکار نزدیکترن…فقط ان…دیکاپریو اینبار به حقش برسه…ولی ازحالا نگرانم اصلا نامزدشم نکنن… 🙁
ما که هنوز ندیدیمش ولی اینطور که از نقدهاش پیداس به نسبت فیلم قبلی تارانتینو ریتم تندتری داره و سرگرم کننده تره. متاکریتیک هم تا حالا ۸۱ بش داده که نسبت به فیلم قبلیش که ۶۹ گرفت خیلی بالاتره. اسکار هم که قطعا بش نمیدن چون حتی به شاهکار تارانتینو که پالپ فیکشن بود هم ندادن و در کل سلیقه اعضای آکادمی با سبک تارانتینو زیاد جور نیست.
تارنتینو هر فیلمی که میسازه یه اتفاقه.
به نظرم این فیلم از اون دسته فیله های جذابیه که هر سال تولید نمیشه ودر عین جذاب و همچنین شاهکار بودن بهش اسکار نمیدن..بعدش بعد چند سال میگن حیف که به اون فیلم اسکار داده نشد…مثل اینسپشن..شوالیه ی تاریکی..
من تو این سال تنها فیلمی که دوست دارم هر طوری شده ببینمش. شاید جذاب ترین فیلم این ساله. حتی بالاتر از شوالیه ی تاریکی برمیخیزد.
معلومه استاد دوباره یک اثر عالی ساخته ولی خوب گویا قرار نیست به پای حرامزاده ها و پالپ فیشکن و سگدانی برسه
ولی گویا صد در صد بهتر از ضد مرگ بیل را بکش و جکی براونه
ایول عمو کوینتین کی کیفیت پرده ای این فیلم میاد صبرم داره لبریز می شه
تنها فیلمی که منتظرشم …
از آقای سینا بحیرایی که این ترجمه خوب رو برامون فرستادن ممنونم